• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4308 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۸ بهمن

بنيادگرايي از سه منظر

محسن آزموده

در اينكه بنيادگرايي، دست‌كم در صورت اخير و جديد آن، پديده‌اي واكنشي است، ترديدي نيست. انفعالي نسبت به آنچه در متن جامعه به دلايل مختلف روي داده است و افراد و گروه‌هايي را به عكس‎العمل‎هايي افراطي و تند و شديد واداشته است. در اين زمينه هم بسيار بحث شده كه بنيادگرايي، واكنشي نسبت به جهان مدرن است. اين بازتاب سفت و سخت و خطرناك از جنبه‌هاي گوناگون مي‎تواند مورد بررسي قرار بگيرد. با واژگاني نيچه‎اي و با رويكردي فلسفي مي‎توان اين صورت بنيادگرايي را گونه‌اي نيست‎‌انگاري (نيهيليسم) خواند، شكلي از پوچ‌گرايي و بي‌ارزش شدن همه ارزش‌ها كه در آن همه كاري مجاز مي‌شود. منتها بايد به تمايز دقيقي كه فيلسوف آلماني ميان دو نحوه نيست‌انگاري برقرار كرده توجه كرد. نخست نيست‌انگاري منفي يا منفعل و وازده كه به گونه‌اي انزوا، بي‌تحركي، بي‎كنشي و عزلت‌گزيني منجر مي‌شود و دوم نيست‌انگاري ايجابي يا فعال كه در آن فرد نيست‌انگار، به جاي ارزش‌هاي زندگي، به نفي زندگي روي مي‌آورد و تباهي را دنبال مي‌كند. بنيادگرايي از اين منظر صورتي از نيست‌انگاري ايجابي يا فعال است كه وازده از پيامدهاي زندگي جديد، به گزينش سنت روي مي‌آورد و ناكجاآبادي موهوم و خيالي را ترسيم مي‌كند و براي نيل به آن ناواقعيت، ويرانه‌سازي مي‌كند و به جاي «اتوپيا»، «ديستوپيا» (ويران‌شهر) بنا مي‌كند. بنيادگرايي در سطح جامعه‌‎شناختي اما واكنشي است هويت‌خواهانه در برابر رشد و توسعه جهاني‌سازي و تهديد به از ميان رفتن فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌هاي ديگر در برابر فرهنگ مسلط مدرن. مدرنيته جهان‌روا به واسطه امكانات و تمهيداتي كه علم و فن‌آوري در اختيار آن گذاشته، ارزش‎هاي خود را به عنوان هنجارهايي كلي (يونيورسال) به سراسر جهان صادر مي‌كند و خواسته يا ناخواسته، فرهنگ اين جوامع را با خطر از ميان رفتن يا استحاله مواجه مي‎سازد. روشن است كه جوامع پيراموني و فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌هاي ديگر در برابر اين هجوم نرم، واكنش نشان مي‌دهند و- معمولا- با خشونت با طرد تجدد، به سنت‌هاي خود دستاويز مي‌شوند. اما اين گرايش به سنت، اولا همچون سنت‌گرايي رايج و مالوف، خنثي و انفعالي نيست و ثانيا از پس شيشه كبود خواست‌ها و منافع امروزين صورت مي‌گيرد و در نتيجه حاصلش هيچ ربط مستقيمي با سنت ندارد. اما براي بررسي پديده بنيادگرايي تنها ماندن در دو سطح فوق (فلسفه و جامعه‌شناسي) كفايت نمي‌كند. بنيادگرايي به عنوان پديده‎اي انفعالي را همچنين بايد از منظر اقتصاد سياسي و شكاف فزاينده فقير و غني و شمال و جنوب نيز ديد. از اين منظر بنيادگرايي واكنشي است به سياست‌هاي اقتصادي تبعيض‌گذار، ناعادلانه و غارت‌گرانه‌اي كه سرمايه‌داري با عناوين و مضامين به ظاهر خنثي، ترويج مي‌كند. بي‎وجه نيست كه به لحاظ اجتماعي و جغرافيايي، بنيادگرايان عمدتا از مناطق حاشيه‌اي و آسيب‎زده نيرو مي‎گيرند، جوامع و اقشاري كه سخت از سياست‌هاي اقتصادي ضربه خورده‌اند و در گفتارهاي مسلط و حاكم، سركوب و طرد شده‌اند. با در نظر داشتن اين سه منظر، مي‌توان نگاه دقيق‌تر و جامع‌تري به بنيادگرايان و مدعيات آنها داشت و ظاهر ادعاهاي شان را كه حاصل گزينشي سوگيرانه از سنت است، كنار گذاشت و به ريشه‎ها و علل اصلي و دروني ظهور و بروز آنها پرداخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون