• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4321 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۳ اسفند

روايت بشيريه از انقلاب در گفت‌وگو با علي اردستاني

هم عامليت، هم ساختار

محسن فيض‎اللهي

 

 

حسين بشيريه، استاد پيشين علم سياست در دانشگاه تهران بدون ترديد يكي از اثرگذارترين متفكران سياسي در ايران معاصر محسوب مي‌شود. كثرت و تنوع آثار تاليفي و ترجمه‌اي اين پژوهشگر ارشد علوم انساني، در كنار اهميت و ارزشمندي كتاب‌هايي كه نگاشته يا ترجمه كرده بر همه علاقه‌مندان علوم انساني و علوم اجتماعي به ويژه علم سياست در ايران روشن است؛ نوشته‌هايي با سطوح مختلف از نوشته‌هاي آموزشي و ترويجي تا كتاب‌هاي تحليلي. بشيريه همچنين آثار ارزشمندي در تحليل وضعيت سياسي و اجتماعي ايران در دهه‌هاي اخير نوشته كه از آن ميان مي‌توان به موانع توسعه سياسي در ايران اشاره كرد. يكي از نخستين آثار او در اين حوزه كتاب دولت و انقلاب در ايران است كه در سال 1984 توسط انتشارات سنت مارتين در نيويورك منتشر شد. اين كتاب در واقع رساله دكتراي بشيريه است كه در آن تحليلي عميق و جامع با رويكرد جامعه‌شناسي سياسي از زمينه‌هاي بروز انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 ارايه داده است. اهميت كار بشيريه در اين كتاب آن است كه اولا از فاصله‌اي نزديك به انقلاب مي‌نگرد و جزو اولين آثاري است كه در اين زمينه نگاشته شده. اين نزديك بودن به ماجرا به ويژه از جانب يك ايراني، اما سبب نشده كه با تحليلي جزيي‌نگر يا يكجانبه مواجه باشيم. تحليل بشيريه از انقلاب ايران تا به امروز يكي از جامع‌ترين و علمي‌ترين آثاري است كه در اين زمينه نگاشته شده و مطالعه آن بصيرت‌هاي عميقي راجع به ماهيت انقلاب ايران و علل و عوامل بروز آن در اختيار مخاطب قرار مي‌دهد. اين كتاب با تاخير و پس از چند دهه توسط علي اردستاني، پژوهشگر، مترجم و استاد پيشين علم سياست در دانشگاه سمنان با عنوان «زمينه‌هاي اجتماعي انقلاب ايران» ترجمه و به همت انتشارات نگاه معاصر منتشر شد. در واقع يكي از خدمات ارزشمند دكتر بشيريه، تربيت و آموزش نسلي از پژوهشگران و استادان علم سياست در ايران است كه دكتر اردستاني يكي از ايشان محسوب مي‌شود. اردستاني غير از ترجمه كتاب «زمينه‌هاي اجتماعي انقلاب ايران» آثار ارزشمندي چون پدرسالار (رابرت فيلمتر)، «درآمدي بر علم سياست» (مايكل جي راسكين و ديگران) و «تنش جوهري» (تامس كوون) را نيز ترجمه كرده است. آنچه مي‌خوانيد، اولين گفت‌وگوي مطبوعاتي دكتر اردستاني بعد از اخراج از دانشگاه سمنان است.

 

جداي از انتقادات و اشكالاتي كه منتقدين بر تحليل‌ها يا شيوه‌هاي بررسي فكت‌هاي مورد استفاده در كتاب داشته‌اند، از ديدگاه « علي اردستاني» متخصص و پژوهشگر علم سياست چه نقدي به محتوا، روش‌شناسي يا گزينش نظريه‌هاي كتاب يا هر نقدي بر مباحث كتاب وارد است؟

در اينجا ذكر اين نكته ضروري است كساني كه اين كتاب را از حيث مواردي كه شما اشاره كرديد، مورد نقد قرار داده‌اند، جانب انصاف را رعايت نكرده‌اند و توجه نداشته‌اند كه اين كتاب در چه زماني به رشته تحرير درآمده است. بخش عمده نقدهايي كه صورت گرفته است از منظر تجربه زيسته ما در اين چهار دهه است و به اين موضوع توجه نمي‌كنند كه آن سي و اندي سال پيش و درچارچوب دانش زمان خود نوشته شده است. اينكه ما بيايم بر اساس اسنادي كه سه دهه بعد انتشار يافته و بگوييم مثلا تعداد كشته‌شدگان 17 شهريور اين تعداد بوده و نه تعدادي كه در كتاب آمده است به نظر نمي‌رسد كاري علمي باشد. اما اينكه نظر بنده را در مورد خود كتاب خواسته‌ايد، واقعيت مطلب اين است كه كتاب حاضر يكي از منسجم‌ترين كتاب‌هايي است كه درمورد انقلاب نوشته شده و توانسته هم از حيث نظري و هم از حيث روش‌شناختي الگوي مناسبي براي دانشجويان علم سياست فراهم كند. همچنين توانسته است انبوهي از شواهد آماري را براي مدعيات خود ارايه دهد. كمتر كتابي را ـ حتي امروزه كه اين همه نهاد و موسسه پژوهشي درمورد انقلاب اسلامي شكل گرفته است و در هر كوي و برزن يك نظريه‌پرداز انقلاب وجود دارد ـ در اين حوزه مي‌توان يافت كه تا اين حد مستدل به توضيح فرآيند انقلاب پرداخته باشد. اين از آن جهت اهميت دارد كه امروزه ما شاهد تأليف كتاب‌هايي هستيم كه نويسنده در كل كتاب يا منبعي براي گفته‌هاي خود ارايه نمي‌دهد يا به سختي مي‌توان منبعي در آن يافت. البته در اين ميان ممكن است از خيل شواهد ارايه شده برخي نيز كمتر اعتبار داشته باشند همان طور كه عرض شد با توجه به قلت منابع و فقدان اسناد در آن زمان كاملا طبيعي است؛ بنابراين بنده نقد خاصي به كتاب ندارم و معتقدم يكي از بهترين كتاب‌ها در زمينه فهم و شناخت انقلاب 57 است.

دكتر بشيريه در تشريح و توضيح مباحث خود، تصرفاتي هم در مفاهيم و هم در نظريات متفكرين غربي- مثلا آنتونيو گرامشي، پولانتزاس و كرين برينتون، ديويس- براي توضيح علل انقلاب اسلامي انجام داده است، بنابراين او تا چه حد توانسته استقلال مواد تاريخ بحث مورد نظر را حفظ كند؟

موضوعي را كه شما اشاره كرده‌ايد، يكي از نقاط قوت كتاب است و منتقداني كه به كتاب انگ ماركسيستي زده‌اند، به آن بي توجه بوده‌اند. دكتر بشيريه، برخلاف بسياري از منتقدانش چه در اين كتاب و چه در ساير آثار خود هيچگاه سر در آستان يك ايدئولوژي يا مكتب خاصي نداشته و همواره سعي كرده تا بر فراز نظريه‌هاي سياسي حركت كند. اين امر نيازمند يك ذهن تركيبي است كه بتواند نظريه‌هاي مختلف را درهم آميزد و از نقاط قوت آن در راستاي پژوهش خود استفاده كند. به نظر مي‌رسد او در اين كتاب بدون آنكه استقلال نظريه‌هاي مختلف را به خطر اندازد، توانسته است خود را از آسيب رويكردهاي تك‌خطي نجات دهد و چارچوب نظري منسجمي براي كار خود فراهم كند. جالب است اين كار زماني صورت گرفته است كه هنوز هيچ كدام از انتقادات به رويكردهاي تك خطي در ايران مطرح نبود.

آن ‌گونه كه در كتاب نيز آمده دكتر بشيريه معتقد است انقلاب اسلامي ايران از نوع انقلاب‌هاي خودجوش بوده، چون در شهر شكل گرفته است؛ اما برخي از منتقدان غربي معتقدند «انقلاب اسلامي 57» از جمله انقلاب‌هايي بود كه ساخته شد. (براي مثال اسكاچپل) نظر شما بر اين نقد چيست؟

اين موضوع كه انقلاب «فرا مي‌رسد» يا «ساخته مي‌شود»، بحثي است كه به بحث اساسي‌تر نقش «ساختار» و «كارگزار» بر مي‌گردد. در مورد ديدگاه اسكاچپول ذكر اين نكته ضروري است كه او در ابتدا ديدگاهي ساختارگرايانه داشت و در تبيين انقلاب‌ها بر سه موضوع تاكيد مي‌كرد: ناتواني و ناكارايي دولت و زمينگير شدن آن، تضاد ميان طبقات اجتماعي ـ اقتصادي با دولت مركزي، شرايط بين‌المللي و منطقه‌اي. اين به آن معنا بود كه انقلاب‌ها به صورت دستوري و با يك فرمول و در واقع بر اساس يك نقشه از پيش طراحي ‌شده ساخته نمي‌شوند؛ انقلاب يك اقدام جمعي آگاهانه و مبتني بر اراده افراد نيست، بلكه محصول تلاقي تصادفي و روي هم جمع شدن يك سري از عوامل ساختاري و غيراراده‌گرايانه است. اين ديدگاه در كتاب مهم او «دولت‌ها و انقلاب‌هاي اجتماعي» بيان شده است. با اين حال، او بعد از وقوع انقلاب 1357 در نظريه خود بازبيني به عمل آورد و بر نقش «كارگزار» تاكيد كرد. در واقع آنچه او در بررسي انقلاب 57 يافته بود، نقش ايدئولوژي و رهبري روحانيون تشيع در بسيج مردم است؛ به عبارت ديگر او برخلاف تحليل اوليه خود كه بر «ساختار» و «فرا رسيدن» انقلاب‌ها تاكيد مي‌ورزيد، در اينجا بر «ارزش‌ها» و «ساخته شدن» انقلاب‌ها تاكيد مي‌كرد. بر اساس همين ديدگاه او به صراحت اعلام مي‌كند كه اگر در تاريخ تنها يك انقلاب وجود داشته كه به شكلي آگاهانه به وسيله يك جنبش اجتماعي و با هدف سرنگوني يك نظام كهن پديد آمده بي‌شك آن انقلاب، انقلاب مردم ايران عليه شاه بوده است. امتياز كتاب «زمينه‌ها» در اين است كه تلاش مي‌كند ضمن تاكيد بر ديدگاه «ساختاري» و «فرا رسيدن» انقلاب- كه عنوان يكي از فصول نيز هست- اين نقش و جايگاه «ارزش‌ها» را نيز مورد توجه قرار دهد. اين امر ناشي از ديدگاه تركيبي حاكم بر كتاب است؛ بنابراين، به نظر مي‌رسد ديدگاه صحيح آن است كه اين دو با هم لحاظ شود. بدين معنا كه در عين لحاظ ساختارها به عنوان عامل بلندمدت كه نقش اساسي در «فرا رسيدن» انقلاب و «خودجوش» بودن آن دارند به عوامل كوتاه‌مدت نيز كه به فعال شدن عوامل ساختاري كمك مي‌كند و اين تصور را به وجود مي‌آورد كه انقلاب‌ها «ساخته مي‌شود»، توجه شود. به نظر مي‌رسد دكتر بشيريه در بيان اين امر موفق بوده است.

با توجه به مفاهيمي كه در جاي ‌جاي كتاب به كار برده شده، به نظر مي‌رسد مفاهيم به كار رفته شده، نسبت به واقعيت تاريخي ايران غريب و بيگانه هستند. مثلا در فصل سوم: «خيزش ايدئولوژي انقلاب، احياي ناسيوناليسم اسلامي»، بدون اينكه تفكيكي بين روند شكل‌گيري ناسيوناليسم در غرب و «ناسيوناليسم» در ايران قائل شود. در ادامه اين بحث، از يك ‌سو، ظهور ملت (nation) را به دوره صفويه تقليل داده و از سوي ديگر، پايان حكومت قاجار در آغاز سده بيستم را علت شكل‌گيري ظهور ناسيوناليسم به عنوان جنبشي اعتراضي قلمداد مي‌كند. نظر شما در اين باره چيست؟

يكي از ايراداتي كه به كتاب گرفته شده اين است كه چرا برخي مطالب تا اين حد كوتاه و تلگرافي توضيح داده شده و ريشه‌هاي بحث به طور مبسوط مطرح نشده است. پاسخ به اين ايراد را خود دكتر بشيريه در مصاحبه‌اي كه با دكتر علي ميرسپاسي انجام داده‌اند، بيان كرده‌اند. ايشان در آن مصاحبه اشاره مي‌كنند كه اصرار ناشر انگليسي بر حجم مختصر و محدود كتاب باعث شده تا مباحثي حذف شوند. كاملا روشن است اگر اين مباحث توضيح بيشتري داده مي‌شدند براي خوانندگاني كه اطلاعات اندكي از تاريخ ايران دارند، بهتر بود. ضمن اينكه به نظر نمي‌رسد اين مفاهيم نسبت به واقعيت تاريخي ايران غريب و بيگانه باشد. ما نظريه‌ها را به كار مي‌گيريم تا بتوانيم داده‌هاي از هم گسيخته و ظاهرا غيرمرتبط را به هم ربط منطقي دهيم و تفسيري از آنچه اتفاق افتاده است، بيان كنيم. بحث نقش صفويان در شكل‌دهي مجدد به مفهوم «ملت» بعد از فروپاشي امپراتوري ساساني چيزي نيست كه دكتر بشيريه گفته باشد و از سوي بسياري متخصصان اين حوزه بيان شده است. آنچه در اواخر دوران قاجار اتفاق افتاد و مورد توجه دكتر بشيريه است عمدتا واكنش‌هاي خرده بورژوازي و علما به فشارهاي اقتصادي غرب است كه حيات اقتصادي سنتي آنان را به خطر انداخته بود. اين واكنش‌ها عمدتا در قالب شعارهاي ناسيوناليستي بيان شد و در طول رژيم پهلوي نيز وجود داشت. اين نوع ناسيوناليسم را نبايد با آنچه در بيان نمايندگان اصيل ناسيوناليسم ايران مانند شاهزاده جلال‌الدين ميرزا و آخوندزاده و ميرزا آقاخان كرماني بيان مي‌شود، يكسان گرفت. اين دو ادبيات ناسيوناليستي كاملا متفاوت است.

نقدي بر فصل پاياني كتاب يعني «ترميدور» شده، مبني بر اينكه دكتر بشيريه نزديك به وقوع انقلاب كتاب خود را نوشته و سال ۱۳۶۲ را آغاز «ترميدور» در انقلاب ايران مي‌داند. منتقدين بر اين باور هستند كه به نظر بعيد مي‌رسد كه بتوان اوايل دهه 60 را سرآغاز ترميدور در انقلاب اسلامي ايران قلمداد كرد. طبق گفته منتقدين گويا دكتر بشيريه در آن زمان خيلي نسبت به تحقق ترميدور خوشبين بوده است. شايد بخشي از اين ايراد به عدم تفكيك ميان انقلاب‌هاي شرقي و غربي باشد كه هانتينگتون مطرح مي‌كند. چون در انقلاب‌هاي شرقي حوادث قبل از پيروزي انقلاب حائز اهميت است و در انقلاب‌هاي غربي حوادث بعد از پيروزي اهميت مي‌يابد. نظر شما در اين باره چيست؟

اين موضوع ارتباطي به عدم لحاظ چنين تقسيم‌بندي‌اي ندارد. اينكه تعيين ترميدور در سال 1362 را ناشي از خوش‌بيني بدانيم، فكر نكنم درست باشد. اولا شما وقتي يك تئوري داريد كه بر سراسر كتاب حكمفرماست، بايد آن را به طور كامل به كار ببنديد. بدين معنا كه برخي بخش‌هاي آن را به حال خود رها نكنيد. اين كار به كليت كار شما لطمه مي‌زند و اگر دكتر بشيريه اين كار را انجام داه بود، الان همين منتقداني كه آن را مطرح مي‌كنند، اكنون آن را بيان مي‌كردند؛ بنابراين، بحث اول الزام به كاربست تمام و كمال نظريه بر كل كتاب است. موضوع دوم اينكه كساني كه به تعيين ترميدور در سال 1362 خرده مي‌گيرند، مي‌توانند به تعيين هر واقعه‌اي در هر سال ديگر هم بگيرند و بگويند اشتباه بوده است. ضمن اينكه شما اگر به معناي ترميدور توجه داشته باشيد به نظر مي‌رسد همان سال 1362 گزينه مناسبي باشد. ترميدور يعني زماني كه التهابات و خشونت‌هاي انقلابي فروكش مي‌كند و دوباره بر كشور آرامش نسبي حاكم مي‌شود و افكار انقلابي جاي خود را به اداره امور كشور مي‌دهد. بسياري از كساني كه اين انتقاد را مطرح مي‌كنند به اقدامات تندروانه در سال‌هاي بعد اشاره مي‌كنند. به نظر مي‌رسد آن اقدامات را بايد در ظرف و بافت خودش ملاحظه كرد وگرنه شما تا 40 سال بعد از انقلاب هم نمي‌توانيد ترميدور را مشخص كنيد.

يكي از نكات جالب اين كتاب، تقديم كردن آن به محمدرضا شجريان است. البته براي اولين بار نيست كه دكتر بشيريه كتابي را به شجريان تقديم كند، بلكه بيش از اين نه‌تنها كتاب ديگري را به او تقديم كرده است، بلكه شعري نيز در وصف استاد شجريان نيز سروده است. البته بخشي از اين علاقه، به علاقه هنري و موسيقايي دكتر بشيريه برمي‌گردد كه دستي نيز در نواختن سه‌تار دارد. گويند يكي از دلايل اين اقدام نمادين از سوي دكتر بشيريه (تقديم كتاب به استاد شجريان) اشاره به موقعيت و وضعيت مشابه خود و شجريان داشته است. به طور كلي نظر شما در اين باره چيست؟

در اينكه دكتر بشيريه علاقه خاصي به استاد شجريان از دوران جواني تاكنون دارد، ترديدي نيست و شعر مورد نظر شما گواه روشني بر اين مدعا است. ايشان كتاب «انقلاب و بسيج سياسي» را كه در اوائل دهه 70 خورشيدي منتشر شد به اين استاد بزرگوار تقديم كرده بودند؛ اما در مورد اين كتاب واقعيت اين است كه پيشنهاد از بنده بود كه دكتر بشيريه نيز كاملا موافق اين موضوع بودند. اينكه موقعيت و وضعيت مشابهي بين دو استاد يا استاد و شاگرد پيش مي‌آيد، خارج از اراده بشري است و حوادثي رخ مي‌دهد كه پيش‌بيني آن بسيار دشوار است. شعري كه دكتر بشيريه در وصف استاد محمدرضا شجريان سروده است: « زنده امروز هنر از تو بود/ ‌اي سياوش كه خداي هنري// همه در حلقه ارباب هنر/ كودكانند و تو تنها پدري// مادر دهر نيارد ديگر/ چون تو خنياگر صاحب هنري//‌گر نباشد نفس عيسويت/ شور و ماهور ندارد اثري// نفس گرم تو بر مرده‌دلان/ مي‌دمد جان چو نسيم سحري// صوت گل وقت سحر چون شكفد/ دارد از لحن تو گويا خبري// تار و سنتور و ني و بربط و چنگ/ بي‌‌صداي تو ندارد ثمري // زند و افشاري و بيداد و سه‌گاه/ با نواي تو بيابند اثري// صوت داوود چه خوش بود ولي/ هست آواز تو چيز دگري// در بلنداي سماوات هنر/ نيست رخشنده‌تر از تو قمري// خشك و خالي شده صحراي هنر/ نيست غير از تو در آنجا شجري// آب دريا چو نگنجد در ظرف/ چه‌توان گفت به جز مختصري ».

 


اينكه تعيين ترميدور در سال 1362 را ناشي از خوش‌بيني بدانيم، فكر نكنم درست باشد. اولا شما وقتي يك تئوري داريد كه بر سراسر كتاب حكمفرماست، بايد آن را به طور كامل به كار ببنديد، بدين معنا كه برخي بخش‌هاي آن را به حال خود رها نكنيد. اين كار به كليت كار شما لطمه مي‌زند و اگر دكتر بشيريه اين كار را انجام داه بود، الان همين منتقداني كه آن را مطرح مي‌كنند، اكنون آن را بيان مي‌كردند؛ بنابراين، بحث اول الزام به كاربست تمام و كمال نظريه بر كل كتاب است. موضوع دوم اينكه كساني كه به تعيين ترميدور در سال 1362 خرده مي‌گيرند، مي‌توانند به تعيين هر واقعه‌اي در هر سال ديگر هم بگيرند و بگويند اشتباه بوده است؛ ضمن اينكه شما اگر به معناي ترميدور توجه داشته باشيد به نظر مي‌رسد همان سال 1362 گزينه مناسبي باشد. ترميدور يعني زماني كه التهابات و خشونت‌هاي انقلابي فروكش مي‌كند و دوباره بر كشور آرامش نسبي حاكم مي‌شود و افكار انقلابي جاي خود را به اداره امور كشور مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون