• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4365 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۳ ارديبهشت

دو ستاره انديشه قرن بيست و يكم با يكديگر مناظره كردند

پترسون در برابر ژيژك: مناظره قرن؟

فرامرز آذرپاد

 

 

مناظره نادر ميان دو انديشمند شناخته ‌شده معاصر، اسلاوي ژيژك و جوردن بي. پترسون، 29 فروردين ماه سال جاري بعد از چند ماه انتظار در سالن مركز هنرهاي نمايشي سوني شهر تورنتو برگزار شد؛ مناظره‌اي كه هر چند انتظار مي‌رفت جذاب و هيجان‌انگيز باشد اما در نهايت بدون مجادله‌اي درخور يا نتيجه‌اي عمده پايان يافت. در دنياي فوتبال بسيار پيش مي‌آيد كه طرفداران دو باشگاه كهكشاني با اميد تماشاي يك ديدار جذاب و با روياي پيروزي قاطع تيم‌شان به استاديوم مي‌روند اما در طول بازي يك مسابقه كسالت‌بار ميان دو حريف را مي‌بينند كه با احتياط، بسته و پراشتباه، توپ را در ميانه ميدان دست به دست مي‌كنند، فرصت‌هاي گل‌زني انگشت‌شمار و بي‌دقتي‌هاي پرشمار، تمام اشتياق هوادار را از بين مي‌برد. اما هوادار فوتبال بعد از تماشاي چنين مسابقه‌اي همچنان هوادار تيم خود باقي مي‌ماند، زمين و زمان و داور و فدراسيون را به هواداري از حريف متهم مي‌كند و البته به كري‌خواني‌اش با حريف با وجود ناتواني در شكست دادنش ادامه مي‌دهد. مناظره دو هفته پيش ميان جوردن بي‌. پترسون، روانشناس و انديشمند كانادايي و محبوب هواداران سرمايه‌داري ليبرال غربي با اسلاوي ژيژك، فيلسوف چپ‌گراي اهل اسلووني و محبوب منتقدان سرسخت سرمايه‌داري غربي معاصر، درست به اندازه يك مسابقه فوتبال محتاطانه ميان دو باشگاه كهكشاني شناخته‌ شده كسل‌كننده بود.استيون مارش، روزنامه‌نگار و نويسنده در مورد سخنراني آغازين اين دو متفكر در مناظره مي‌نويسد:«اگر قبول كنيم كه جوردن بي ‌پترسون همچون استاد دانشگاهي بود كه بدون آمادگي سر كلاس حاضر شده است، ژيژك مانند يك ستون‌نويس روزنامه بود كه چند تا يادداشت ۱۰۰۰ كلمه‌اي بي‌ربط را براي پر كردن صفحه به هم مي‌دوزد.» به نوشته اين نويسنده روزنامه گاردين «از اين دو نفر يكي از كمونيسم متنفر بود، ديگري هم از كمونيسم متنفر بود اما معتقد بود كه كاپيتاليسم هم تناقض‌هاي ذاتي دارد. نفر اول هم موافق بود كه كاپيتاليسم تناقض‌هاي ذاتي دارد. به نظر مي‌رسيد كه هر دوي آنها دقيقا يك چيز مي‌خواهند: كاپيتاليسم قاعده‌مند، چيزي كه هر آدم عاقل ديگري هم مي‌خواهد ... هر دو نفر به دشمن نياز داشتند، به پيكار نياز داشتند، چراكه خودشان به تنهايي چيز زيادي براي ارايه ندارند.» زمينه‌هاي مشترك ميان دو انديشمند بسيار بود، هر دو به دليل مطالعات‌شان در روانكاوي به جد اعتقاد داشتند كه طبيعت روان بشري به دنبال خرابكاري در مسير رسيدن به شادي مطلق و متمايل به پيكار با بدبختي و عذاب است. هر دو معتقد بودند كه بسياري از ديدگاه‌هاي ما در مورد آينده محيط زيست، اغراق شده و احتمالا غلط است هر چند پترسون خوش‌بين‌تر و ژيژك بسيار بدبين بود. مجري مناظره استيون بلك‌وود در ابتداي اين مباحثه كه با عنوان «شادي: كاپيتاليسم در برابر ماركسيسم» نام‌گذاري شده‌ بود، تاكيد كرد كه خيلي كم پيش مي‌آيد تا اين اندازه جمعيت مشتاق براي تماشاي يك مناظره در حوزه انديشه در يك جا جمع شوند. جوردن بي. پترسون هم در ابتداي سخنانش با اشاره به گفت‌وگوي پيش از آغاز مناظره با يكي از دستياران پشت صحنه گفت:«اين لحظه براي زندگي من و فكر كنم براي تاريخ انديشه يك نقطه عطف است چراكه همين چند دقيقه پيش با خبر شدم از يك هفته پيش بليت اين مناظره در بازار سياه با قيمتي بالاتر از قيمت بازي حذفي ميپل(تيم هاكي شهر تورنتو) به فروش رفته است.» بر اساس گزارش رسانه‌ها تمام بليت‌هاي سالن 3200 نفري سوني بعد از عرضه بلافاصله فروش رفته ‌بود و در حالي كه قيمت اوليه بليت‌ها 14.95 دلار بود، نهايتا در بازار سياه تا 950 دلار براي هر صندلي خريد و فروش شد. ايده اين مناظره را نوامبر سال گذشته جوردن بي‌. پترسون در سفرش به ليوبليانا، پايتخت اسلووني مطرح كرده ‌بود و مورد پذيرش اسلاوي ژيژك قرار گرفت.

رويارويي دو ستاره

اسلاوي ژيژك و جوردن بي‌پترسون، هر دو ستاره‌هاي بي‌چون و چراي جريان روشنفكري در ابتداي قرن بيست و يكم هستند. هر چند ژيژك ستاره‌اي سابقه‌دار و قديمي در حوزه انديشه محسوب مي‌شود كه بخش عمده‌اي از تفكرات خود را مكتوب كرده و آثاري از فلسفه و روانكاوي گرفته تا نقد هنر عامه‌پسند منتشر كرده است، پترسون، يك ستاره نوظهور است كه با تكيه بر استقبال اينترنتي از سخنراني‌ها، ويديوها و پادكست‌هايش در 3 سال گذشته به يك چهره شناخته شده در شبكه‌هاي اجتماعي بدل شده است. او تاكنون دو كتاب با عنوان‌ «نقشه‌هاي معاني» و «12 قانون براي زندگي» منتشر كرده است كه در برابر مجموعه پرشمار از كتاب‌ها و مقالات متنوع اسلاوي ژيژك چيزي محسوب نمي‌شود. به همين دليل هم بود كه جوردن بي. پترسون در ابتداي سخنراني‌اش تاكيد كرد «من تلاش كردم تا با مطالعه آثار اسلاوي ژيژك با تفكرات او آشنا شوم اما حجم آثار او آنچنان زياد است كه در وقت كوتاهي كه براي آماده‌سازي اين مناظره داشتيم، امكان مطالعه همه آنها وجود نداشت.» در نتيجه اين تفاوت جايگاه به نظر مي‌رسيد كه اسلاوي ژيژك در مناظره تورنتو دست بالاتري داشته ‌باشد چراكه مطالعه دو اثر بلند منتشر شده توسط پترسون و شنيدن چند سخنراني او مي‌توانست مواد كافي براي نقد در اختيار ژيژك قرار بدهد در حالي كه پترسون هرگز به اندازه كافي فرصت نداشت تا تمامي آثار و عقايد ژيژك را مورد مداقه قرار دهد. جوردن بي. پترسون در طول يكي دو سال اخير به چهره محبوب طرفداران سينه‌چاك گروه‌هاي راست‌گراي افراطي تبديل شده است هر چند كه به صورت مشخص نمي‌توان پترسون را به عنوان يك نژادپرست، ضد زن يا راست‌گراي افراطي توصيف كرد اما بخشي از طرفداران او كم و بيش تمايلاتي از اين دست دارند. اگر شبكه‌هاي اجتماعي را جست‌وجو كنيد، بازنشر تعداد زيادي از ويديوها و سخنراني‌هاي او را مي‌بينيد كه با عناويني مانند «كباب كردن»، «له كردن»، «رد شدن از روي» و «نابود كردن» رقباي «چپ»، «ماركسيست»، «سلحشوران عدالت اجتماعي» و غيره منتشر مي‌شود. اما در مناظره ۲۰ فروردين خبري از سوزاندن و كباب كردن نبود.

نه ژيژك و نه پترسون، تمايلي براي به چالش كشيدن يكديگر نشان ندادند. هر دو انديشمند كه به سخنراني‌هاي آتشين و طعنه‌هاي تند و زننده به رقباي‌شان مشهور شده‌اند در اين سخنراني از حملات شخصي اجتناب كردند، كمتر به تمسخر يا تحقير اعتقادات نفر مقابل پرداختند و بيشتر تلاش كردند تا از تفكري كه قرار بود طرف مقابل مدافع آن باشد، حمايت كنند. اما بر خلاف انتظار اين استراتژي مباحثه به پيشبرد مناظره‌اي كه از سوي ژيژك به طعنه «دوئل قرن» خوانده‌ شد، كمكي نكرد. نقد پترسون به «مانيفست كمونيست» كه به اعتقاد او «سرچشمه همه بدبختي‌ها» محسوب مي‌شود بدون جواب ماند. اظهارات دو طرف مناظره تا حدي از يكديگر منتزع بود كه ژيژك در بخشي از سخنانش مجبور شد بخشي از اظهارات خودش را نقد كند و به حاضران يادآوري كند كه حرف‌هايش در مورد موفقيت نظام تماميت‌خواه چين براي نجات بخش عمده‌اي از جمعيت اين كشور از فقر تا چه اندازه وحشتناك است و نياز به نقد و تفكر بيشتر دارد. به نظر مي‌رسيد كه ژيژك با صحبت‌هايش در مورد چين قصد داشت، دستاويزي در اختيار طرف بحث قرار دهد تا تفكرات او را به چالش بكشد و او جوابش را از قبل آماده داشته ‌باشد اما اين نقد و چالش هيچگاه وارد نشد و ژيژك مجبور شد خودش جواب خودش را بدهد.

۱۰ ايراد به مانيفست

جوردن پترسون، سخنراني خود را با اشاره به تلاشش براي آشنايي با آثار و افكار ژيژك آغاز كرد و گفت تلاش كرده است خود را با افكار او آشنا كند اما ترجيح داد تا در مورد «مانيفست كمونيست» به عنوان «سرچشمه اصلي همه بدبختي‌ها» صحبت كند «چراكه مانيفست عصاره تفكر ماركس است و قرار است اينجا در مورد ماركسيسم صحبت كنيم.» پترسون اشاره كرد «در زندگي‌ام به ندرت نوشته‌اي خوانده‌ام كه به اندازه مانيفست كمونيست در هر جمله اين تعداد خطاي مفهومي داشته ‌باشد.» او سپس ۱۰ مبناي غلط در مانيفست را برشمرد. خطاهايي كه ژيژك به خود زحمت نداد از آنها دفاع كند اما بعد از مناظره در شبكه‌هاي اجتماعي مورد بحث هواداران تفكر چپ قرار گرفت و نسبت به ايرادگيري‌هاي غيرفني و گاهي سوءبرداشت‌هاي پترسون(عامدانه يا غيرعامدانه) بحث شد. مبنايي‌ترين ايراد پترسون به مانيفست كمونيست اين بود كه «تقريبا همه ايده‌ها غلط هستند.» او معتقد بود كه ماركس و انگلس هر ايده‌اي را كه به ذهن‌شان رسيده، درست فرض كرده‌اند و «گام دوم را براي بازانديشي انديشه برنداشته‌اند.» او بازخواني‌اش از مانيفست را به «جدا كردن گندم از سبوس» تشبيه كرد و گفت:«مي‌توانم بگويم تعدادي گندم پيدا كردم اما اغلبش سبوس بود.»

پترسون سپس به ۱۰ نكته بنيادي در مانيفست پرداخت كه به اعتقاد او «بدون پرسش‌گري» مفروض شده‌اند و «من آنها را به چالش مي‌كشم.» ايراد اول او به مانيفست اين بود كه اين متن «تاريخ را به مثابه پيكار طبقاتي اقتصادي» فرض مي‌كند. به گفته پترسون اول از همه نمي‌توان تنها انگيزه پيشران تاريخ را اقتصادي فرض كرد، دوم اينكه هر چند پيكار سلسله ‌مراتبي در تمام تاريخ نه تنها بشريت بلكه تمام موجودات زنده وجود دارد اما اينكه فرض كنيم اين مساله تاريخي است، غلط خواهد بود بلكه به اعتقاد پترسون آنگونه كه در بسياري ديگر از نوشته‌ها و سخنراني‌هايش هم گفته است «پيكار سلسله مراتبي، يك مساله زيست‌شناسي و طبيعي است.» پترسون گفت:«وقتي چنين پيكاري بسيار قديمي‌تر از ايجاد سرمايه‌داري و حتي قديمي‌تر از وجود بشريت است چرا بايد پيكار را به كاپيتاليسم و سرمايه‌داري ربط داد؟» ايراد بعدي به مانيفست از نظر پترسون اين بود كه ماركس «تاريخ را يك پيكار اقتصادي دودويي» فرض مي‌كند و تمايز مشخصي ميان پرولتاريا و بورژوازي وضع مي‌كند. پترسون با اشاره به تجربه تاريخي گفت هيچگاه نمي‌توان تمايز مشخصي ميان ظالم و مظلوم، مستكبر و مستضعف و بهره‌كش و بهره‌ده پيدا كرد. به گفته پترسون در واقع هر فردي مي‌تواند در زمينه‌هايي در يكي از اين دو دسته باشد. او با اشاره به انقلاب روسيه تاكيد كرد، گروه‌هايي كه به هر دليل اندكي ثروت جمع كرده ‌بودند در گروه بورژواها دسته‌بندي مي‌شدند در حالي كه شايد هيچگاه اين ثروت را از طريق بهره‌كشي از ديگر به دست نياورده ‌بودند. او همچنين اشاره كرد كه چگونه تجربه كمونيسم اين طبقه‌هاي بهره‌كش و بهره‌ده را بازتوليد كرد. ايراد سوم پترسون به «ايده ابلهانه ديكتاتوري پرولتاريا» بود. پترسون اشاره كرد كه منظورش از ايده ابلهانه، يك ايراد روان‌شناسانه به پيشنهاد ماركس و انگلس است. پترسون توضيح داد مفروض اين است كه تمامي خير در ميان پرولتاريا و تمام شر در ميان بورژوازي است و وقتي چنين فرضي مطرح شود، مي‌توان نتيجه گرفت كه با خيزش پرولتاريا و نابود كردن بورژوازي تمام خير حاكم مي‌شود اما در عمل چون تمايز ميان خير و شر به اين سادگي نيست در تجربه انقلاب كمونيستي با وجود وقوع انقلاب و سرنگوني تمام ساختارهاي اجتماعي باز هم با «دسترسي ناگهاني بخشي از پرولتاريا به قدرت» فساد در ميان آنها رايج مي‌شود و دوباره شرارت حاكم مي‌شود و خيلي راحت مي‌توان فرض كرد كه بعد از رسيدن به قدرت، پرولتاريا نه تنها به اندازه سرمايه‌داري بلكه شايد بيشتر فاسد شود.

بي‌ارزش دانستن ارزش كار مديريتي و مفروض گرفتن عدم ايجاد ارزش افزوده از طريق مديريت نيروي كار، ديگر انتقاد پترسون به مانيفست بود. نقد سود، ديگر ايرادي بود كه پترسون به مانيفست وارد كرد. پترسون تاكيد كرد، افراد فاسد ممكن است ابزار توليد را در اختيار داشته ‌باشند و سودي كه مي‌برند در واقع سرقت محسوب شود اما هميشه اين گونه نيست و تصادفا بر اساس سازوكار كاپيتاليسم اگر «يك مدير ارزش افزوده بيشتري به كمپاني وارد كند، منصفانه است كه سود بيشتري هم ببرد.» در اينجا پترسون از عبارت «كار انتزاعي» يعني استفاده از انديشه و توانايي در مديريت استفاده كرد كه خودش مي‌تواند يك كار محسوب شود و دستمزد داشته ‌باشد. فرض بعد در مانيفست كه به چالش كشيده ‌بود اين بود كه ماركس و انگلس بدون ارايه هيچ برنامه مشخصي فرض كرده‌اند به محض براندازي ساختار سرمايه‌داري، ديكتاتوري پرولتاري خود به خود «پربازده» مي‌شود. سوال پترسون اين بود كه حتي اگر فرض كنيم به صورت ناگهاني با ديكتاتوري پرولتاريا ناگهان بازده جامعه به شكل معجزه‌آسايي افزايش پيدا مي‌كند بعد از مدتي بازار از كالا اشباع مي‌شود، در اين صورت چه منفعتي در «كار معنادار» وجود دارد؟ پترسون به داستايوفسكي اشاره مي‌كند و اينكه اين نويسنده روس مطرح كرده است كه بشريت براي پيكار با عذاب زندگي مي‌كند، نمي‌توان فرض كرد كه اگر به اندازه كافي به همه «نان و كيك» برسد، آنگاه همه‌ چيز ناگهان خوب مي‌شود. آخرين ايرادي كه پترسون به مانيفست كمونيست گرفت اين بود كه ماركس و انگلس بارها تاكيد كرده‌اند كه در طول تاريخ بشريت هيچ نظامي بهتر از نظام سرمايه‌داري در رساندن كالاهاي فيزيكي براي اقشار مختلف مردم موفق نبوده است. سوال اينجاست كه آنها چگونه تصور كرده‌اند كه شخصا مي‌توانند راه‌حل بهتري پيدا كنند؟ و آيا به اندازه كافي انتقادي فكر كرده‌اند كه «ممكن است نظامي كه پيشنهاد مي‌دهند كاملا به قهقرا برود؟» پاسخ پترسون اين است كه ماركس و انگلس به لحاظ شخصيتي خودشيفته بودند و به اندازه كافي به نتيجه پيشنهاد‌شان فكر نكرده‌اند. پترسون تاكيد كرد:«ماركس تصور مي‌كرد بر اساس نتيجه نهايي كاپيتاليسم، ثروتمندان ثروتمندتر مي‌شوند و فقرا فقيرتر و اين بي‌عدالتي را تشديد مي‌كند. اولا هيچ كس تاكنون نظام اقتصادي بدون تبعيض و بي‌عدالتي ايجاد نكرده است از جمله كمونيست‌ها.» پترسون در نهايت صحبت‌هاي خود را با اين جمله تمام كرد:«كاپيتاليسم بي‌عدالتي ايجاد مي‌كند اما در كنار آن ثروت هم ايجاد مي‌كند، نظام‌هاي جايگزين ثروت توليد نمي‌كنند بلكه فقط بي‌عدالتي توليد مي‌كنند.»

شادي اندوهناك بشري

بر خلاف پترسون، كه صحبت‌هايش را در نقد يكي از نوشته‌هاي الهام‌بخش انقلاب كمونيستي آغاز كرده ‌بود، ژيژك تلاش كرد، سخنراني افتتاحيه‌اش را با اشاره به عنوان مناظره يعني «شادي: كاپيتاليسم در برابر ماركسيسم» آغاز كند. او به قدرت حكومت چين در بيرون كشيدن صدها ميليون شهروند اين كشور از فقر اشاره و تاكيد كرد كه نظام حكومتي اقتدارگراي چين با استفاده از ابزار كاپيتاليسم به عنوان محرك اقتصاد و دولت مركزي بسيار اقتدارگرا به اين هدف رسيده‌اند. ژيژك تاكيد كرد، دولت چين اين اقدامات را «به نمايندگي از شادي اكثريت مردم چين» انجام مي‌دهند. او سپس پرسيد:«اما آيا همه اينها باعث شادتر شدن مردم چين شده است؟» ژيژك در ادامه تاكيد كرد:«قرار دادن شادي به عنوان هدف زندگي يك اظهارنظر بسيار مشكل‌دار است. اگر چيزي از روانكاوي بدانيم، روشن است كه همه ما انسان‌ها خيلي براي خرابكاري در شادي خودمان، مبتكر و نوآور هستيم.» به گفته ژيژك «شادي عبارتي مبهم است كه در واقع به معناي ناتواني فاعل(فاعلان) دسترسي به نتايج اميال و خواسته‌هاي خودش(خودشان) است.» ژيژك در بخشي ديگر از سخنانش به «ادعاي بازگشت به سنت‌هاي خوب گذشته» به عنوان راه‌حل اشاره كرد و گفت چنين اظهاراتي «جعل‌هاي پست ‌مدرن» است. او ترامپ را با شعار بازگشت به سنت مثال زد و او را «نهايت سياست پست‌مدرن» توصيف كرد و گفت اگر دونالد ترامپ رييس‌جمهور امريكا را با رقيب چپ‌گرايش برني سندرز مقايسه كنيم نه تنها سندرز را نمي‌توان يك تحول‌خواه دانست بلكه «سندرز يك اخلاق‌گراي سنتي» محسوب مي‌شود.ژيژك در عين حال هر گونه توسل به «مشروعيت مقدس به عنوان نماينده مستقيم» را نقد كرد. او با مثال زدن ۱۱ سپتامبر گفت:«اين پوچ‌گرايي ناخداباور نبود كه چنين فاجعه‌اي به بار آورد، همين انتقاد به نظام‌هاي ناخداباور هم وارد است مثلا در نظام ناخداباور استالينيست كه خود را نماينده مستقيم مفهوم مقدس انتزاعي كمونيسم فرض مي‌كرد هر كاري براي استالينيست‌ها بر اساس اين نمايندگي مجاز تلقي مي‌شد.»

تمثيل شوهر حسود

اسلاوي ژيژك، موضوع جدال با عنوان «كاپيتاليسم عليه سوسياليسم» را با تمثيلي از ميان آثار ژاك لكان، روانكاو مشهور فرانسوي و محبوب خودش توصيف كرد. ژيژك قبلا هم بارها به اين تمثيل اشاره كرده است، جايي كه لكان مي‌گويد:«شوهر حسودي كه همواره در پارانوياي خيانت همسرش به رابطه زناشويي به سر مي‌برد حتي در صورتي كه در ذهنيتش از خيانت هم صادق باشد و در جهان واقع همسرش عملا به او خيانت كند، باز هم از يك بيماري رواني رنج مي‌برد. مرد حسود به همسر خيانتكار نياز دارد، همسر خيانتكار به ذهنيت پارانوييد مرد حسود خوراك كافي مي‌دهد.» به گفته ژيژك اين تمثيل را مي‌توان به رابطه كاپيتاليسم و سوسياليسم در جهان امروز هم تسري داد در واقع هر يك از اين دو تفكر به دنبال يافتن همسري خيانتكار و رقيبي ديوصفت هستند كه دليل وجودي خود را بر اساس مبارزه با آن تاسيس كنند. وقتي يك نظام جامعه تحت حاكميت خود را نظم مطلق فرض مي‌كند به يك متجاوز خارجي نياز دارد تا همه شكاف‌ها و اختلافات درون جامعه‌اش را به گردن متجاوز بيندازد. ژيژك اين نوع فرافكني را در مهاجرستيزي و ديدگاه بيگانه‌ستيزانه در جامعه اروپايي امروز نيز مثال زد و گفت كه جامعه امروز تمامي مشكلات خود را به گردن يك نيروي متجاوز خارجي يعني مهاجران و پناه‌جويان فرافكني مي‌كند.

سوالات مهم

بخش كوتاهي از مناظره دو ساعت و نيمه اين دو متفكر به سوال از يكديگر گذشت؛ سوالاتي كه هر چند هر دو طرف تلاش مي‌كردند، نرم و بدون طعنه از يكديگر بپرسند اما خالي از كنايه نبود. سوال ژيژك از پترسون را شايد بتوان به عنوان شنيدني‌ترين بخش مناظره ارزيابي كرد؛ سوالي كه به اعتقاد هواداران چپ‌گراي ژيژك، ضربه‌اي مهلك به پترسون بود. وقتي نوبت به ژيژك رسيد تا سوال خود را از پترسون بپرسد با اشاره به اظهارات او در سخنراني‌هايش در مورد آنچه او «دشمن» مي‌نامد، پرسيد:«اين افرادي كه تو از آنها با عنوان نئوماركسيست‌هاي پست ‌مدرن ياد مي‌كني چه كساني هستند؟» در پاسخ پترسون اشاره به يك مطالعه توسط انديشكده‌اي متعلق به جاناتان هايت، استاد روان‌شناسي امريكايي كرد كه در آن نزديك به 25 درصد از اساتيد دانشگاه خود را ماركسيست توصيف كرده‌اند اما ژيژك به اين پاسخ راضي نشد و گفت:«من اسم مي‌خواهم، دقيقا اين ماركسيست‌ها چه كساني هستند؟ من خودم يكي دو نفر را مي‌توانم نام ببرم.» پترسون براي پاسخ به اين سوال ناتوان بود، وقتي نام افرادي مانند ميشل فوكو مطرح شد، ژيژك بلافاصله يادآوري كرد كه فوكو يك ماركسيست نيست.اما قبل از سوال ژيژك، سوالي هم از سوي جوردن پترسون مطرح شد. اينكه چرا ژيژك با وجود شخصيت منحصر به فرد و تفكرات اصيلي كه دارد همچنان به يك تفكر 170 ساله وابسته است و به جاي تاسيس انديشه ژيژكيسم، دنباله‌روي تفكر مشكل‌دار و پرروزنه ماركسيسم است. ژيژك هم از پاسخ دقيق به اين سوال طفره رفت. او خود را «بيشتر يك هگل‌گرا تا ماركسيست» توصيف كرد و «خوانش هگلي از بن‌مايه تفكر كارل ماركس» را اساس تفكر خود دانست. او با انتقاد از پترسون كه «مانيفست كمونيست» را براي حمله به ماركسيسم انتخاب كرده ‌بود از او خواست تا به آثار ديگر ماركس همچون «هجدهم برومر لويي بناپارت» نگاهي بيندازد، جايي كه ماركس واضح‌تر در مورد پيكار تاريخي صحبت كرده است و مشخصا بر خلاف انتقاد پترسون، ماركس «همه خير را در پرولتاريا» و «همه شر را در سرمايه‌داري» نمي‌بيند و نگاهش به تاريخ «دودويي» نيست.


پترسون معتقد است كه ماركس و انگلس هر ايده‌اي را كه به ذهن‌شان رسيده، درست فرض كرده‌اند و «گام دوم را براي بازانديشي انديشه برنداشته‌اند.» او بازخواني‌اش از مانيفست را به «جدا كردن گندم از سبوس» تشبيه كرد.

ژيژك خود را «بيشتر يك هگل‌گرا تا ماركسيست» توصيف كرد و «خوانش هگلي از بن‌مايه تفكر كارل ماركس» را اساس تفكر خود دانست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون