آيا بايد سرسپرده ايرانشناسان غربي بود؟
فريدون جنيدي
به جوانان ايراني گوشزد ميكنم كه پيروي مطلق از ايرانشناسان و شرقشناسان غربي را به يك سو نهند و خود آماده پژوهش در فرهنگ ايران باشند. براي اينكه بدانيم نبايد سرسپرده ايرانشناسان غربي باشيم از چند نمونه ياد ميشود كه پيشتر در كتابهاي نگارنده بدانها پرداخته شده بود:
1) در دهه پنجاه خورشيدي، يكي از استادان بنام آن زمان در زبانهاي باستاني ايران كه همگان به نوشتههاي او مراجعه ميكردند، با پيروي و نقل از استاد فرانسوياش چنين نوشته بود: «ديگر در اوستا نكته ناشناختهاي باقي نمانده است كه بتوان روي آن كار تازهاي كرد و اگر كار تازهاي در اوستا ميشود منحصر به تحقيق در محتواي آن است يا پيشنهادهايي است كه براي تعداد محدودي از لغات ناگشوده آن ميشود». من با بضاعت آن زمانم در اوستاشناسي، قلم رد بر اين عقيده كشيدهام و روزي كه معناي «هوشنگ» و «فريدون» را براي او بازگفتم، مات و مبهوت مانده بود (زندگي و مهاجرت نژاد آريا بر اساس روايات ايراني، 1358).
2) اروپاييان هر چيز را كه در جهان شرق ببينند، گمان ميبرند كه آن نخستين چيز است و براي نخستينبار نيز در جهان پيدا شده و آگاهي آنان از آن، نخستين آگاهي يا رخداد در جهان است. نمونه روشن، استوانه يافته شده در بابل است كه به «استوانه كوروش» يا «منشور حقوق بشر كوروش» نامبردار شده. كوروش هخامنشي چون تمام ايرانيان در هزارههاي بعد از خود، برخوردار از انديشههاي پيش از زرتشت و پس از آن بوده است، آن استوانه، نه نخستين اعلاميه حقوق بشر (به گفته غربيان) بلكه بازتابي از فرهنگ كهن ايرانيان در گراميداشت جان جهان و حقوق جهان از هزارههاي دور بوده كه نشانههاي آن در شاهنامه فردوسي و ديگر نوشتههاي ايراني و فرهنگ مردم در روستاها و شهرهاي ايران فرهنگي تا همين امروز برجاي مانده است (حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان، 1378).
3) باستانشناسان جهان هنوز بر اين باور نادرستاند كه سفال، براي نخستينبار در دره نيل و به يكباره در 5000 سال تا 6000 سال پيش پديدار شده است؛ به همين روي است كه همه به پيدايي سفال 10400 ساله گنجدره هرسين كرماشان (كرمانشاهان) با چشم دشمني مينگرند، اما همه آنان كه با شگفتي از اين پديده ياد ميكنند، روشن نكردهاند كه چگونه در هنگام ياد شده در دو جاي جهان، يكباره سفال پديد آمد؟ بايد با اندكي گذشت و داوري خردمندانه بپذيرند كه 4000 هزار سال پيش از ميانرودان و دره نيل، سفال از ايران برخاسته است و از اين سرزمين است كه اين پديده فرهنگي به جهانيان پيشكش شده است. شيرين آنكه پروفسور فيليپ اسميت از بخش انسانشناسي دانشگاه مونرآل كانادا سفال 10400ساله را در گنجدره كرماشان پيدا كرد (داستان ايران بر بنياد گفتارهاي ايراني، 1392).
4) يكي از پژوهشهاي دگرگونه برخي اروپاييان كه چنان مهار تاريخ اين منطقه را در دست گرفتهاند كه هر كس بخواهد درباره تاريخ ايران سخن بگويد بايد از آنان پيروي كند، اين است كه تمدن و شهرنشيني و فرهنگ از ميانرودان آغاز شد و از آنجا به ايران راه يافت و در كمتر اثري از ايران باستان ميتوان استقلال فكري ايراني را يافت و هر آنچه در اين سوي هست متاثر از فرهنگ ميانرودان است! از آن ميان هنگامي كه براي تاييد كتاب مقدس و تورات به كشفيات باستانشناسان در ميانرودان و سومر دست ميزدند به معبدهايي دست يافتند كه كمابيش به گونه هرم چهارپهلو بود و به نام زيگورات خوانده ميشد، شتابزده سومر و ميانرودان را زادگاه زيگورات ناميدند و در كتابها نوشتند و در دانشگاه آموزاندند كه زيگورات چيست و چگونه ساخته شده و بلندترين زيگورات آسيا نيز در سومر است كه 24 گز بلندا دارد. تاريخ دوركرانه ايران آنان را پيش آموزگار زمانه نشاند، وگيريشمن يكي از پرستندگان ميانرودان در دشت خوزستان به تپهاي بلند برخورد كه پس از كاوش روشن شد، زيگورات است. آنگاه گفتند كه اين زيگورات نيز تقليدي از زيگوراتهاي ميانرودان است، اما پس از اندازهگيريها و سنجيدنها روشن شد كه بلنداي اين زيگورات 54 گز است و چگونه ميتوان كساني را كه زيگوراتي دوبرابر زيگوراتهاي ميانرودان ميسازند تقليدگر آنان دانست؟ و در هنر و معماري و دانش پيرو آنان به شمار آورد؟ اما سخن آنان يكي است و چنين است كه چغازنبيل برداشتي از زيگوراتهاي آن سوي است (سخن آغاز بر كتاب نياكان سومري ما، 1365).
خردمندان، آن كسي را كه بر سر گنج نشسته باشد و از ديگران دريوزگي كند، فرزانه نميشمارند و آن گنج آكنده از گوهر كه ما بر سر آن نشستهايم، نوشتهها و يادگارهاي پر ارج نياكان ماست كه در هر زمان، جويندگان را به كار ميآيد. دريغ كه آن گنج شايگان با يورش انديشههاي بيگانهپرستي چند دهه پيش به فراموشي سپرده شود و دل و هوش و جان و روان را به افسانههاي بيبنياد و انديشههاي پوچ ديگران با نام پژوهش بسپاريم.
بنياد نيشابور
خرداد 1398 خيامي