مراكز بازپروري حيات وحش ميتوانند مكانهايي مناسب نه تنها براي تيمار و نگهداري از حيات وحش زخمي و آسيبديده بلكه حتي موثر در انجام تحقيقات علمي باشند. آيا در ايران چنين مراكز تخصصي براي حيات وحش وجود دارد؟
واقعيت اين است كه جاي خالي مراكز تخصصي بازپروري حيات وحش را در كشور، معدودي از باغوحشها و تعدادي از افراد بعضا متخصص يا حتي غيرمتخصص اشغال كردهاند. كارشناسان ميگويند صرف نظر از انگيزه و تخصص افراد مذكور، نكته شايان توجه اينجاست كه اين افراد اغلب مسووليتي در قبال حيوان مصدوم ندارند و در صورت تلف شدن حيوان آسيبديده هم پاسخگو نيستند. اين افراد در بيشتر موارد پوست حيوان تلف شده را تاكسيدرمي ميكنند و لاشه را هم بدون بيومتري(اندازهگيريهاي ابعاد بدني و محاسبات مرتبط با آن) و گرفتن نمونه بيولوژيكي دفن ميكنند.
تاكسيدرمي و تلاش براي درمان اغلب در مورد گربهسانان و گوشتخواران كاريزماتيكي مانند پلنگ، يوزپلنگ، خرس و گرگ يا حتي پرندگان شكاري انجام ميشود؛ اما برخي از گونههاي جانوري هم هستند كه به عنوان حيوان خانگي و وسيله سرگرمي رد و بدل ميشوند.
نبايد فراموش كرد كه گونههاي حيات وحش اعم از پستاندار، پرنده و حتي خزندگان و دوزيستان هيچكدام از بيماريها، تصادفات و تلههاي انساني مصون نيستند. در نتيجه همان طور كه انسانها نيازمند مراكز تخصصي درماني هستند، حيوانات مجروح و آسيبديده هم از مراكز تخصصي درماني بينياز نيستند.
عدم رسيدگي تخصصي به حيوانات وحشي باعث شده كه هر ساله جمعيت كثيري از آنها در خاموشي حذف شوند. حال آنكه تنوع گونهاي جانوري در كشور ما و بالاخص حضور شاخص گونههاي آسيبپذير و در معرض خطر انقراض يكي از مهمترين دلايلي است كه ضرورت تجهيز و ساختارسازي مناسب را يادآور ميشود.
مركز بازپروري حيات وحش چيست؟
اريكا ميلر(Erika Miller) از دانشگاه پنسيلوانيا در كتاب «حداقل استانداردهاي مراكز بازپروري حياتوحش» مينويسد:«مركز بازپروري حياتوحش به مجموعهاي اطلاق ميشود كه در آن حيوانات مجروح، بيمار و بومي تبعيدي به منظور انجام عمليات درماني و به صورت موقت نگهداري شده و متعاقب آن(پس از انجام مراقبتهاي درماني و بهبود) در زيستگاههاي مناسب طبيعي رهاسازي ميشوند.»
در كشورهاي ديگر، گونههاي مختلف جانوري اعم از پستانداران دريايي و خشكيزي، پرندگان، خزندگان و دوزيستان هر كدام مراكز خاص درماني خود را دارند و به اين صورت نيست كه كليه حيوانات به يك مركز خاص ارجاع داده شوند. اما در ايران معدود مراكز تخصصي نظير كلينيك حيات وحش پارك پرديسان تهران و مركز حفاظت از فوك خزري ايران با توجه به ظرفيتهاي محدود، افزايش آسيبپذيري حيات وحش به واسطه دامنه رو به گسترش تعارضات و تهديدات انساني نه تنها بيش از گذشته نيازمند حمايت بلكه در عين حال نيازمند به جلب صحيح مشاركت و گسترش شبكههاي تخصصي بازپروري بالاخص در استانهاي مختلف كشور هستند.
وحيد زماني، دكتراي رشته محيط زيست با گرايش تنوع در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: «ادارات كل و شهرستانها در ايران معمولا وقتي با مواردي نظير تصادفات جادهاي يا آسيبديدگي حيوانات وحشي به هر دليل اعم از شكار و... مواجه ميشوند، هيچ قسمت مرتبطي با بازپروري يا حتي نگهداري صحيح از آنها را ندارند و حتي يك كارشناس يا فرد مشخص مسوول اين موارد نيست. به همين دليل هر استان بسته به دلخواه خود مساله را مديريت ميكند. چند ماه پيش من خودم شخصا يك شغال تصادفي را پيدا كردم و به اداره كل استان منتقل كردم در نهايت مجبور شدم از دوستي دامپزشك كه خودش هزينه درمان را متقبل شد، كمك بگيرم. مهم اين است كه در اين شرايط مسوولان محيطزيست ادارات نميتوانند به درستي پاسخگو باشند. نتيجه اين اتفاق هم مشخص است، يكسري افراد به صورت حاشيهاي يا اقماري هستند كه حيوانات را از ادارات كل تحويل ميگيرند؛ حال سوال اين است كه چرا سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان يگانه متولي حيات وحش كشور حاضر نيست كه براي مراكز تخصصي درماني حيات وحش هزينه كند؟»
علي عمارلويي، مسوول كلينيك تخصصي حيات وحش پارك پرديسان به «اعتماد» ميگويد: «كلينيك حيات وحش پارك پرديسان گونههايي نظير پلنگها، سنجابها، روباهها، مارها، شاهبوف، قوچ و ميش، جغدها، سارگپهها و... را كه به صورت آسيبديده يا حتي به واسطه تخلفات به اين مركز وارد ميشوند، ميپذيرد اما در همين ابتداي كار چند اما و اگر وجود دارد كه بايد به آنها اشاره كرد. كلينيك ما ظرفيت پذيرش چه تعداد حيوان آسيبديده را دارد؟ كاركنان ما سالهاست كه آموزش ديده و تجربه برخورد با اغلب حيوانات وحشي را هم دارند اما با وجود همه اين ظرفيتها در مورد برخي از گونههاي خاص تصميمگيري به نوعي سختتر است. به عنوان مثال در مركز ما عقابهايي هستند كه با وجود قطع دايمي عضو و زجر دايمي بايد تا آخر عمر از آنها نگهداري كرد. ظرفيتهاي محدودي كه داريم ما را مجبور ميكند كه برخي از اين حيوانات را به باغ وحشها منتقل كنيم اما توجه داشته باشيد كه همه باغ وحشها هم استاندارد نيستند. در خيلي موارد بوده كه ما اصلا راضي به انتقال حيوان نبودهايم اما مجبور به اين كار شدهايم در حالي كه اگر مراكز تخصصي بازپروري بيشتر و تخصصيتري دستكم براي گونههاي شاخص سازماندهي شوند؛ خيال ما هم راحتتر ميشود. يكي از مشكلاتي كه من در اين چند سال كاري ديدهام، نداشتن هيچگونه پروتكل مشخص در خصوص گونههاي شاخصي مثل پلنگ است كه به هر دليل به اين مركز ميآيند.»
ضرورت سختگيري توسط سازمان حفاظت محيط زيست
عليرضا هاشمي، مدير گروه پرندهشناسي طرلان و عضو گروه تخصصي اتحاديه بينالمللي حفاظت از طبيعت و منابع طبيعي(IUCN) در بخش كركسها و اردكهاي در معرض تهديد و عضو اكوتوريسم و پاركهاي ملي در اتحاديه جهاني حفاظت به «اعتماد» ميگويد:«بسياري از مراكز و باغ وحشهايي كه حيات وحش آسيبديده را به دليل عدم توانايي بازگشت به طبيعت تحويل ميگيرند، وضعيتشان نه سفيد است و نه سياه بلكه در طيفهاي خاكستري ديده ميشوند. من در اينجا از باغ وحش خاصي نام نميبرم اما ما موارد متعددي از پرندگان شكاري و ساير پرندگان را در اين به اصطلاح باغوحشها ديدهايم كه حلقهگذاري نشده و سازمان حفاظت محيط زيست هم متاسفانه پيگيري نكرده و نتيجه اين شده كه معضل هر بار بزرگتر شده. سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان تنها متولي حيات وحش كشور موظف است كه پروتكلهاي اين مراكز را بازنگري كند و دستورالعملهاي به شدت سختگيرانهتر و استانداردهاي بالاتري را وضع كند كه يك باغ وحش خاص فرضا به خود اجازه ندهد، پرندهاي را حلقهگذاري نشده داشته باشد.»
هاشمي در ادامه ميافزايد:«من خودم شخصا با چندين مركز همكاري داشتهام و بر اين باور هستم كه نيمي از مشكل در اين مراكز و نيم ديگرش در بخش نظارت و پايش است. بنابراين به نظر من سازمان حفاظت محيطزيست بايد در مبحث پروتكل نگهداري از حيوانات وحشي هر چه سريعتر موارد تخلف را اعلام كند البته در صورتي كه نظارت و پايش صحيحي وجود داشته باشد. البته تا زماني كه قانون «از كجا آوردهاي؟» توسط سازمان متولي به صورت جدي در اين مراكز پيگيري نشود نه تنها جانداران آسيبديده هرگز به طبيعت بازنخواهند گشت كه اين موارد هم بهانهاي براي اسارت حيات وحش در اين مراكز خواهند بود. نبايد وضعيت به گونهاي باشد كه حيات وحش به هر بهانه از طبيعت به اين مراكز منتقل شود و بعد از مدتي به مالكيت كامل مراكز درآيد. حيات وحش ميراثي جهاني است كه نيازمند حفاظت و صيانت همگاني است و سازمان حفاظت محيط زيست متولي از سوي مردم، امانتدار اين ميراث است و نه مالك آن، لذا نميتواند به دور از ملاحظات لازم، شخصي يا جناحي تصميم بگيرد.»
آيا دستي كردن گربهسانان وحشي
كار درستي است؟
يكي از شاخصترين موارد قانونگريزي در برخي از باغوحشها، نحوه رسيدگي و برخورد با گربهسانان است. گربهسانان اعم از پلنگ، ببر و حتي شير به واسطه جذابيتهاي خاصشان اغلب مورد سوءاستفاده سودجويان قرار ميگيرند. متاسفانه موارد متعددي از دستي شدن گربهسانان به منظور تهيه عكسهاي يادگاري در فضاي مجازي منتشر شده اما به درستي مشخص نيست كه رويكرد سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان يگانه متولي حيات وحش كشور در اين زمينه چقدر بازدارنده بوده است.
برخي از باغوحشها مدعي هستند كه دستي شدن و آرامش حيوانات غيرقابل بازگشت به طبيعت در مواجهه با انسان اتفاقا در كاهش استرس، مراقبت بهتر و درمان آسانتر آنها مفيد خواهد بود. محمد ملازم، عضو هيات علمي دانشكده دامپزشكي دانشگاه تهران و دستيار راديولوژي دانشكده دامپزشكي دانشگاه برن سوييس به «اعتماد» ميگويد:«نگهداري گربهسانان وحشي دو مساله دارد؛ نخست نگهداري از آنها در منزل كه در همه جاي دنيا اين كار ممنوع است و دوم نگهداري از آنها در باغوحشها كه آن هم مستلزم رعايت استانداردهاي خاص است. ممنوعيت نگهداري گربهسانان در منزل به چند دليل است؛ اول اينكه براي انسانها خطرناك هستند، دوم اينكه امكان كنترل بيماريهاي آنها در خيلي از موارد وجود ندارد چراكه دامپزشكان معدودي هستند كه از دامپزشكي حيات وحش مطلع باشند. سوم اينكه انجام اين كار باعث ترغيب ساير افراد به تجارت غيرقانوني حيات وحش ميشود.»
ملازم ميافزايد:«در باغ وحشها موضوع متفاوت است. نكته مهم اين است كه هيچ باغ وحشي در دنيا حق ندارد كه بنا به هيچ دليلي حيوان جديدي را از طبيعت به منظور نمايش جدا كند. اگر حيواني بنا به دلايلي دچار آسيبديدگي شود و به هر دليل توانايي زنده ماندن در محيط طبيعي را نداشته باشد بايد به مراكز بازپروري (Wildlife Rehabilitation Centers) منتقل شود. اين مراكز در كل دنيا وجود دارند و سازمانهاي محيط زيست هم پشتيبان آنها هستند. توجه داشته باشيد كه اين مراكز اجازه نمايش دادن اين حيوانات را ندارند چراكه اين كار ميتواند منجر به ترغيب عدهاي براي گرفتن حيوانات وحشي از طبيعت شود. اما در باغوحشها، حيواناتي كه از پيش نسل در نسل بنا به هر دليل در اسارت زندگي كردهاند، وجود دارند. اين حيوانات ميتوانند از باغ وحشي به باغ وحش ديگر به صورت رايگان يا به صورت مبادلهاي انتقال داده شوند بنابراين موضوع باغ وحش كاملا از موضوع مركز بازپروري حيات وحش جداست.»
محمد ملازم معتقد است كه داشتن اسپانسر بلامانع است اما اين در صورتي است كه استانداردها براي نگهداري حيوانات وحشي رعايت شود:«ممكن است كه سازمان يا ادارات محيط زيست به هر دليلي توانايي نگهداري از حيوانات آسيبديده را نداشته باشند، موردي ندارد كه اين حيوانات به افراد مورد تاييد داده شوند اما چيزي كه واقعا ممنوع است و دغدغه شخصي من است، اين است كساني كه با نيت خير از اين موجودات نگهداري ميكنند نبايد نمايش دهند، آنها بايد اين مساله را به صورت يك راز پيش خود نگه دارند. استفاده نمايشي و تبليغاتي از حيوانات وحشي و نشان دادن اين ارتباطات نزديك با حيوانات وحشي همان دغدغه اوليه يعني ترغيب افراد ديگر به گرفتن غيرقانوني حيوانات وحشي از طبيعت را در پي خواهد داشت. اين ترغيب دو جنبه منفي دارد؛ اول برداشت بيرويه از جمعيتهاي آسيبپذير حيوانات و دوم ايجاد خطر جدي براي افرادي كه اين حيوانات را نگه ميدارند.»
بازپروري حيات وحش سيستماتيك نيست
متاسفانه عدم آگاهي و قانونگريزي برخي افراد و مهمتر از آن فقدان پروتكلهاي مشخص به منظور نظارت شفاف بر عملكرد برخي مراكز و باغوحشهاي غيراستاندارد باعث شده كه در بسياري از موارد نه تنها دوره درمان حيوانات وحشي طولانيتر شود بلكه حتي بعضا مواردي از حيوانات وحشي هم بودهاند كه به واسطه برخوردهاي غيرحرفهاي عملا امكان بازگشت مجدد به طبيعت را براي هميشه از دست دادهاند.
وحيد زماني، كارشناس حفاظت از حيات وحش ميگويد:«بازپروري حيات وحش در ايران سيستماتيك نيست. بارها ديده شده كه همياري يك حيوان وحشي را از ادارات محيط زيست به هر دليل تحويل گرفته و آن حيوان بعدها يا تلف شده يا به واسطه مراقبت نادرست دستي شده است. بايد جايگاه حيوانات وحشي آسيبديده از نظر سيستماتيك تعريف شود و براي هر يك از ردههاي مهرهدار به صورت تخصصي آموزش كارشناسي داده شده و كلينيكها داراي بخشهاي تخصصي شوند. از سوي ديگر بايد افراد تصميمگيرنده در اين موارد به صورت شفاف معرفي شوند و مسووليت تلف شدن گونههاي با ارزش را هم تقبل كنند. همان طور كه پيشتر هم اشاره شد، ادعاهايي توسط برخي باغوحشها مطرح ميشود كه يك حيوان قابليت بازگشت به طبيعت را ندارد، سوال اين است كه چه كسي بايد تعيين كند كه حيواني قابليت بازگشت به طبيعت را دارد يا ندارد؟ من اساسا مخالف باغ وحش نيستم، باغ وحشهاي كشورهاي پيشرفته علاوه بر وظايف حفاظتي كه عهدهدار شدهاند، در افزايش آگاهي عمومي از گونههاي حيات وحش هم نقش بسزايي دارند اما مشخصا اعلام ميكنم كه تحويل حيوانات وحشي اعم از پستاندار و پرنده به يكسري افراد فاقد صلاحيت كه نه تخصصي در زمينه بازپروري دارند و نه اساسا در مورد حيات وحش صاحبنظر هستند، خود اصل مشكل است كه بايد حل شود.»
زماني در خاتمه ميگويد:«شايان ذكر است تعداد دامپزشكهايي كه با حيات وحش آشنايي دارند، انگشتشمار است و دليل آن نيز واضح است، تمركز رشته دامپزشكي در ايران روي دامهاي اهلي است و تمامي واحدهاي درسي ارايه شده نيز در همين راستا است. بنابراين انتظار نميرود كه دامپزشك تجارب حيات وحشي و ديدگاه حفاظتي داشته باشد اما مرتفع كردن اين فقدان دانش تخصصي نيازمند همكاري بينسازماني و تعريف كردن دورههاي تخصص مرتبط با حيات وحش براي رشته دامپزشكي است.»
وحيد زماني: «ادارات كل و شهرستانها در ايران معمولا وقتي با مواردي نظير تصادفات جادهاي يا آسيبديدگي حيوانات وحشي به هر دليل اعم از شكار و... مواجه ميشوند، هيچ قسمت مرتبطي با بازپروري يا حتي نگهداري صحيح از آنها را ندارند و حتي يك كارشناس يا فرد مشخص مسوول اين موارد نيست.
علي عمارلويي : «كلينيك حيات وحش پارك پرديسان گونههايي نظير پلنگها، سنجابها، روباهها، مارها، شاهبوف، قوچ و ميش، جغدها، سارگپهها و... را كه به صورت آسيبديده يا حتي به واسطه تخلفات به اين مركز وارد ميشوند، ميپذيرد اما در همين ابتداي كار چند اما و اگر وجود دارد.
عليرضا هاشمي : موارد متعددي از پرندگان شكاري و ساير پرندگان را در اين به اصطلاح باغوحشها ديدهايم كه حلقهگذاري نشده است. سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان تنها متولي حيات وحش كشور موظف است كه پروتكلهاي اين مراكز را بازنگري كند و دستورالعملهاي به شدت سختگيرانهتر و استانداردهاي بالاتري را وضع كند.
محمد ملازم:هيچ باغ وحشي در دنيا حق ندارد بنا به هيچ دليلي حيوان جديدي را از طبيعت به منظور نمايش جدا كند. اگر حيواني بنا به دلايلي دچار آسيبديدگي شود و به هر دليل توانايي زنده ماندن در محيط طبيعي را نداشته باشد بايد به مراكز بازپروري منتقل شود. اين مراكز در كل دنيا وجود دارند و محيط زيست هم پشتيبان آنها است.