• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4404 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۲ تير

فضل‌الرحمان و ابرمساله تجدد در جهان اسلام در گفت‌وگو با دكتر مهرداد عباسي

تجدد از راه قرآن

محمد آسياباني

فضل‌الرحمان يكي از مهم‌ترين متفكران جهان اسلام است . او در سال ۱۹۱۹ در هزاره پاكستان (البته در دوراني كه هنوز اين كشور از هند جدا نشده بود) به دنيا آمد. مقدمات علوم اسلامي را نزد پدرش مولانا شهاب الدين كه از بزرگان فقهاي اهل سنت در پاكستان بود، آغاز كرد. براي ادامه تحصيلات خود به دانشگاه آكسفورد رفت و در مقطع دكتري فارغ‌التحصيل شد او سپس در دانشگاه‌هاي مختلفي چون مك‌گيل، دورهام و... به تدريس پرداخت و بر زبان‌هاي يوناني، لاتين، آلماني و فرانسوي تسلط پيدا كرد.

مدتي پس از جدايي پاكستان از هند و تشكيل اين كشور به دعوت مسوولان در كشور خود سكني گزيد و رياست موسسه تحقيقات اسلامي را بر عهده گرفت، اما نتوانست با پيروان تفكر سنتي اسلامي در پاكستان ميانه خوبي برقرار كند و ناچار به بازگشت به نظام آكادميك غربي شد. او در سال ۱۹۸۸ درگذشت.دو كتاب او با عناوين «مضامين اصلي قرآن» و «اسلام و مدرنيته: تحول يك سنت فكري» به ترتيب با ترجمه فاطمه علاقه‌بندي و زهرا ايران‌بان در سال گذشته در مجموعه اسلام پژوهي نشر كرگدن منتشر شدند. اين مجموعه را مهرداد عباسي سرپرستي مي‌كند. عباسي داراي مدرك دكتراي رشته علوم قرآن و حديث است و هم‌اكنون به عنوان عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات و همچنين پژوهشگر بنياد دايره‌المعارف اسلامي به تدريس و پژوهش اشتغال دارد.ازجمله مهم‌ترين كتاب‌هاي منتشر شده با ترجمه و ويراستاري او مي‌توان به «نگرش‌هايي به اسلام در مطالعات اديان»، «رويكردهايي به تاريخ تفسير قرآن» و «رهيافت‌هايي به قرآن» اشاره كرد. به مناسبت طرح دوباره انديشه‌هاي فضل‌الرحمان در ايران با مهرداد عباسي به گفت‌وگو نشستيم .

مساله سنت و تجدد، يكي از مهم‌ترين مسائل جهان اسلام و متفكران مسلمان در عصر جديد است. اين مساله زواياي مهمي را دربر مي‌گيرد و در ذيل آن مسائل مهمي چون علل عقب افتادگي مسلمانان از تمدن جهاني هم طرح شده است. براي شروع، بهتر است بحث‌مان را درباره اهميت نگاه ويژه فضل‌الرحمان به مساله تجدد و مدرنيته آغاز كنيم. نگاه فضل‌الرحمان به مقوله تجدد چيست؟

فضل‌الرحمان در زمره شخصيت‌هايي در جهان اسلام است كه با ابرمساله «سنت و تجدد» يا به ‌تعبيري ديگر «اسلام و مدرنيته» دست به گريبان بوده است. پاسخ‌هاي او به اين ابرمساله را بايد بخشي از جدي‌ترين و روش‌مندترين پاسخ‌ها در ميان پژوهشگران و كنشگران اين حوزه در قرن بيستم ميلادي دانست. فضل‌الرحمان را مي‌توان به‌عبارتي يك «متكلم مدرن» هم خواند؛ متكلم از آن جهت كه همچون هر متكلم كلاسيك درصدد عرضه يك نظام اعتقادي منسجم براي پيروان يك دين خاص و مرزباني از باورها و عقايد آنان بوده است و مدرن هم از آن رو كه طراحي اين نظام را با عنايت به حضور دستاوردهاي مدرن و بر اساس مقتضيات جديد انجام داده و در واقع نوعي «كلام جديد» عرضه كرده است. شايد بتوان محمد عبده مصري را آغازگر اين جريان دانست كه با تأليف كتاب «رسالـ[ التوحيد» در پي چنين آرماني بود. پروژه فضل‌الرحمان و عبده و بسياري ديگر تدوين چارچوبي نظري و تثبيت قوانيني عملي براي مسلمان‌ زيستن در دنياي مدرن بوده است. اين پروژه تقريبا در همه كشورهاي اسلامي در اواخر قرن نوزدهم و سراسر قرن بيستم در حال انجام بود و به يك كشور يا منطقه خاص محدود نبود. در دوره مدرن در جوامع اسلامي پرسش‌هايي جدي پديد آمدند مثل اينكه در دوره مدرن قرآن و تفسير، حديث و تاريخ، فقه و اصول، فلسفه و كلام، تصوف و عرفان چه جايگاه و وزني دارند؟ جوامع مسلمان و كشورهاي اسلامي بايد به ‌دست چه كساني و با چه ساز و كاري اداره شوند؟ در برابر مسائل مربوط به حقوق زنان، حقوق خانواده و كنترل جمعيت چه موضعي بايد گرفت؟ اين پرسش‌ها كنجكاوي‌هايي صرفا نظري از جنس سوالات تحقيق در مقاله‌ها يا پايان‌نامه‌هاي دانشگاهي نبودند. بلكه پرسش‌هايي بودند ‌كه با هويت فردي هر شخص مسلمان و هويت جمعي هر جامعه اسلامي در عصر حاضر پيوند مي‌خوردند. بي‌جهت نيست كه مي‌بينيم آثار او در بسياري از مناطق جهان اسلام، از كشورهاي عربي گرفته تا تركيه و همچنين مالزي و اندونزي طرفداران زيادي پيدا كرده و به زبان‌هاي بومي جهان اسلام ترجمه شده است. ايران را هم طبيعتا نمي‌توان از جهان اسلام مستثني كرد. به ‌واقع همين‌ كه كتاب‌هاي او تا به امروز براي بسياري از محققان انديشه اسلامي و مسائل جهان اسلام معاصر در كشور ما ناشناخته يا كم‌شناخته مانده جاي تعجب دارد. يكي از انگيزه‌هاي من براي ترجمه و نشر آثار مهم‌تر فضل‌الرحمان به زبان فارسي جبران اين كمبود و پر كردن اين خلأ بود. اگرچه به موضوع ضرورت شناخت آثار فضل‌الرحمان مي‌توان از زاويه شباهت‌هاي فرهنگي ايران و هند هم نگاه كرد.

آيا اهميت طرح بحث فضل الرحمان در پاسخ اسلام به مدرنيته، تاثيري در رشد مباحث نسبت ميان سنت و تجدد در ايران نيز خواهد گذاشت؟

اصولا مقايسه تجربه‌هاي كشورهاي مختلف جهان اسلام در مواجهه با دنياي مدرن در اين 150 سال اخير از جمله كارهاي شايسته و بايسته در پژوهش‌هاي اسلام‌شناختي و جامعه‌شناختي مي‌تواند باشد. در يك كلام، مي‌توان گفت اين تجربه‌ها در عين تفاوت‌‌هاي بسيار، شباهت‌‌هاي قابل‌توجهي هم دارند. تجربه‌هاي هند و تركيه و مصر به‌ عنوان كشورهاي سرآمد فكري در جهان اسلام براي ما بسيار مغتنم است و مطالعه آنها مي‌تواند بسيار بصيرت‌بخش باشد. در مقايسه تجربه ايران با كشورهاي مهم جهان اسلام، از مصر و تركيه كه بگذريم كه در اينجا مجال سخن‌ گفتن از آنان نيست، هند به‌ سبب سابقه فرهنگي و ادبي و زباني مشتركي كه با ما داشته، بايد بسيار محل توجه باشد. مطالعه برنامه‌هاي فكري و عملي شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ هند، همچون شيخ احمد سِرهندي، شاه ولي‌اللّه دهلوي، سيد احمدخان، ابوالاعلي مودودي و محمد اقبال لاهوري ـ كه فضل‌الرحمان نيز در امتداد آنها قرار دارد ـ به‌لحاظ علمي و عملي بسيار ثمربخش خواهد بود. براي هر يك از اين شخصيت‌ها، به‌لحاظ كارنامه فكري و سياسي، مي‌توان نظيرها و بديل‌هايي در كشور خودمان يافت.‌ فرآيند جدايي پاكستان از هند و تشكيل كشوري بر مبناي دين اسلام با فرآيند رخداد انقلاب ايران و تشكيل جمهوري اسلامي شباهت‌هاي زيادي را به ذهن مي‌آورد. اقبال لاهوري و فضل‌‌الرحمان هر دو آرمان تشكيل كشوري بر مبناي آموزه‌هاي اسلام و نوعي «جمهوري اسلامي» در سر داشتند و نظريه‌پرداز و ايدئولوگ اين جريان محسوب مي‌شدند. اجل به اقبال مهلت نداد و تشكيل كشور پاكستان را به چشم خود نديد. اما فضل‌الرحمان چند دهه بعد از تشكيل پاكستان نيز به تكاپوي فكري خود ادامه داد؛ هر چند در اوج نشاط فكري و علمي‌اش با مشكلات و مصايب حضور در كشور پاكستان از نزديك مواجه شد. آثار فضل‌الرحمان از اين جهت نيز مي‌تواند به عنوان تجربه‌اي زيسته براي محققان ما مفيد و دانش‌افزا باشد.

فضل الرحمان چه بهره‌اي از انديشه‌هاي اقبال لاهوري برده و نظام فكري‌اش چه نسبتي با نظام فكري اقبال دارد؟

همان طور كه مي‌دانيد در ايران، شهرت و حتي محبوبيت هيچ ‌يك از متفكران و شاعران شبه ‌قاره در دوره معاصر به پاي اقبال لاهوري نمي‌رسد. بنابراين، شايد براي مخاطب ايراني بيان نسبت انديشه‌هاي فضل‌الرحمان با منظومه فكري اقبال جذاب باشد. فضل‌الرحمان هنگام درگذشت اقبال 20‌ سال داشت و در اوج شور و نشاط جواني به سر مي‌برد. كار مهم اقبال همچون سيدجمال و عبده، نقد وضع كنوني مسلمانان معاصر و دعوت آنان به ساختن آينده بود. منظومه «اسرار خودي» و ديگر اشعار اقبال تأثير بسزايي بر نسل فضل‌الرحمان گذاشته بود. بي‌وجه نيست اگر بگوييم كه فضل‌الرحمان در تمام زندگي‌اش در حال كلنجار فكري با اقبال بوده است و در عين حال مي‌توان پروژه او را در امتداد برنامه و فكر اقبال دانست؛ هرچند بي‌ترديد تفاوت‌ها و اختلاف‌هايي در نگرش آنها به برخي امور مرتبط با اسلام و مسلمانان وجود داشت. خانم شيلا مك‌دونو، استاد دانشگاه كنكورديا در مونترال كه در دانشگاه مك‌گيل براي مدتي از نزديك با فضل‌الرحمان در ارتباط بوده به نكته جالبي درباره حس كلي فضل‌الرحمان نسبت به اقبال اشاره مي‌كند. او كه به ‌هدف آموختن زبان اردو در دوره‌اي اشعار اقبال را نزد فضل‌الرحمان خوانده است، مي‌گويد كه فضل‌الرحمان نسبت به اقبال احساسي توأم با دودلي و ترديد داشت. اين احساس فضل‌الرحمان ظاهرا بيش از همه به تربيت ديني ‌او برمي‌گشت كه به شعر نگاهي منفي داشت و آن را سبك‌سري و انحطاط مي‌دانست.

اين نگاه ويژه فضل الرحمان به شعر هم جالب است. البته شايد بتوان اين نگاه او به شعر را در ادامه سنت لزوم كاركرد تربيتي برخي از متفكران مسلمان از شعر دانست.

فضل‌الرحمان اگرچه به خود شعر علاقه‌مند بود، اما آن را هم‌سنگ دوري از اخلاق و بي‌مبالاتي مي‌شمرد و نگران بود كه براي جامعه‌اش آسيب‌زا باشد. به‌عبارتي، او مي‌ترسيد شعر اقبال براي مردم همچون وحي تلقي شود و آنان شيفته و مست اين اشعار شوند و از انديشيدن دست بكشند. در شعر اقبال تعاليم قرآني به اندازه كافي ترويج نمي‌شد و احتمال اينكه اين شعر جايگزين قرآن و شريعت شود براي او نگران‌كننده بود. در پرانتز عرض كنم كه ديدگاه منفي قرآن نسبت به عمده شاعران و ايجاد نوعي تقابل ميان قرآن و شعر را نيز بايد از همين دريچه ديد. به ‌يك معنا مي‌توان گفت كه فضل‌الرحمان كتاب «مضامين اصلي قرآن» را براي جبران كاستي‌هاي شعر اقبال از حيث اشتمال بر تعاليم قرآني نوشت و نيز كتاب «روش‌شناسي اسلامي در تاريخ» را نيز در تبيين زيربناي شريعت اسلامي و دفاع از حضور دين در زندگي و فرهنگ مردم. بي‌اعتمادي فضل‌الرحمان نسبت به شعر اقبال دليل ديگري هم داشت و آن انتقادهاي كساني چون هميلتن گيب و ويلفرد كنتول اسميت بود كه نسبت به فردگرايي رمانتيك در شعر اقبال هشدار مي‌دادند و تأثير مفهوم «ابرانسان» نيچه بر فكر او را مضر مي‌دانستند. با اين همه، فضل‌الرحمان در بسياري جهات انديشه اقبال را مي‌استود و با وجود مخالفت جامعه‌شناسان، با ايده تاسيس كشور مستقل اسلامي كه از جانب اقبال مطرح شده بود، همدلي داشت. همچنين با نوع نگاه او به تاريخ و به علم و طبيعت همراه بود. در مجموع، داوري نهايي فضل‌الرحمان درباره اقبال را بايد در مدخل «محمد اقبال» در دايره‌المعارف دين ميرچا الياده جست‌وجو كرد كه فضل‌‌الرحمان در اواخر عمرش در اين مقاله مي‌نويسد كه اقبال به كشف اسلام حقيقي يعني اسلام پويا و نه ايستا نايل آمد و از طريق نوشته‌هايش مردم مسلمان و غيرمسلمان سراسر جهان را به اين اسلام «نشاط‌بخش و اخلاق‌مدار» فراخواند.

فضل الرحمان دوره‌هاي فكري متنوع و جذابي هم داشته است. در دوره‌اي او به فلسفه علاقه‌مند است و تاملاتي فلسفي دارد. در دوره‌هاي ديگر هرچند نمي‌توان انديشه‌هايش را از فلسفه منفك كرد اما گويي كه از فلسفه بريده و به قرآن مي‌پردازد.

چنانكه پيش‌تر نيز در جايي نوشتم، فضل‌الرحمان را به‌ يك معنا بايد متفكري «اصيل» دانست؛ به اين معنا كه در سراسر عمرش انديشه‌ها و پژوهش‌هايش را زيسته و صرفا يك محقق دانشگاهي يا يك كنشگر سياسي نبوده است. او حدود 70 سال زندگي كرد و در دوره‌اي به فلسفه ايراني و اسلامي علاقه‌مند بود و درباره فيلسوفاني نظير ابن‌سينا، ملاصدرا و ميرداماد كتاب‌ها و مقالاتي تاليف كرد. در دوره‌اي مساله وحي و ماهيت آن ذهنش را درگير كرد و به‌ جد به آن موضوع پرداخت و تاوان سنگيني هم داد. در دوره‌اي ديگر ذهنش معطوف به مسائل اجتماعي شد و به مدرنيسم اسلامي روي آورد و به مساله مهم اجتهاد يا موضوعاتي همچون حقوق زنان و حقوق خانواده پرداخت. در دوره‌اي ديگر نيز يكي از مهم‌ترين مسائل روز جهان اسلام يعني بنيادگرايي يا نوبنيادگرايي را مطمح نظر قرار داد. بر اين اساس، در برخي آثار تحقيقي زندگي فضل‌الرحمان را به پنج دوره تقسيم كرده‌اند: 1) از ابتدا تا 30 ‌سالگي، كه دوره كنجكاوي فكري و پيروي از شخصيت اقبال بود. در اين دوره دروس حوزوي اسلامي را نزد پدرش و مثنوي مولوي را نزد دايي‌اش آموخت و حافظ قرآن شد. در حدود 15‌ سالگي شيفته انديشه و فلسفه و شعر اقبال شد. گفته مي‌شود فضل‌الرحمان پس از اخذ درجه كارشناسي ارشد، زبان آلماني ياد گرفت و حتي كتاب مشهور «ايگناتس گلتسيهر» درباره گرايش‌هاي تفسير قرآن را به انگليسي ترجمه كرد كه دست‌نوشته‌هاي او در جريان استقلال پاكستان از ميان رفت. 2) از30 سالگي تا 40 ‌سالگي كه دوره حضور او در دانشگاه آكسفورد و آشنايي با هميلتن گيب خاورشناس بود كه تأثير زيادي در فكر او گذاشت. او در اين دوره كوشيد به غربي‌ها نشان دهد كه فلسفه اسلامي با نقد غزالي پايان نيافته و در اين راستا، متفكراني چون شيخ احمد سر هندي و شاه ولي‌اللّه دهلوي را به غربيان شناساند. 3) دوره حضور در دانشگاه مك‌گيل كه با ويلفرد كنتول اسميت آشنا شد و موسسه مطالعات اسلامي را در اين دانشگاه تأسيس كرد. در اين دوره بود كه علايق فضل‌الرحمان از اسلام كلاسيك به اسلام معاصر سوق داده شد. 4) دوره بازگشت به پاكستان، كه به دعوت رييس‌جمهور ايوب‌خان به كشورش برگشت و رياست موسسه تحقيقات اسلامي در كراچي را بر عهده گرفت. در اين موسسه بود كه فضل‌الرحمان جداي از درس و دانشگاه با واقعيت‌هاي جامعه اسلامي آشنا شد. گروه‌هاي مختلف ديني به رهبري مودودي و ديگران به مقابله با او و موسسه‌اش پرداختند و آن را فتنه‌اي بر ضد اسلام و آموزه‌هاي آن معرفي كردند. گروه‌هاي مخالف با انتشار مكاتبات او با كنتول اسميت او را فردي مرتبط با غربيان جلوه دادند و از هيچ تلاشي براي رسوايي اعتقادي او فروگذار نكردند. اختلافات به رسانه‌ها كشيده شد و فضل‌الرحمان ناگزير از كار خود استعفا كرد. 5) 20 سال پاياني عمر فضل‌الرحمان كه همراه همسر و پنج فرزندش به امريكا مهاجرت كرد و به‌ انزوا يا تبعيدي خودخواسته تن داد. يك‌ سال اول را در دانشگاه يوسي‌ال‌اي گذراند و سپس به دانشگاه شيكاگو رفت و براي حدود 20 سال تا پايان عمرش همان ‌جا ماند. اواخر همين دوره مدال لِوي دِلاويدا به فضل‌الرحمان اهدا شد. اين جايزه معتبر پيش از او به اسلام‌شناسان برجسته‌اي همچون يوزف شاخت، فن‌گرونه‌باوم، فرانتس روزنتال و ويليام مونتگمري وات اعطا شده بود.

فضل‌الرحمان بيشتر به اردو مي‌نوشت يا انگليسي؟ مهم‌ترين تاليفاتش را به چه زباني نوشته است؟

فضل‌الرحمان در دوره‌اي حدودا 35‌ ساله حدود 10 كتاب و ده‌ها مقاله به زبان انگليسي نوشت و نيز در زمان حضور در پاكستان مقالاتي به زبان اردو نوشت. ‌در اين‌جا طبعا مجال پرداختن به همه اين تاليفات نيست، اما اجازه دهيد مروري اجمالي بر مهم‌ترين كتاب‌هاي انگليسي او داشته باشم. نخستين تاليف فضل‌الرحمان در دوره حضور اول او در غرب بود كه كتاب «علم‌النفس نزد ابن‌سينا» را نوشت. او در اين دوره به بحث وحي و نبوت به‌مثابه نقطه آغازي براي بحث‌هاي فلسفه دين مي‌نگريست. در اين سال‌ها او اگر چه ابن‌سينا را نخستين و روش‌مندترين متفكر تاريخ انديشه اسلامي مي‌دانست، نقدهايي نيز بر او داشت. در كتاب «نبوت در اسلام» به سراغ فلسفه نبوت و روانشناسي پيامبر رفت و به اين نكته نيك واقف بود كه در هر برنامه پيشرفت براي مسلمانان هرگز نمي‌توان و نبايد مفهوم نبوت را كنار گذاشت. سپس در كتابي با عنوان «رساله‌هاي منتخب احمد سرهندي» به نقدهاي اين صوفي نقشبندي بر ابن‌عربي پرداخت. فضل‌الرحمان در اين كتاب - كه در كانون آن نيز شخصيت و ويژگي‌هاي مفهوم نبوت قرار دارد - به نقش اجتماعي پيامبر توجه داشت و درصدد تبيين جايگاه سنت پيامبر بود. فضل‌الرحمان سپس در كتاب «روش‌شناسي اسلامي در تاريخ» ـ كه خودش آن را بهترين كتابش مي‌داند ـ از بحث‌هاي مربوط به فلسفه و كلام و تصوف به بحث‌هاي مرتبط با اصول فقه حركت كرد. نگاه او در اين كتاب آن است كه حديث نيز تخته‌بند تاريخ و شرايط زمان و مكان است و هدفش اين است كه مفهوم «سنت معتبر» را بر مبناي قرآن شكل دهد و بشناساند. كتاب اسلام را فضل‌الرحمان در دوره رياست موسسه تحقيقات اسلامي در پاكستان نوشت كه در آن به ‌سبك محققان تاريخ اديان نگاهي كلي و از بيرون به دين اسلام دارد. وي حدود 7 سال كتابي منتشر نكرد و سپس كتاب «فلسفه ملاصدرا» را نوشت. اين نكته هم شايد براي شما جالب باشد كه يكي از انگيزه‌هاي فضل‌الرحمان براي انتشار اين كتاب ظهور و غلبه پژوهش‌هاي كساني چون هانري كربن بود كه بر تصوف و جنبه‌هاي باطني اسلام تأكيد داشتند. پس از مدتي «مضامين اصلي قرآن» را تأليف كرد كه از مهم‌ترين كتاب‌هاي اوست. در ادامه كتاب« اسلام و مدرنيته» را نوشت كه در اصل بخشي از پروژه‌اي تحقيقاتي در دانشگاه شيكاگو با عنوان كلي «اسلام و تغييرات اجتماعي» بود. جالب آنجاست كه آخرين كتاب منتشر شده از فضل‌‌الرحمان در زمان حيات او كتابي است با عنوان «بهداشت و طب در سنت اسلامي» كه مولف در آن به مسائل مربوط به سلامت كه با آموزه‌هاي قرآني مغاير است توجه داده و به ويژه به موضوع حساس تنظيم خانواده و كنترل مواليد در جوامع اسلامي پرداخته است. آخرين كتاب او كه پس از مرگش چاپ شد كتابي است تحت عنوان «احيا و اصلاح در اسلام» كه به‌همت ابراهيم موسي انتشار يافت.

مساله اصلاح در جهان اسلام و احياي تمدن شكوهمند گذشته نيز از ديگر دغدغه‌هاي فضل‌الرحمان بود كه البته اين وجه از انديشه او تفاوت عمده‌اي با ديگر انديشمندان مسلمان اين حوزه داشت. به عنوان مثال هرچند كه دغدغه هموطنش ابوالاعلي مودودي نيز در همين حوزه بود اما ميان تفكر اين انديشمند با تفكرات اصلاحي فضل الرحمان فاصله‌هاي زيادي وجود دارد. مساله بازگشت به قرآن فضل‌الرحمان نيز در همين نكته خلاصه مي‌شود. اين تفاوت نشان‌دهنده اصالت تفكر فضل‌الرحمان نيز هست. تحليل شما از اين تفاوت راهگشاي ما است براي شناخت هرچه بيشتر فضل‌الرحمان.

بي‌ترديد احيا و اصلاح در انديشه و عمل مسلمانان از مهم‌ترين دغدغه‌هاي فضل‌الرحمان و از مهم‌ترين محورها در برنامه فكري او بود. فضل‌الرحمان علاوه بر اينكه خودش يكي از اصلاحگران مسلمان در عرصه‌هاي فكري و عملي جهان اسلام در قرن بيستم ميلادي به حساب مي‌آيد، درباره تاريخچه اين موضوع و پيشگامان اصلاح و نيز حدود و ثغور آن هم تأمل كرده و تاليفاتي دارد. وي در 1970 مقاله‌اي نظريه‌پردازانه درباره محدوده‌ها و روش‌هاي مدرنيسم اسلامي نوشته كه در آغاز آن ديدگاهش درباره اصلاحات اسلامي را روشن كرده است. به‌گفته او، مدرنيست‌هاي كلاسيك قرن نوزدهم اصلاحات اسلامي را پروژه‌اي همه‌جانبه مي‌دانستند كه هم حقوق و هم اجتماع و هم سياست و هم امور فكري، اخلاقي و معنوي را شامل مي‌شود و با مسائلي همچون احكام شهادت، جايگاه زنان، آموزش مدرن، اصلاح نهادها و موسسات، حق مسلمانان براي انديشيدن درباره خود، خدا، ماهيت جهان و انسان ارتباط مي‌يابد. او در سال 1977 نيز در مجموعه مشهورِ تاريخ اسلام كمبريج- كه به فارسي هم ترجمه شده- مقاله‌اي ذيل عنوان «احيا و اصلاح در اسلام» نوشته و در آنجا تاريخچه احياگري و اصلاحگري ديني را در انديشه اسلامي به‌ خوبي نشان داده است. بايد گفت كه فضل‌الرحمان اصلاح جوامع اسلامي را در گروي اصلاح آموزش و نظام آموزشي آنها مي‌دانست. دغدغه اصلي او ايجاد زمينه‌اي براي بازانديشي در اسلام بود كه از طريق آموزش امكان‌پذير مي‌شد و در اين راه از علمايي انتقاد مي‌كرد كه در برابر تغييرات و تحولات ناشي از مدرنيته مقاومت مي‌كردند. وي اگر چه ميراث فكري و سنت چندوجهي به‌ جاي ‌مانده از علما را مي‌استود و محترم مي‌شمرد، بر آنان خرده مي‌گرفت كه چرا جنبه‌هاي منتقدانه و خلاقانه اين سنت را فراموش كرده‌‌اند و اصلاحات و مواجهه فعال با مسائل جديد را كنار گذاشته‌اند. البته بايد به اين نكته محوري هم توجه داشت كه او اصلاح را بر پايه اخلاق مي‌خواست و از كساني چون ابوالاعلي مودودي كه برنامه اصلاحي‌‌شان با خشم و خشونت همراه بو، انتقاد مي‌كرد. اما برنامه كساني چون شاه ولي‌اللّه دهلوي براي او خوشايند بود و اعتقاد داشت كه برنامه اصلاح بايد جنبه فكري و اخلاقي و معنوي داشته باشد. به نظر فضل‌الرحمان، اشكال اساسي در تاريخ انديشه اسلامي آن است كه در بسياري از بزنگاه‌هاي تاريخي ارتباط فلسفه سياسي اسلامي با اخلاق قرآني منقطع شده است. .

نگاه قرآني فضل الرحمان به مساله سياست نيز از ديگر وجوه خاص انديشه اوست. تفسير قرآن فضل‌الرحمان چه تاثيري بر نگاه سياسي او گذاشته است؟

فضل‌الرحمان به عنوان مسلماني تجددگرا معتقد بود كه قرآن را بايد بر اساس شرايط و ويژگي‌هاي دوره جديد تفسير كرد و بي‌گمان چنين رويكردي مستلزم دركي روشن از روح كلي قرآن و پويايي جامعه پيچيده و چندوجهي امروز است. بنابراين، هر نسل بايد روح كلي حاكم بر قرآن را از طريق مطالعه‌اي نو و تلاشي فكري و روحي در عصر خود درك كند. شايد بتوان گفت مهم‌ترين عنصر در هرمنوتيك فضل‌الرحمان مفهوم «اجتهاد» است كه بر اساس آن پيام قرآن بايد در پرتو شرايط جاري به‌نحوي تفسير شود كه هدف قرآن ـ يعني ايجاد نظام اخلاقي و برابري اجتماعي ـ را به بهترين شكل برآورده سازد. قابل پيش‌بيني است كه اين نگاه فضل‌الرحمان با رويكرد بنيادگراها در تقابل بوده و چالش‌هايي پديد آورده باشد. از جمله يكي از چالش‌هاي فضل‌الرحمان با بنيادگراها بر سر مساله سود بانكي بود. او نهي قرآن را شامل سودهاي اندكي كه در دوره مدرن رواج دارد نمي‌دانست. او همچنين با ديدگاه گروهي از علما درباره جايگاه زنان مخالفت داشت. مثلا در موضوع شهادت دو زن به جاي يك مرد، معتقد بود كه اين حكم مربوط به زماني بوده است كه زنان اساسا در امور مالي و اقتصادي شركت نمي‌كردند، اما در عصر مدرن وضع متفاوت است. اساسا تاكيد فضل‌الرحمان بر ديدگاه‌هاي سنتي اسلامي درباره زنان از موضوعات تكرار شونده در رويكرد تجددگرايانه و اصلاح‌گرايانه فضل‌الرحمان است.

ورود عملي فضل الرحمان به سياست چگونه بود؟

فضل‌الرحمان در بحث‌هاي مربوط به حكومت و سياست و نحوه اداره جامعه بر اساس آموزه‌هاي ديني هم وارد شده و در اين امور نيز اظهارنظر كرده، از جمله اينكه درباره اصلاحات آتاتورك در تركيه مطالبي نوشته و به ديدگاه‌هاي اقبال در اين مورد توجه نشان داده است. در واقع، دغدغه اقبال و فضل‌الرحمان تشكيل كشوري بر پايه دين اسلام بود كه نهايتا به تاسيس پاكستان انجاميد و در اين ميان، مورد تركيه براي آنان نمونه‌اي قابل تأمل بود. آنان نسبت به اصلاحات آتاتورك موضعي دوسويه داشتند. از يك‌سو شجاعت و كارهاي مثبت انقلابيون را مي‌استودند و از ديگرسو شرط برقراري عدالت اجتماعي را كنار گذاشتن دين نمي‌دانستند. در واقع اقبال و فضل‌الرحمان بر پايه اصل برابري انسان‌ها در دين اسلام نگران بودند كه مثلا در هند نيز هندوها بخواهند مسلمانان را طرد كنند. مسلمانان نبايد صرفا به اعتقاد ديني اهميت بدهند بلكه بايد نهادهاي حقوقي و اجتماعي هم تاسيس كنند. اين دو مي‌خواستند انديشه ديني و حقوقي را اصلاح كنند و روش‌هايي جديد براي تحقق ارزش‌هاي اخلاقي قرآن فراهم كنند و هر دو اصرار داشتند كه حكومت نبايد صرفا بر اساس منافع ملي باشد. بلكه بايد به مساله تحقق عدالت اجتماعي در كشور و جهان هم بينديشد. فضل‌الرحمان همچنين چندين مقاله درباره مفهوم اسلامي دولت، شورا و دموكراسي و موضوعاتي از اين قبيل نوشت. بديهي است كه نسخه مطلوب او براي حكومت پاكستان نه نظام كمونيستي بود نه نظام سرمايه‌داري، بلكه او در انديشه نظامي مبتني بر ارزش‌هاي قرآني بود. او براي آغاز كار دولت اسلامي نظام تك‌حزبي همراه با شورا را بر نظام چندحزبي ترجيح مي‌داد و نظام چندحزبي را تنها زماني مناسب مي‌دانست كه دولت اسلامي مستحكم شده باشد. در مجموع مي‌توان گفت كه در منظومه سياسي او نيز قرآن نقش محوري ايفا مي‌كرد و عدالت و اخلاق مبتني بر قرآن نيز اصول اساسي و تخطي‌ناپذير آن بودند. اگرچه جزييات مربوط به نحوه ارتباط دين و سياست در انديشه‌هاي فضل‌الرحمان شايسته‌پژوهشي مستقل است.


فضل‌الرحمان يك «متكلم مدرن» بود؛ چراكه هر متكلم كلاسيك درصدد عرضه يك نظام اعتقادي منسجم براي پيروان يك دين خاص و مرزباني از باورها و عقايد آنان بوده است و مدرن هم از آن رو كه طراحي اين نظام را با عنايت به حضور دستاوردهاي مدرن و بر اساس مقتضيات جديد انجام داده و در واقع نوعي «كلام جديد» عرضه كرده است.

فضل‌الرحمان اصلاح جوامع اسلامي را در گروي اصلاح آموزش و نظام آموزشي آنها مي‌دانست. دغدغه اصلي او ايجاد زمينه‌اي براي بازانديشي در اسلام بود كه از طريق آموزش امكان‌پذير مي‌شد و در اين راه از علمايي انتقاد مي‌كرد كه در برابر تغييرات و تحولات ناشي از مدرنيته مقاومت مي‌كردند.


آثار فضل‌الرحمان در بسياري از مناطق جهان اسلام از كشورهاي عربي گرفته تا تركيه و همچنين مالزي و اندونزي طرفداران زيادي پيدا كرده و به زبان‌هاي بومي جهان اسلام ترجمه شده است.

پروژه فضل‌الرحمان و عبده و بسياري ديگر تدوين چارچوبي نظري و تثبيت قوانيني عملي براي مسلمان ‌زيستن در دنياي مدرن بوده است. اين پروژه تقريبا در همه كشورهاي اسلامي در اواخر قرن نوزدهم و سراسر قرن بيستم در حال انجام بود و به يك كشور يا منطقه خاص محدود نبود.

اقبال لاهوري و فضل‌‌الرحمان هر دو آرمان تشكيل كشوري بر مبناي آموزه‌هاي اسلام و نوعي «جمهوري اسلامي» در سر داشتند و نظريه‌پرداز و ايدئولوگ اين جريان محسوب مي‌شدند. اجل به اقبال مهلت نداد و تشكيل كشور پاكستان را به چشم خود نديد. اما فضل‌الرحمان چند دهه بعد از تشكيل پاكستان نيز به تكاپوي فكري خود ادامه داد؛ هر چند در اوج نشاط فكري و علمي‌اش با مشكلات و مصايب حضور در كشور پاكستان از نزديك مواجه شد.

بي‌اعتمادي فضل‌الرحمان نسبت به شعر اقبال دليل ديگري هم داشت و آن انتقادهاي كساني چون هميلتن گيب و ويلفرد كنتول اسميت بود كه نسبت به فردگرايي رمانتيك در شعر اقبال هشدار مي‌دادند و تاثير مفهوم ابرانسان نيچه بر فكر او را مضر مي‌دانستند.

به نظر فضل‌الرحمان، اشكال اساسي در تاريخ انديشه اسلامي آن است كه در بسياري از بزنگاه‌هاي تاريخي ارتباط فلسفه سياسي اسلامي با اخلاق قرآني منقطع شده است.

مهم‌ترين عنصر در هرمنوتيك فضل‌الرحمان مفهوم «اجتهاد» است كه بر اساس آن پيام قرآن بايد در پرتو شرايط جاري به ‌نحوي تفسير شود كه هدف قرآن را به بهترين شكل برآورده سازد.

دغدغه اقبال و فضل‌الرحمان تشكيل كشوري بر پايه دين اسلام بود كه نهايتا به تاسيس پاكستان انجاميد و در اين ميان، مورد تركيه براي آنان نمونه‌اي قابل تأمل بود. آنان نسبت به اصلاحات آتاتورك موضعي دوسويه داشتند. از يك‌سو شجاعت و كارهاي مثبت انقلابيون را مي‌استودند و از ديگر سو شرط برقراري عدالت اجتماعي را كنار گذاشتن دين نمي‌دانستند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون