• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4422 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲ مرداد

چند نكته بسيار مهم و حياتي كه مي‌توان ازسبك زندگي نويسندگان بزرگ جهان آموخت

اتاق كار، كتابخانه، ميز تحرير، ماشين تايپ و باقي قضايا

بهار سرلك

 

 

تد ليون كه طي چند سال‌ با خورخه لوييس بورخس به گفت‌وگو نشست، معتقد است گفت‌وگوي ادبي پديده‌اي فرهنگي است. ليون استاد زبان اسپانيايي و پرتغال در دانشگاه بريگم يانگ بود. او براي مستند كردن رويكرد نوآورانه بورخس به گفت‌وگو، بيش از 580 مصاحبه اين نويسنده آرژانتيني را كه در طول عمرش با نشريات و رسانه‌هاي مختلف انجام داده بود، بررسي كرد. ليون به اين نتيجه رسيد كه گفت‌وگوي ادبي گونه‌اي «مابين كدهاي شفاهي و نوشتاري، مابين جرياني خودجوش و خلاقيتي فكري، در واقع گونه‌اي ميان حقيقت و خيال» است. از نظر ليون چنين چيزي منجر به رابطه‌اي بي‌مثال ميان خواننده و «شخصيت‌هاي» درون گفت‌وگو مي‌شود: «نويسنده و مصاحبه‌كننده‌اش يك وجود منفرد را شكل مي‌دهند و خواننده رابطه ديالوگي‌اش را با آنها طوري برقرار مي‌كند كه گويي دو شخصيت يك رمان هستند.»

تاسيا فرانك، نويسنده‌اي كه دو بار جايزه بنياد «پن» را به خانه برده است در كتاب «ساختارشكني گفت‌وگوي ادبي: افسانه پرسوناي ادبي» مي‌كوشد، توضيح دهد كه در لايه‌هاي زيرين «پرسش‌هاي هميشگي كه از نويسندگان درباره نوشتن با مداد يا كامپيوتر پرسيده مي‌شود، يا اينكه چه كسي بر آنها تاثير گذاشته، ايده‌هاي‌شان را از كجا مي‌آورند و براي كار كردن چه عادت‌هايي دارند» رابطه‌اي «محكم» و «شديدا تعاملي» ميان خواننده، مصاحبه‌شونده و مصاحبه‌كننده مي‌سازد. طبق گفته‌هاي فرانك، گفت‌وگوي ادبي درست همان تاثير اثري داستاني را بر خواننده مي‌‌گذارد كه اغلب خواننده احساس مي‌كند «فرد بسيار شاخصي» را ملاقات كرده است.

احتمالا به همين دليل است كه در سال‌هاي گذشته مجموعه گفت‌وگوهاي ادبي با نويسندگان مختلف از سراسر جهان در قالب كتاب‌ در ايران منتشر شده‌اند. سال گذشته كتاب «قمار نوشتن» كه گفت‌وگوهاي جيسن وايس با نويسندگاني همچون خوليو كورتاسار، اوژن يونسكو، ميلان كوندرا، كارلوس فوئنتس و... بود به همت آرش محمداولي از سوي انتشارات نگاه منتشر شد. پيش‌تر مجموعه كتاب‌هاي «روياهاي بيداري» كه گردآوري مصاحبه‌هاي نشريه «پاريس ريويو» است از سوي انتشارات پارسيك در دسترس كتابخوان‌هاي ايراني قرار گرفت. مجموعه «آخرين مصاحبه و گفت‌وگوهاي ديگر»، كتاب «روياي نوشتن» و «عادات و آداب روزانه بزرگان» از ديگر كتاب‌هايي است كه گفت‌وگوهاي نويسندگان بزرگ و عادات روزانه آنها را براي نوشتن در آنها خوانده‌ايم.

به همين مناسبت در ادامه نكات حايز اهميت و جالب در امر نوشتن را كه چهره‌هاي ادبي در گفت‌وگو به آنها اشاره كرده‌اند، به صورت اجمالي مرور كرده‌ام.

 

يك؛ اهميت كتاب خواندن

نويسنده واقعي خوره كتاب است. زمان بيشتري را صرف خواندن مي‌كند تا اينكه قلم به دست بگيرد. پل استر، نويسنده انگليسي در جواني عاشق بيسبال بود و بهار و تابستان را به اين بازي اختصاص مي‌داد اما تمام روزهاي سالش را به خواندن مي‌گذراند. او در مصاحبه با پاريس ريويو گفته است: «كتاب‌ خواندن يكي از اولين دلمشغولي‌هايم بود و هر چه بزرگ‌تر شدم، بيشتر هم شد. به نظرم محال است كسي كه در نوجواني ولع خواندن نداشته، بتواند نويسنده شود. خواننده واقعي مي‌فهمد كه كتاب‌ها به خودي خود يك دنيا هستند- و اين دنيا غني‌تر و جالب‌تر از هر دنيايي است كه قبلا در آن سفر كرده‌ايم. به گمانم همين باعث مي‌شود مردها و زن‌هاي جوان نويسنده شوند- همين سعادتي كه آدم‌ در كتاب‌ها پيدا مي‌كند. هنوز آن قدر عمر نكرده‌ايد كه مسائل زيادي داشته باشيد كه درباره‌شان بنويسيد، ولي زماني مي‌رسد كه مي‌فهميد براي اين كار ساخته شده‌ايد.»

 

دو؛ خواندن اثر پيش از نهايي شدن

اورهان پاموك وقتي روي اثري كار مي‌كند، دوست دارد كسي آن را بخواند. تحسين كردن يا گوشزد كردن عيب و ايراد كارش يكي از مسائلي است كه پاموك سراغ اين نوع خواننده مي‌رود. پاموك در اين باره گفته است: «من هميشه چيزي را كه نوشته‌ام براي شريك زندگي‌ام مي‌خوانم. هميشه سپاسگزار مي‌شوم كه بگويد باز هم نشانم بده، نشانم بده امروز چه كار كرده‌اي. اين كار نه‌تنها فشار لازم را به شما وارد مي‌كند، بلكه مثل آن است كه پدر يا مادرتان به پشت‌تان بزند و بگويد آفرين! گاهي آن شخص مي‌گويد متاسفم، اين قسمتش به نظر من درنيامده كه خيلي هم خوب است. از اين مناسك خوشم مي‌آيد. هميشه به ياد توماس مان مي‌افتم كه يكي از سرمشق‌هاي من بود. او عادت داشت نوشته‌اش را در جمع همه اعضاي خانواده‌اش بخواند. از اين كار خوشم مي‌آيد. مثل آن است كه پدر قصه بگويد.»

پل استر هم همين عقيده را دارد و مي‌گويد: «هر نويسنده‌اي به يك خواننده معتمد احتياج دارد- كسي كه نظرش نسبت به كار نويسنده مثبت باشد و بخواهد اثر او تا حد امكان خوب از كار دربيايد. ولي اين خواننده بايد صداقت داشته باشد. اين شرط ضروري كار است. بدون دروغ، بدون تشويش بي‌جهت يا ستايش از چيزي كه به نظرش سزاوار ستايش نيست.»

 

سه؛ كلاسيك‌ها را بايد خواند

كلاسيك‌ها براي تاثيرگذاري و ماندگاري‌شان كلاسيك شده‌اند. درس‌هاي نويسندگي اين آثار بي‌شمار است. از نظر كازوئو ايشي‌گورو، نويسنده انگليسي ژاپني‌تبار، اگر كلاسيك‌ها را خوانده باشيد، پايه محكمي داريد. او در مصاحبه با پاريس ريويو گفته بود تمام آثار داستاني قوي و جذاب قرن نوزدهم را در دانشگاه خواند و علاقه خاصش به اين كتاب‌ها اين است كه ادبيات واقع‌گرا هستند: «به اين معني كه دنيايي كه در داستان خلق مي‌شود كم‌وبيش دنيايي است كه در آن زندگي مي‌كنيم و از اين گذشته مي‌شود در كاري كه روي اين داستان‌ها شده، غرق شد. در روايت‌ آنها كه در آن از ابزارهاي سنتي طرح داستاني و ساختار و شخصيت‌ استفاده شده، جسارت وجود دارد. در كودكي زياد مطالعه نكرده بودم، براي همين به پايه محكمي احتياج داشتم. ويلت و جين اير شارلوت برونته؛ آن چهار رمان مهم داستايوسكي، داستان‌هاي كوتاه چخوف، جنگ و صلح تولستوي. خانه قانون‌زده و دست‌كم شش رمان جين آستن. اگر اينها را خوانده باشيد، پايه خيلي محكمي داريد.»

فوئنتس نيز درباره سروانتس و شاهكارش گفته بود: «در ميان نويسندگان قديم از خوانندگان مشتاق سروانتس هستم. كتابش را هر سال مي‌خوانم، بدون اين كتاب نمي‌توانم زندگي كنم.»

 

چهار؛ توجه به جزييات

مورخاني كه زندگينامه‌هاي رهبر و آزادي‌خواه كلمبياي بزرگ، سيمون بوليوار را نوشتند اهميتي براي جزييات زندگي او قائل نبودند و همين دليلي شد تا او اثري درباره شخصيتي كه تاثير مهمي بر تفكر او گذاشته بود را با عنوان «ژنرال در هزارتوي خود» بنويسد. او درباره اهميت جزيياتي كه براي نوشتن اين اثر به كار گرفت، گفته بود: «گزارش، داستان كامل است، بازسازي كامل ماجراست. تمام جزييات ظريف اهميت دارد و مبناي اعتبار و قدرت داستان است. در «ژنرال در هزارتوي خود» هر واقعيت قابل اثباتي، هر قدر هم ساده، مي‌توانست كل اثر را تقويت كند. مثلا من در مورد دهم ماه مه 1830، شبي كه سيمون بوليوار در گوداس خوابيد، گفته‌ام كه آن شب قرص ماه كامل بوده- همان قرص كامل ماه كه استفاده از آن در داستان بسيار آسان است. مي‌خواستم بدانم آن شب ماه كامل بوده يا نه؛ براي همين به آكادمي علوم در مكزيكو تلفن كردم و آنها هم تحقيق كردند و فهميدند كه بوده. اگر نبود، من هم ماه كامل را حذف مي‌كردم، به همين راحتي. اين ماه از آن جزيياتي است كه كسي به آن توجه ندارد. اما اگر در يك مطلب گزارشي، واقعيت نادرستي وجود داشته باشد، در آن صورت همه ‌چيز ديگرش هم نادرست است. اگر در داستان واقعيت قابل اثباتي وجود داشته باشد آن وقت خواننده همه‌ چيزهاي ديگر را هم باور مي‌كند.»

 

پنج؛ معجزه پرسشگري

جورج اورول نويسنده و روزنامه‌نگار انگليسي كه رمان‌هاي «1984» و «مزرعه حيوانات» او پس از گذشته چند دهه هنوز هم نام‌شان در جدول پرفروش‌ترين‌ كتاب‌ها ديده مي‌شود، مي‌گفت: «نويسنده وسواسي نويسنده‌اي است كه براي هر جمله‌اي كه مي‌نويسد، حداقل چهار پرسش مطرح مي‌كند: سعي دارم چه بگويم؟ كدام كلمات منظورم را بيان مي‌كند؟ كدام تصوير يا اصطلاح منظورم را شفاف‌تر مي‌كند؟ آيا اين تصوير آنقدر تازه هست كه تاثيرگذار باشد؟» و احتمالا اگر نويسنده‌اي محتاط باشد دو پرسش ديگر هم عنوان مي‌كند: «مي‌توانم كوتاه‌تر از اين بنويسم؟ چيزي نوشته‌ام كه ناگزير بدتركيب باشد؟»

 

شش؛ كشف دنياي سفر

وي.‌اس.‌نايپل، رمان‌نويس و مقاله‌نويس‌ترينيدادي- بريتانيايي سال گذشته از دنيا رفت. او در طول عمرش 20 كتاب از جمله رمان، كتاب‌هاي تاريخي، مجموعه داستان، مقاله و سفرنامه نوشت. در وجود نايپل هميشه حس اكتشاف مي‌جوشيد. او در كتاب «در ميان مومنان، سفري در دنياي اسلام» از سفرش به ايران در سال 1360 و تاثير تاريخي و اجتماعي بر زندگي مردم مي‌گويد. همچنين او كه ريشه‌اي هندي داشت، مرتبا به اين كشور سفر مي‌كرد. نوشته‌هايش تحت تاثير اين سفرها بودند و يك بار گفته بود: «مشكل اين است كه نمي‌توانم جايي بروم و چيزي درباره‌اش ننويسم. اگر درباره‌اش ننويسم، احساس مي‌كنم اين تجربه از دست رفته است.» او گفته بود براي نوشتن كتاب‌هاي تحقيقي‌اش كه معمولا به نقطه‌اي در دنيا نيز سفر كرده بود، سعي مي‌كرد: «به جاي آنكه مسافر از مردمي كه در ميان‌شان سفر مي‌كند مهم‌تر باشد، اين آدم‌ها هستند كه اهميت دارند. من درباره مردمي كه ملاقات مي‌كنم مي‌نويسم؛ درباره تجربه‌هاي‌شان مي‌نويسم و تمدن را از طريق تجربه‌هاي آنها معني مي‌كنم.»

 

هفت؛ بدون زندگي كردن، ننويس

طاهر بن جلون نويسنده مراكشي كه اغلب آثارش را به زبان فرانسه نوشته است، در مصاحبه با پاريس ريويو گفته بود: «سرخوردگي‌ها، رنجش‌هاي كوچك، تناقض‌ها- چه اجتماعي و چه رواني- زماني كه صرف كلنجار رفتن با ديوان‌سالاري مي‌شود، كارهاي روزمره» براي كار نويسندگي مضر هستند اما از سوي ديگر نيز گفته بود بايد زندگي كرد تا بتوان نوشت و نويسنده وقتي دست از نوشتن مي‌كشد كه ديگري نيازي به آن نداشته باشد: «نوشتن بدون زندگي كردن ممكن نيست و زندگي كردن شامل سروكله زدن با كارمند اداره پست، رانندگي در ساعت‌هاي پرازدحام و مواجه شدن با نيازهاي زندگي روزمره هم مي‌شود. به اين ترتيب آنچه در كار وقفه مي‌اندازد، بيروني است. ولي چيزي كه كار را كاملا مختل مي‌كند فقدان اميد است؛ رسيدن به جايي است كه آدم از خودش مي‌پرسد اصلا چه فايده‌اي دارد؟ هر وقت احساس كنم ادبيات بي‌فايده است، از نوشتن دست مي‌كشم. تا آن موقع، با وجود همه سرخوردگي‌ها، ادامه خواهم داد. خلاصه كلام، آدم وقتي متوقف مي‌شود كه ديگر نيازي به نوشتن احساس نكند.»

 

هشت؛ الهام گرفتن از زندگي روزمره

فيليپ راث نويسنده‌اي كه با كتاب‌هاي «شكايت پورتنوي» و «خداحافظ كلمبوس» نگاه جديدي به هويت يهوديان داشت، در طول حرفه نويسندگي خود نقش شخصيت‌هاي مختلف داستان‌هايش را بر صفحه كاغذ بازي كرد و او مدام در حال ساخت پلي بود كه زندگي خودش را به شخصيت‌هاي داستاني و صداهاي آنها پيوند بزند. او معتقد بود: «اگر در داستان جنبه‌هايي از زندگي‌تان را به كار ببريد به اين دليل است كه آشنايي، انرژي كلامي شما را برمي‌انگيزاند و هر چيزي را كه برانگيزاننده باشد مورد استفاده قرار مي‌دهيد. بنابراين خودت را استثمار مي‌كني و همين‌طور ديگران را. هدف اين است كه روي كاغذ هيجان ايجاد كني.»

آيزاك باشويس سينگر، داستان‌نويس يهودي كه به واسطه داستان‌هاي كوتاهش مشهور شد. او در داستان‌هايش شيطان و اجنه را نمادي ادبي در نظر مي‌گرفت، چون بر زندگي خودش تاثير گذاشته بودند اما مي‌گفت آنقدرها هم از برش‌هاي زندگي‌اش در داستان‌هايش استفاده نمي‌كند: «من هرگز نمي‌روم بيرون دنبال داستان‌ها بگردم. يادداشت برمي‌دارم، ولي نه مثل گزارشگرها. داستان‌هاي من همه بر پايه مسائلي هستند كه در زندگي به ذهنم رسيده‌اند، بي‌آنكه بروم بيرون و دنبال‌شان بگردم. فقط درباره ايده داستان يادداشت برمي‌دارم. ولي اين داستان بايد نقطه اوج داشته باشد. من از آن نويسنده‌هاي برشي از زندگي نيستم. وقتي چنين ايده‌اي به ذهنم مي‌رسد، آن را در دفترچه كوچكي كه هميشه همراه دارم، يادداشت مي‌كنم. بالاخره يك روز وقت نوشتن اين داستان مي‌رسد و آن را مي‌نويسم.»

 

نه؛ سكوت را جدي بگير

ادمون ژابس، نويسنده و شاعر فرانسوي- مصري تبار كه براي سرودن دفتر شعر «مسكنم را مي‌سازنم» و كتاب‌هاي «شباهت‌ها»، «اشارات صحرا» و «محوناپذير دريافت ‌نشده» كه منتقدان را براي طبقه‌بندي آنها به زحمت انداخت، به مهم‌ترين چهره ادبي فرانسه پس از جنگ جهاني دوم بدل شد. او كه در سال 1912 در قاهره متولد شده بود، صحراها نقشي پررنگ در سرودن اشعار و نوشتن گزين‌گويه‌هايش داشتند. ژابس معتقد بود صحرا رفتن به نفعش بود، چون هر بار فكر مي‌كرده چيزي را كه از دست داده، دوباره به زندگي‌اش بازگردانده بود: «نمي‌دانم چه بود اما چيزي بود كه من را غني مي‌كرد. چون همه ‌چيزهاي اضافي را از دوش من برداشته بود. هنگام نوشتن متوجهش مي‌شويد. چون مگر نوشتن چيست؟ در نوشتن نويسنده همه‌ چيز را كنار مي‌زند تا به كلمه‌اي برسد كه از همه ژرف‌تر است. نوشتن در عين حال نوعي به طرف درون راندن است، اين همان چيزي است كه صحرا براي من به ارمغان آورد. بنابراين من واقعا احساس غني شدن مي‌كردم و براي تحمل باقي ماجرا توانمند بودم.»


درس هاي نويسندگي جورج اورول: «نويسنده وسواسي نويسنده‌اي است كه براي هر جمله‌اي كه مي‌نويسد، حداقل چهار پرسش مطرح مي‌كند: سعي دارم چه بگويم؟ كدام كلمات منظورم را بيان مي‌كند؟ كدام تصوير يا اصطلاح منظورم را شفاف‌تر مي‌كند؟ آيا اين تصوير آنقدر تازه هست كه تاثيرگذار باشد؟» و احتمالا اگر نويسنده‌اي محتاط باشد دو پرسش ديگر هم عنوان مي‌كند: «مي‌توانم كوتاه‌تر از اين بنويسم؟ چيزي نوشته‌ام كه ناگزير بدتركيب باشد؟»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون