• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4434 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۶ مرداد

اگر مشروطه نبود...

محسن آزموده

بسياري با شرطي‎هاي خلاف واقع ميانه ندارند و آنها را نمي‎پسندند، يعني قضايايي مثل اينكه «اگر هيتلر به دنيا نيامده بود» يا «اگر اسكندر به ايران حمله نمي‎كرد» يا «اگر انقلاب فرانسه رخ نمي‎داد» يا همين قضيه مورد بحث ما يعني «اگر مشروطه ايراني رخ نمي‏داد».

حرف‎شان هم اين است كه اين وقايع به هر حال رخ داده و آب ريخته را نمي‎توان به كوزه بازگرداند و در نتيجه طرح اين «اگر»ها فقط وقت‎ تلف‎كني و خيال‎پردازي و آرزوانديشي است. واقعيت اما هميشه اين‌طور نيست برخي تاريخ‎انديشان معتقدند كه طرح اين «اگر»ها نه فقط ما را به فهم دقيق‎تر اصل وقايع تاريخي، چنان كه رخ داده و شناخت پيامدهاي‌شان رهنمون مي‎سازد، بلكه براي امروز و اكنون نيز درس‎هايي در بر دارد و در كل معرفت ما را نسبت به تاريخ مي‎افزايد.

براي نمونه همين قضيه «تيتر» اين يادداشت را در نظر بگيريم.

روشن است كه صد و اندي سال پيش در ايران انقلاب مشروطه، در نتيجه عوامل گوناگون رخ داد؛ رويدادي كه مشابهش در بسياري جوامع پيراموني ما، با تقدم و تاخر به وقوع پيوست و همين نشان‎گر آن است كه نمي‎توان آن را تصادفي تلقي كرد و گفت، اگر چنين و چنان بود، مشروطه رخ نمي‏داد. اين سخن به معناي جبرگرايي تاريخي نيست و به هر حال در وقوع رخدادهاي بزرگ تاريخي، نقش همه عوامل از جمله كنشگران فردي را بايد در نظر گرفت.

با اين‌همه فرض محال، محال نيست و مي‎توان در عالم خيال تصور كرد كه در ايران مشروطه‎اي رخ نمي‎داد و مدار امور كماكان بر محور منويات سلطاني قدر قدرت برقرار بود كه بر رعايا فرمان مي‎راند و مردمان نيز جرات نطق كشيدن و اعتراض كردن نداشتند، مهم‎تر از آن حق چنين اعتراضي را براي خود متصور نمي‎شدند. همچنان كه امروز معدودي ولو انگشت‎شمار، كشورهاي دنيا هستند كه نظام سياسي‎ در آنها استبدادي است.

به فرض محال، اگر در ايران تمشيت امور چنين بود، چه وضعيتي داشتيم.

قطعا در وهله اول شما نمي‎توانستيد اين يادداشت را بخوانيد، چون نه روزنامه‎اي بود، نه روزنامه‎نگاري و نه يادداشتي. فرضا هم كه مثل دوران ناصري، روزنامه‎اي رسمي منتشر مي‎شد، بيشتر به شرح اخبار رسمي مثل اينكه شاه كجا رفته و فلان شاهزاده چه كرده و هيات وزيران منصوب سلطنت چه مي‎كنند، اختصاص داشت. مردم، ناگزير بودند اخبار را از شب‎نامه‎ها و مطبوعاتي كه به صورت قاچاقي (اگر مي‎شد)، به داخل مي‌آمد، دنبال كنند. مطالعه آنها هم چندان فايده‎اي جز گسترش نااميدي و افسردگي نداشت، البته اگر آدم‌ها تمايلي به مطالعه اين مطالب داشتند.

مشروطه اما مهم‎تر از روزنامه و مطبوعات و حتي پارلمان و عدالتخانه، تحولي در ذهنيت مردم ايجاد كرد، آنها را به تعبير كانت، به بلوغ‌شان آگاه و به ايشان گوشزد كرد كه آزادند و با يكديگر برابر و دوست.

بنابراين حق دارند و بايد براي اين حقوق خودشان، كار كنند و تلاش. مشروطه تولد مردم بود و مرگ رعيت (رمه).

مشروطه ورود مردم بود به تاريخ، از پس هزاران سال تاريخ شاهنشاهي كه در آن گويي همه كارها را شاهان و وزرا و سرداران جنگي و فرماندهان نبردها و نخبگان علمي مي‎كردند و خيل عظيم آدم‎ها، هيچ نقشي جز سياهي لشكر ايفا نمي‎كردند.

غياب مشروطه، به معناي غياب انديشه‎هايي روشن‎نگرانه است كه دستاورد خودآگاهي بشري است و صرفا به تاريخ و جغرافياي خاصي مثل اروپاي سده‎هاي هفدهم و هجدهم منحصر نمي‎شود.

با مشروطه مردم به اين درك عميق رسيدند كه سلطان هم يك آدم است، مثل آنها و نبايد حقوق و مزايايي بيشتر از آنها داشته باشد.

مجلس و عدالتخانه و مطبوعات و ساير نهادها، همه در نتيجه اين انديشه محكم و استوار و براي تحقق عيني آن بنا شدند. به همين دليل است كه به سادگي نمي‎توان از ناكامي و شكست مشروطه در ايران يا هر جاي ديگري سخن گفت يا آن را برآمده از ديگ پلوي فلان سفارتخانه يا حاصل همنشيني در بهمان انجمن مخفي خواند.

درست است كه فرض فقدان مشروطه، لااقل در خيال و ذهن، نامتصور نيست اما اين فرض، به معناي نبودن بسياري چيزهاي اساسي‎تر و بنيادي‎تر است كه حيات امروزين بشريت بر آنها بنا شده. به طور خلاصه اگر مشروطه نبود، مردم نبودند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون