• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4454 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۱ شهريور

نگاهي به رمان «فوران» نوشته قباد آذرآيين

ادبياتي برآمده از دل تاريخ

لهراسب‌ زنگنه

 

 

رمان «فوران» برشي تاريخي از زندگي و معيشت مردماني است كه مي‌خواهند در جغرافيايي گرم و بسته و كوچك و ايلياتي به مناسباتي مدرن و گسترده كه سر ديگرش به جهان‌هاي آن سوي آب‌هاي آزاد وصل مي‌شود گام بگذارند و به يك دگرديسي و دگرباشي برسند و اين رمز نوشتن و ضرورت آفرينش اين اثر است؛ گذاري كه هم ضرورتي تاريخي و هم ادبي را به ما يادآوري مي‌كند و قباد آن را به درستي درك كرده است. معرفي شخصيتي اسطوره‌اي، خالوزال كه در ذهن جاري زمان تداوم جالينوس تا بزرگمهر ايراني و جاماسب خردمند شاهنامه است. طرح داستان توالي زماني را حفظ كرده و رابطه علّي و معلولي حوادث به درستي طرح را حمايت مي‌كنند. انسجام كار توانسته سازواره‌هاي داستاني مثل شخصيت‌پردازي، كشمكش‌ها و ديالوگ‌هاي صحيح كه كنش و درونمايه داستان را شامل مي‌شوند به تصوير بكشد. در اين كتاب، قباد همچون يك نويسنده كهنه‌كار عمل كرده است. هنري جيمز طرح داستان‌هاي خود را از درون گفت‌وگوهاي ديگران در محيط زندگي پيدا مي‌كرد. داستايوفسكي هم مثل يك جامعه‌شناس و روانكاو با نگاه به شرايط اجتماعي محيط خود و تاثير مستقيم آن بر زندگي آدميان، رمان‌هايش را خلق مي‌كرد. برخي نويسندگان، داستان را بر محور شخصيت‌پردازي و گفتمان كاراكترها پي مي‌ريزند و برخي ديگر داستان را بر مبناي حوادث و اكشن و رابطه علّي و معلول حوادث نسبت به هم قرار مي‌دهند. در داستان فوران، انگار حوادث و شخصيت‌ها پا به پاي هم پيش مي‌روند. نويسنده تصويري از برشي تاريخي در شهري پرت و دور افتاده را در استان جنوبي (خوزستان) مجسم مي‌كند كه در دهه‌هاي 30 و 40 و 50 و... شمسي به واقع رخ داده بود.

در حالي‌كه مدرنيته از بالا در قرن 19 با ورود صنعت چاپ، مدرسه دارالفنون و تلگراف كه ارتباط ايران را از هند به اروپا و روسيه ميسر مي‌كرد وارد كشور شده بود در محدوده‌اي از سرزمين نفتي جنوب، مدرنيته‌اي در قرن 20 پا گرفت كه از پايين به بالا بود و نه اشراف و نه بورژوازي سنتي ايران در آن نقشي نداشتند و عناصر اصلي فرگشت آن را ايلياتي‌ها و كارگران صنعتي تشكيل مي‌دادند كه در كنار احزاب چپ با تولد پرولتارياي صنعتي مناسباتي شكل گرفت كه سنديكا و بيمه بيكاري و حقوق كار را نيز وارد سازوكار سفره مردمان كرد (مفاهيم و سازوكاري كاملا نو كه پيش از آن در آن منطقه سابقه‌اي نداشت) و نويسنده در همين زمينه كه موجب دگرديسي در انسان بختياري شد آگاهي و شناخت خود را نشان داده است. نسلي از جوانان دهه‌هاي 20 و 30 كه در سازمان جوانان احزاب چپ شركت داشتند و از مناسبات عشايري كنده شده بودند و در صنايع و كارخانجات نفتي جذب كار شدند.

نسلي درخشان كه تا سال 57 در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، هنري و ادبيات، پر شر و شور ظاهر شدند. در داستان فوران، تقابل‌ها به شكل اسطوره‌اي و مدرن رژه مي‌روند. تقابل انسان با انسان، تضاد انسان با طبيعت و تقابل آدمي با خود. مي‌گويد: «داستان سياوش كه تمام كرد، تاته دم آخر وصيت عجيبي كرده بود.

شاهنامه و هفت بندم بگذاريد لاي كفن‌ام...» و تقابل سنت و اسطوره با امر مدرن را اين‌گونه تصوير مي‌كند: «بختيار گفته بود، دست وردار زن. وقتي پيمونه‌ات پر شد ديگه باباي دكترها هم نميتونن كاري برات بكنن. ماه‌صنم گفته بود: مگه خودت نگفتي دكتر لندني سلاطون يه جوونو هم علاج كرد؟» و در اين گير و دار، قباد به مناسبات عشايري و آدم‌هايي كه اعتقادات ساده مردم را به دكان تبديل مي‌كنند و از اين نمد براي خود كلاهي مي‌دوزند، اشاره مي‌كند.

ملايوسف كه با ترفند نظر برگرداني مي‌خواهد در كمپاني جاي كسي ديگر را براي خود اشغال كند بايد نان كارگري ديگر را آجر كرده و او را بيكار كند و البته سوار بر اعتماد اطرافيان.

آنجايي كه ماه‌بانو از زن جوان سراغ از ملايوسف مي‌گيرد: «ملا شده ناتور كمپاني و ماه بانو با شنيدن خبر زانو بريده و رمبيده روي خاك...» كه لحظه‌اي تلخ و دردناك، اما گويا آگاهي بخش هم هست.در فوران، ضماير اول شخص، دوم شخص و گاه داناي كل به عرصه مي‌آيند. از سفره غذا در منازل ده فوتي و بيست فوتي‌ها و گفت و لُفت اهل منزل و لين‌هاي كارگري، سكوت منازل و بعد موردهاي كوتاه حياط‌ها كه همسايه‌ها را از هم سوا نمي‌كرد، اما حالا ديوارهاي بلوكي روي سينه‌ام سنگينند. استخدام در شركت نفت و روزهاي تحويل خوراكي و رشن7. و... همه چيز در حادثه و زمان و گفت‌وگو مي‌گذرد و گاه نويسنده، خواننده را غافلگير مي‌كند و در حالتي از تعليق، زمان را به عقب مي‌كشاند و سكون و سكوت... و بعد نيروانا و چه تصوير شگفتي... ماه بانو مي‌گويد انگار با خود، انگار زمزمه اما همذات پنداري نويسنده هم هست و يكي شدن با ماه بانو در لحظه: «...‌اي به قربون همون زندگي عشايري‌مون...ساق‌هاي ماه بانو تا قوزك توي برف است. سنگين گام برمي‌دارد. پرنده‌اي بي‌هوا جلوي پايش پر مي‌كشد، كبكي است.

ماه بانو مي‌ايستد و پرواز كوتاه و پايين كبك را تماشا مي‌كند. خم مي‌شود و دستش را تا آرنج فرو مي‌كند توي برف و ساقه كرفس كوهي را بيرون مي‌كشد، عميق بو مي‌كشد. چشم‌ها را مي‌بندد تا لذت بوي خوش كرفس كوهي را به سينه بكشد. زير لب زمزمه مي‌كند: چك چك شكفتن چويل و شرنگه آب/ قهقهه كبك دري نمي‌ذاره بكنيم خواب. بختيار رو به تاته گفت: «تاته راسته هر كه كتاب امير ارسلان را بخونه در به در مي‌شه؟ و تاته هم مي‌گويد: البته كه راسته. حرف قديما با حساب بود...» و البته كتابخواني و مطالعه را در استعاره‌اي زيبا و پيچيده و خط قرمز كتابخواني را در عصري سياه و درد زده به تصوير مي‌كشد كه حاصل آن هم رنج دانايي است؛ چه در زمانه پيله‌وران و دوره‌گردان و كيسه‌كش‌ها و بزازان و چه در عصر مدرن.

آذر آيين در اين داستان از زبان كاراكترهاي خود زياده‌گويي نكرده و در ديالوگ شخصيت‌ها، حد ايجاز و كوتاهي جملات را كه مشخصه نثر فارسي دري است رعايت كرده كه از نكات بارز كتاب است اما اين داستان، سرگذشت استحاله نسلي است كه در خلال تقدير آدميانش رگه‌هاي تاريخي و صد ساله تفكر و فرهنگ چپ را كه نطفه‌هاي آن را مهاجرت روستاييان و كارگران ايراني به چاه‌هاي نفت باكو و قفقاز بسته بودند به تصوير مي‌كشد؛ مهاجرتي كه انديشه سوسيال دمكراسي را وارد ادبيات ما كرد. هم در شعر و هم در داستان.هوشنگ گلشيري نويسنده در مقاله‌اي به نام «ادبيات و خرافه» در سال 1367 با وصف 4 گرايش در نقد ادبي معاصر فارسي بستر ادبيات را وصف مي‌كند. اول تفكري كه بر اساس آن ادبيات بازتاب زندگي است كه درباره زيان‌هاي حاصل از ارايه يك تفسير نادرست تاريخي از واقع‌گرايي و بدترين نمونه آن در ادبيات ما يعني رئاليسم سوسياليستي تعميق مي‌كند. دوم تاثير فرماليسم كه درك درستي نيست و صورت را در تقابل با معنا و مفهوم قرار مي‌دهد. (مقابله سنتي شكل و محتوا) سوم اينكه شاعري و نويسندگي جدي گرفته نمي‌شود آن را تفنن و سرگرمي مي‌دانند. چهارم اينكه شاعر و نويسنده بايد به اجبار متعهد باشند. گلشيري اسطوره‌هاي نقد را برملا مي‌كند و آلترناتيو جديدي نشان مي‌دهد كه مبين شناخت عميق او از ميراث ادبي ماست.

از طرفي براهني در نقد ادبي ادبيات معاصر، داستان را بر اساس معيارهاي دروني و بيروني وصف مي‌كند. او معيارهاي دروني را از زمينه‌هاي ساختاري مي‌داند و ده مولفه آن را برمي‌شمارد كه تشكيل‌دهنده داستانند: تجزيه، جدل، حادثه، داستان، طرح و توطئه، زمينه، فضا، لحن، گفت‌وگو و معيارهاي بيروني را از مولفه سياسي و تاريخي مي‌داند و اينكه ادبيات توازن‌هاي تاريخي و ساختارهاي ناهمگون اجتماع را نشان مي‌دهد.مي‌گويد: «اما يك آفرينش خوب ادبي مبتني بر لزوم نگارش اتفاقاتي نيست كه تاريخي محسوب مي‌شوند. ادبيات همان راه تاريخ را مي‌رود اما از آن سبقت مي‌گيرد. هر داستاني كه خارج از اين چارچوب باشد جهت ادبي ندارد.»

اما با طرح اين دو نكته ضروري از مباحث نقد ادبي براهني و هوشنگ گلشيري، در ادبيات معاصر فارسي بي‌جا نيست اگر از نقد نو (مكتب اتريش) از فون هايك ياد كنيم در رابطه با كتابي به نام (ادبيات و اقتصاد آزادي) از دو نويسنده ليبرال (پل كانتور – استفان كاكس) كه از سروانتس، كنراد، ولز، توماس مان و ديكنز استفاده كرده و نقد ادبي خود را پي‌ريزي كرده‌اند.

فون هايك گفته بود: اين حقيقت كه تئوريسين‌هاي سوسياليست تمايلات روشنفكران را بهتر ارضا مي‌كنند تاثير بدي بر نفوذ سنت ليبرال‌ها گذاشته است. سلطاني طارمي شاعر و پژوهشگر ادبيات مي‌گويد: هر جا كه از مجادله و مقابله سوسياليسم و ليبرتارين سخني رفته پاي عدالت و آزادي به ميان مي‌آيد. آزادي به اين معنايي كه ما مي‌شناسيم بسيار جوان‌تر از عدالت است. اگر عدالت از اولين مفاهيمي است كه در ذهن انسان شكل گرفته است در مقابل تا قرن 17 ميلادي، در هيچ كجاي زندگي سياسي آدمي از مطالبه آزادي خبري نيست.همزمان سعدي و حافظ و دانته و بوكاچيوي ايتاليايي و در قرن 14 ميلادي ترجمه كتاب (شهر زنان) در تهران به عنوان اثري فمينيستي عنوان شده در حالي‌كه كوچك‌ترين اشاره‌اي به آزادي در متن آن نشده بود.در شعر كلاسيك فارسي از آغاز تا دوره زند شعر زندان (حبسيات) از مسعود سعد سلمان تا آصادق تفرشي كه آميخته با تعهد و شوق عدالت‌خواهانه بوده سخني از آزادي نبوده است چه بسا اگر شاعران مبارزي چون ناصرخسرو، مجد همگر، كليم كاشاني و خاقاني خواست آزادي را به مفهوم مدرن امروزي و حتي تعديل شده آن مي‌شناختند گوش فلك را كر مي‌كردند و اين نكته‌اي است كه ادبيات فارسي معاصر بايد در پيوند با فرهنگ ليبرتارين و امر آزادي منهاي صف‌بندي طبقاتي و اقتصادي تنها و تنها به انسان پرداخته و فرديت و آزادي مدرن را در شعر و داستان‌نويسي از جهات روانشناسي و توصيف رفتارهاي درون شخصيت‌ها سرشار كند.

 


در حالي‌كه مدرنيته از بالا در قرن 19 با ورود صنعت چاپ، مدرسه دارالفنون و تلگراف كه ارتباط ايران را از هند به اروپا و روسيه ميسر مي‌كرد وارد كشور شده بود در محدوده‌اي از سرزمين نفتي جنوب، مدرنيته‌اي در قرن 20 پا گرفت كه از پايين به بالا بود و نه اشراف و نه بورژوازي سنتي ايران در آن نقشي نداشتند و عناصر اصلي فرگشت آن را ايلياتي‌ها و كارگران صنعتي تشكيل مي‌دادند كه در كنار احزاب چپ با تولد پرولتارياي صنعتي مناسباتي شكل گرفت كه سنديكا و بيمه بيكاري و حقوق كار را نيز وارد سازوكار سفره مردمان كرد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون