اين روزها نمايش «كريملوژي» به نويسندگي مهران رنجبر و كارگرداني رضا بهرامي در مجموعه تئاتر شهر (سالن قشقايي) روي صحنه است؛ نمايشي كه به صورت تكبازيگر و مونولوگ (تكگويي) اجرا ميشود. اين نمايش به تلخك دربار ناصرالدينشاه قاجار و شخصيت او و احوالات زمانه قاجار ميپردازد ولي بهشدت خالي از انتقادهاي تيز و برنده است. پرسش ديگر اين است كه ضرورت نوشتن و اجراي اين نمايش چه بوده است؟ زيرا به صورت مونولوگ اجرا ميشود و بهشدت خالي از عناصر دراماتيك و تئاتريكال است ولي تلاش ميكند نوعي كمدي ساده و اخته را شكل بدهد؛ البته بازي مجيد رحمتي بسيار ديدني است و به جرات ميتوان او را يكي از مهمترين بازيگران تئاتر ايران دانست. او انبوهي از نقش به نقش شدنها، لهجهها و شيوههاي نمايش ايراني را با كيفيت بسيار بالايي اجرا ميكند كه كمتر كسي از پس آنها بهطور همزمان بر ميآيد. از سوي ديگر، نمايشهاي ايراني بهشدت به زندگي روزمره جامعه ايراني نقد ميكردند ولي «كريملوژي» به مناسبات اجتماعي فعلي ايران كاري ندارد. سنت اجرايي نمايشهاي ملي ايران هميشه وابسته به نقد زمينه و زمانه اجتماعي بوده و حتي مركز قدرت را هم به سخره ميگرفت. تمام اين پرسشها باعث شد تا پاي صحبتهاي مجيد رحمتي بنشينيم كه در ادامه ميخوانيد.
يادمان نميآيد كه شما در نمايشي اخته و ساده بازي كرده باشيد البته اين نمايش موقعيت جذابي دارد ولي نزديك به يك ساعت روي صحنه هستيد و هر چه دل تنگتان ميخواهد ميگوييد. نكته جذاب اين است كه تنها خود شما و نقش كريم شيرهاي است كه قرار است ديده شود. اصولا تحليل اوليه شما از خواندن اين متن چه بود؟
وقتي به يك بازيگر پيشنهاد ميشود كه در نمايشي به شكل مونولوگ بازي كند فورا وسوسه ميشود! با اين وجود من در گذشته در دو مونولوگ ديگر هم بازي كردهام كه يكي «توالت» به كارگرداني سوسن پرور بود و ديگري هم «مجلس نقالي رومئو و ژوليت» به كارگرداني حسين جمالي. تقريبا ميتوانم بگويم كه كريم شيرهاي در دستگاه حكومت ناصرالدين شاه بنيانگذار نمايشهاي شاديآور بوده است يا شايد افراد ديگري هم بودند ولي اسم كريم در راس قرار گرفته است. طرح اوليه توسط كهبود تاراج نوشته شده بود و كريم در زندگي روزمره ما بود كه در كافهاي مدرن دنبال قبر خود ميگشت. مهران رنجبر تغييراتي در متن ايجاد كرد. او توانايي خوبي در بخش زبان نمايشنامه دارد. رنجبر در كنار تمرينهاي ما مدام متن را بازنويسي و كامل كرد. بايد بگويم كه مونولوگ براي من بازيگر هميشه جذاب بوده است. توجه داشته باشيد يك هنرمند در برابر قدرت قرار ميگيرد و نقد ميكند. كريم حرفهايي كه مردم جرات زدن آن را ندارند به حاكميت ميزند.
علاقه داريم تحليلتان را درباره متن بدانيم. آيا نمايشنامه «كريملوژي» تلاش دارد به واسطه كاراكتر اصلي خود نقبي بزند به دل تاريخ ۲۰۰ ساله اخير ايران؟ يا اينكه پرسشها و مشكلات ديگري مانند اينكه جايگاه كريمها در تاريخ كجاست در متن مطرح ميشود؟
فكر ميكنم از دو، سه زاويه ميشود به متن نگاه كرد. اولين نگاه اين است كه كريم در جستوجوي قبر خودش است. واقعا چرا كريم شيرهاي نبايد قبر داشته باشد يا اگر دارد چرا ما نميدانيم آن كجاست؟ نگاه ديگر اين است كه چرا هنرمندان و آرتيستهاي ايراني كه زبان گوياي مردم بودند پس از مدتي گور به گور شدهاند؟ واقعا چرا بيشتر چهرههاي فرهنگي ايران سنگ قبر مشخصي ندارند؟ نگاه ديگر هم اين است كه كريم شيرهاي ميگويد من هر چه دل تنگم ميخواست درباره ناصرالدين شاه ميگفتم و همهچيز را روي دايره ميريختم. به نظرم اين لايه متن بسيار حساس است. شايد بيشتر تماشاگران به اين لايه از متن توجهي نداشته باشند. به نظرم، كار كارگردان و هنرمند پاسخ به پرسشها نيست بلكه بايد پرسشهاي اساسي ايجاد كنند!
پس از اينكه متن را مطالعه كرديد و جذابيتهاي آن را دريافتيد در خلال تحليلها و افكارتان به شيوههاي متفاوتي از بازيگري ايراني انديشه كرديد؟ و اينكه چالش اساسي شما در اين اجرا چه بود؟
وقتي به روش رضا بهرامي شروع به تمرينها كرديم به سادگي دريافتيم كه اغلب شيوههاي نمايش ايراني از جمله سياهبازي، نقالي و حتي خيمهشببازي در نمايشنامه «كريملوژي» وجود دارد. اصل و اساس بازي در نمايشهاي ايراني متكي به سه قسم «نقش»، «بازيگر» و «روايتگري» است و شخصيت، بدن، بيان و منش بازيگر هم به خوبي عيان ميشود. اما در نمايشنامه «كريملوژي» دو بخش نقش و روايتگري چربش بيشتري نسبت به من بازيگر داشت. به عنوان مثال، در «مجلس نقالي رومئو و ژوليت»، خود مجيد رحمتي بود كه روايتگري ميكرد ولي در «كريملوژي» خود كريم راوي اصلي است. شيوههاي شبيهخواني و آتراكسيون (پيشپردهخواني) هم به خوبي در «كريملوژي» وجود دارد. من از ۸ سالگي وارد دورههاي آموزشي شبيهخواني شدم و شيوههاي نمايش ايراني را بسيار پسنديدم و پيش اساتيد گرامي تلمذ كردم. بايد بگويم كه هم مهران رنجبر و هم رضا بهرامي شناخت خوبي نسبت به تواناييهاي من داشتند و اين تواناييها در كنار امكانات متن قرار گرفت و استفاده مناسبي هم از تمام آنها شده است. البته به شيوههاي ديگري هم فكر كرديم و تمرينهاي متفاوتي هم داشتيم ولي در نهايت چيزي را كه روي صحنه ميبينيد به منصه ظهور رسيد. مخاطبان جوان ما نسبت به نمايشهاي ايراني گارد دارند ولي پس از اندك زماني در دل اجرا قرار ميگيرند.
كريم شيرهاي در فرهنگ نمايشي ايران صاحب جايگاه مهم و كليدياي است. او در زمانهاي در نمايش فعاليت ميكرد كه بهشدت قابل بررسي و پژوهش است. فكر ميكنيم مهران رنجبر دنبال اين بوده است كه تنها اطلاعاتي از كريم شيرهاي را به مخاطب انتقال بدهد. با اين وجود، شاهد بحرانهاي جدياي در متن هستيم. نويسنده هيچ نظرگاه انتقادي و تحليلياي به زندگي و كاراكتر كريم ندارد! فقدان مطالعه در پرداخت شخصيت كريم بهشدت به چشم ميخورد و گويا اطلاعات به صورت ويكيپديايي جمع شده و در نهايت تنها از يك كتاب استفاده شده باشد. آيا شما درباره اين شخصيت مطالعات ويژهاي داشتيد تا اين كاراكتر را بهتر بشناسيد و از زاويهاي متفاوت او را نمايش بدهيد؟
به نظرم اين سوال را بايد مهران رنجبر پاسخ بدهد. ما منابع جذاب و پر و پيماني درباره كريم شيرهاي پيدا نكرديم به جز يك كتاب كه به همت استاد حسيننوربخش چاپ شده است. اين كتاب هم بيشتر به شوخيها و كارهاي كريم پرداخته است. ما هم تلاش كرديم كه در زندگي كريم دست نبريم و از اين امر پرهيز كرديم. مهمترين نكته در اجراي اين نمايش براي ما اين بود كه به واسطه روايت زندگي كريم بگوييم چه اتفاقي بر سر نمايشهاي ايراني چون بقالبازي، سياهبازي و... در حال رخ دادن است. البته شايد تلنگري هم به مدعيان اصلي نمايش در ايران هم ميزنيم. جشنواره نمايشهاي آييني و سنتي، يك جشنواره بينالمللي بود كه سالي يكبار برگزار ميشد ولي به يك باره دو ساله شد و از بينالمللي هم بيرون آمد و كشوري شد. قطعا هم در دو سال آينده مشكلات بيشتري براي آن رخ خواهد داد. اي كاش اين شيوههاي نمايشي در كشورهاي ديگر به منصه ظهور ميرسيدند زيرا قطعا حلوا حلوايش ميكردند و دانشگاه و پژوهشگاه هم برايش ميزدند. مسوولان ايراني همهچيز را فراموش كردهاند و هر چقدر هم تلاش كنيد، كسي گوشش بدهكار نيست. به نظرم آنها فكر ميكنند نمايشهاي ايراني موزهاي است و چند وقت يك بار بايد گرد و خاك آنها را پاك كنيم و گاهي هم يك شوي پر آب و تابي از آن در تئاتر شهر برگزار كنيم. شايد اغلب مسوولان با خودشان ميگويند چند نفري را بياوريم تا سياهبازي، خيمهشببازي، نقالي و... اجرا كنند و بعد هم بروند خانهشان و ماجرا تمام بشود! دغدغه اساسي ما در اجراي «كريملوژي»، بلايي بود كه بر سر نمايشهاي ايراني آوردند. بلا و آفتهايي كه جبرانناپذير است. با اين وجود، به رگههايي از زندگي كريم شيرهاي هم پرداختيم. كريمها در طول تاريخ سرگشته بودند و گويا در برهوت سير ميكردند. هيچ حاكم زورگويي حاضر نبوده است كه هنرمندان او را نقد كنند. جالب است كه در كشورهاي پيشرفته شاهد نقد هنرمندان به مركز قدرت هستيم. حتي قدرت حاكمه از هنرمندان ميخواهد كه ضعفها و كاستيها را به واسطه هنر بيان كنند اما در ايران در طول تاريخ از اين خبرها نبوده است.
اجراي نمايش «كريملوژي» در كجاي پرونده و رزومه كاري شما قرار ميگيرد؟ آيا اين اجرا براي خود شما خيلي جذاب بود؟
نمايش «كريملوژي» در قله قرار دارد و آن را به عنوان رزومهاي حساس و مهم در نظر ميگيرم. در گذشته هم در نمايش «توالت» به نويسندگي و كارگرداني سوسن پرور بازي كردم كه آن نمايش شيوه بازيگري بسيار متفاوتي طلب ميكرد. البته در مونولوگ «مجلس نقالي رومئو و ژوليت» به نويسندگي و كارگرداني حسين جمالي هم به ايفاي نقش پرداختم و بايد بگويم كه نقالي و روايتگري در اين جنس از نمايشها به وفور وجود دارد. من تلاش ميكنم در شيوه بازيگريام، آرشوار از پايه كوه عظيم نمايش ايراني آغاز كنم و رفته رفته به قله آن برسم. من جان خودم را درون تير قرار ميدهم و آن را به آن سوي مرزها پرتاب ميكنم. نمايش ايراني خيلي جذاب است. حداقل براي خودم.
آيا در تمرينها به ضرورت اجراي چنين متني در اكنون فكر كرديد؟ يعني اينكه اين متن به چه كار زندگي روزمره و مسائل و مشكلات اكنون مردم ما ميآيد؟ شايد به فرم اجرا توجه داشتيد يا اصلا ضرورت اساسي اجرا را در معرفي هر چند مختصر كريم شيرهاي به نسل جديد ميدانستيد يا حتي چيزهاي ديگر.
وقتي متني نظرگاهي ازلي و ابدي دارد اجراي آن در هر زماني جذاب خواهد بود. به نظرم الان مردم ما سرگشته شدهاند. همين الان در ايران تنها با زندگي «فستفودي» مواجه نيستيم و چيزهاي ديگري هم در جريان است. مثلا ما دچار «فستمود» و «فستارتباط» هم هستيم. تئاترها و فوتبالهايمان هم گذرا و سريع شدهاند. فرهنگ و هنر ايران بزن در رويي شده است. همهچيز سرسري شده است. ما براي اجراي «كريملوژي» به جامعهشناسي هم پرداختيم و تماشاگر هم اين موضوع را متوجه ميشود. حتي لزوم اجراي اين نمايشنامه را بررسي كرديم. جالب است كه بسياري از هنرمندان ايراني گوشهنشين شدهاند و نمايشنامههاي آنان دستنخورده باقي مانده و بيشتر تئاترهاي ايراني فشل و دورهمي شده است. يك گروه بازيگر دورهم جمع ميشوند و متني را حفظ ميكنند ولي دليل اجراي آن متن را نميدانند! واقعا خندهدار است.
شايد نويسنده نخواسته يا اصلا نتوانسته به شخصيت كريم شيرهاي نزديك شود. ما ميدانيم كه كريم انتقادهاي تند و تيزي نسبت به درباريان مطرح ميكرده است. او حتي القاب درباريان را هم به سخره ميگرفت ولي در متن «كريملوژي» خبري از اين ديدگاه نيست و شاهد متني اخته نسبت به كاراكتر و زمينه اجتماعي او هستيم. پرسش اساسي اين است كه مجيد رحمتي اين شخصيت را بر اساس چه معيارهايي ساخته است، زيرا بيشتر شاهد لوچ بودن چشمان و قليان كشيدن او هستيم تا بيان نقدهاي سياسي و اجتماعي.
اين سوال را مهران رنجبر بايد جواب بدهد. شخصيت كريم ميتوانست پيچيدهتر و پررنگتر باشد ولي به اين نتيجه رسيديم كه آنچنان وارد زندگي دراماتيك كريم نشويم و آنقدر هم به روانشناسي او نپردازيم بلكه بايد به ماجراي جستوجوي كريم از قبرش بپردازيم. چرا او دنبال قبر خودش است؟! قصه و روايت كولاژ نمايشنامه براي ما خيلي جذاب بود ولي شايد از اين روال هم فاصله بگيريم و به نكاتي كه شما گفتيد فكر كنيم. اصلا شايد از شوخيهاي بيشتري هم استفاده كنيم.
به نظر ميرسد كه به منظور بازي در چنين نقشهايي بايد از اجراهاي ديگر چشمپوشي كنيد و بر خلاف جريان معمول در سه تئاتر همزمان بازي نكنيد. فكر ميكنيم در چند ماه اخير تنها درگير اين پروژه بوديد.
قطعا! فقط سر اين پروژه بودم. البته وقتي پيشتوليد و حرف و حديثهاي نمايش «كريملوژي» آغاز شد من سر اجراي «چشم به راه مير غضب» به نويسندگي و كارگرداني حسين كياني بودم و وقتي اين نمايش تمام شد سراغ اجراي بعدي رفتم. من اصلا چنين اشتباهي را مرتكب نميشوم و اصلا نميفهمم چرا بازيگران سر چند تا تمرين ميروند! من پيشنهادهاي فراواني داشتم و با احترام به كارگردانان عزيز تلاش كردم تنها در يك كار تمرين كنم و تنها هم در يك كار اجرا بروم. واقعا چگونه ميشود در سه اجرا بهطور همزمان بازي كرد؟! نبايد به اين ماجرا تن بدهيم. خيلي از هنرمندان سريدوزي ميكنند ولي من ميخواهم برند علمي- پژوهشي داشته باشم.
جشنواره نمايشهاي آييني و سنتي، يك جشنواره بينالمللي بود كه سالي يكبار برگزار ميشد ولي به يك باره دو ساله شد و از بينالمللي هم بيرون آمد و كشوري شد. قطعا هم در دو سال آينده مشكلات بيشتري براي آن رخ خواهد داد. اي كاش اين شيوههاي نمايشي در كشورهاي ديگر به منصه ظهور ميرسيدند زيرا قطعا حلوا حلوايش ميكردند و دانشگاه و پژوهشگاه هم برايش ميزدند. مسوولان ايراني همهچيز را فراموش كردهاند و هر چقدر هم تلاش كنيد، كسي گوشش بدهكار نيست. به نظرم آنها فكر ميكنند نمايشهاي ايراني موزهاي است و چند وقت يك بار بايد گرد و خاك آنها را پاك كنيم و گاهي هم يك شوي پر آب و تابي از آن در تئاتر شهر برگزار كنيم.