درباره اجراي «شهيدين» به كارگرداني عباس جمالي
آن لكه گوشه صحنه كه همهچيز را بحراني ميكند
سيد حسين رسولي
همانطور كه بارها اشاره كردم توليد تئاترهايي كه به «تاريخ اكنون» و «اكنونيت» ميپردازند با گسست و انقطاع روبهرو شده است و اغلب اجراهاي روي صحنه از ايجاد تفكر، شك و اختلاف ميان مخاطبان ناتوان هستند. اين امر چند دليل عمده چون اقتصاد تئاتر، محافظهكاري، عدم شناخت نسبت به فرم و ساختار، اداره سانسور و چه و چه دارد. اين روزها نمايش «شهيدين» به نويسندگي و كارگرداني عباس جمالي در ايرانشهر روي صحنه است كه تلاش ميكند تمام اين مشكلات را ناديده بگيرد و در «چارچوب سياست اجرايي» خود حرفهايي متفاوت بزند و تماشاگران را به تفكر وادار كند ولي يكي از مشكلات اساسي اجراي جمالي توجه بيش از حد به مخاطب حرفهاي و همفكر است كه باعث ميشود تماشاگر عادي و غيرحرفهاي و حتي مخالف با پريشاني روبهرو شود و ميزان نشانهها هم آنچنان زياد است كه براي تحليل و واكاوي آنها شايد سردرد بگيريد. با تمام اين تفاسير اجراي جمالي قابل احترام است و تلاش ميكند در فرم و بدن بازيگران بهشدت بحراني عمل كند. اگر از نظر بينامتنيت به اجرا نگاه كنم ردپاي غلامحسين ساعدي با نمايشنامههاي ديكته و زاويه و همچنين عباس نعلبنديان نيز ديده ميشود.
البته اعتقاد دارم كه ايدههاي ژيل دُلوز و جورجو آگامبن به وفور در شكل و شمايل اجراي جمالي ديده ميشود. در پرسش از اينكه چگونه يك عادت ميتواند ظرفيت و قدرت عمل يك موجود را افزايش يا كاهش دهد، دلوز توجه خود را معطوف به مساله «اتونومي» ميسازد. عناصر زندگي چون بدنها، كالاها، پول، دارايي، ماديات، تفكرات، سياست، زبان و... در انديشه دُلوز مهم هستند و دقيقا اين مفاهيم را در اجراي جمالي ميبينيم. دُلوز اعتقاد دارد كه موقعيت كنوني نيازمند آن است كه مفاهيم جديد خلق شوند، اما بدون هيچ جاي اشتباهي، زماني كه مفاهيم جديد به كار گرفته ميشوند، شيوههاي عمل و تجربيات كنوني را توضيح نميدهند؛ در واقع، اين خود مفاهيمي هستند كه نيازمند توضيحند.
دُلوز به نقل از ميشل فوكو مينويسد: «قدرت، عملي روي عمل است، عملي روي اعمال موجود يا روي اعمالي كه ممكن است در زمان حال يا آينده پيدا شوند». اين «قدرت عمل روي عمل» به اعتقاد نگارنده، ميتواند گشايشي مهم به اجراي جمالي باشد. معلمي در اجرا هست كه از پرسپكتيو ميگويد ولي اين پرسپكتيو با حضور سطل آشغال و «فرودستان حاشيهاي» به هم ميريزد و دچار «لك» ميشود و حالا به قول اسلاوي ژيژك اين «امر واقع» همان «لك» است كه بايد از تصوير زيباي جهان سرمايهداري پاك و منزه شود. تركيب كلاس درس، سطل آشغال و بدنهايي كه كاراكتر نيستند و تنها به تودهاي بحراني تبديل شدهاند، در اجرا موج ميزند. ايضا، ميبينيم يكي از بدنها تلاش ميكند «بدن ديگري طردشده» را با آوازي سنتي درون سفره خفه كند و حالا تمام بدنها دور سفره مينشينند و گوشت آن ديگري را به نيش ميكشند اما يك نفر امتناع ميكند. اين «بدن مخالف» نيز توسط همان «ديگران مسلط» طرد و حذف ميشود.