• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4541 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۳۰ آذر

گفت‌وگو با اسماعيل آذر درباره حضور «يلدا» در ادبيات كلاسيك فارسي

يلدا، سفر دروني آدم‌هاست

اسماعيل ساغري

 

 

يلدا از آيين‌هاي ديرينه ما ايرانيان است و كمتر ايراني‌تباري است كه منكر تاثيرپذيري از حال و هواي آخرين شب پاييز باشد؛ پديده‌اي كه تا اين اندازه نزد ايرانيان جامعيت داشته باشد و تجربه زيست‌شده هر فارسي‌زباني را در بر بگيرد، طبيعي است كه در زبان و ادبيات فارسي هم حضوري اجتناب‌ناپذير دارد. در مورد تبارشناسي لغوي كلمه يلدا، تحليل‌ها و استدلال‌‌هاي متنوعي وجود دارد. گروهي معتقدند كه يلدا واژه‌اي اوستايي است. آنها يلدا را به دو بخش «يل» و «دا» منقسم مي‌كنند و توضيح مي‌دهند كه يل يا ييل در اصل اوستايي و به معناي سال است؛ مانند «يِر» كه در زبان‌هاي لاتين همان سال معني مي‌دهد. بنا به توضيح و استدلال آنها «دا» هم كه نام دهمين ماه خورشيدي يعني «دي» از آن گرفته شده به معني روشن و نوراني است؛ درست هم‌عرض همين تلفظ در زبان انگليسي يعني Day به معني روز است. خلاصه اينكه بنا به آنچه غائلان به اوستايي بودن كلمه يلدا مي‌گويند، اين واژه در مجموع «روشنايي سال» معني مي‌دهد. با وجود قابل‌اعتنا بودن اين تحليل هنوز دلايل متقني براي آن وجود ندارد چراكه چنين تركيبي، يعني تركيب يل+دا هنوز به اين صورت در هيچ نسخه‌اي از هيچ متن اوستايي يافت نشده است.

به جز اين اما ديگراني هم هستند كه تفسيرها و تحليل‌هاي ديگري در اين باره دارند؛ مثل آنها كه يلدا را واژه‌اي پارسي در نظر مي‌آورند و تصريح مي‌كنند كه صرفا شباهت ظاهري آن به يلداي سرياني، اين دو با هم – به اشتباه- يكسان پنداشته شده است. آنها نيز يلدا را مشتمل بر دو بخش «يل» و «دا» مي‌دانند. با اين توضيح كه «يل» همان يل معروف به معناي پهلوان و جنگاور است و در متون ادبي فارسي بسيار آمده و نمونه‌هاي آشنايي از جمله در شاهنامه فردوسي دارد و «دا» مي‌تواند كوتاه شده‌ «داد» باشد كه در پارسي دري «زمان، دوران و عمر» نيز معني مي‌دهد. جالب اينكه آنها ريشه واژه لاتين‌تبار دِيْت (date) به معناي تاريخ در انگليسي و فرانسه را نيز به «دا»ي پارسي نسبت مي‌دهند.

با اين حال مهم‌ترين ديدگاه در ارتباط با تبارشناسي واژه يلدا كه در عين حال رايج‌ترين‌شان هم هست، شايد ديدگاهي باشد كه يلدا را واژه‌اي متعلق به زبان سرياني كلاسيك مي‌داند و معتقد است كه چون سرياني و عربي از زير‌شاخه‌هاي زبان ‌آرامي‌اند، بنابراين مي‌توان آن را به ريشه يلد نسبت داد و با كلماتي عربي مانند يلد، يولد، ميلاد و... هم‌ريشه دانست.

جدا از اختلاف‌نظرهايي كه بين ادبا و كارشناسان و صاحب‌نظران بر سر ريشه اصلي واژه يلدا وجود دارد، يك نكته در اين زمينه اهميت دارد و آن وجود تنوع تحليل‌ها در اين باره است كه خود نشان از مساله‌ساز بودن اين پديده، اين مفهوم و اين شب در فرهنگ ايراني و نزد اقوام مختلف اين سرزمين است كه هركدام برسازنده بخشي از تنوع فرهنگي اين سرزمين همراه با آداب و رسومي مختص خود است كه در عين حال قرابت‌هايي هم با ديگر اجزاي پيكره فرهنگي ايران‌زمين به مثابه كليتي جامع و دربرگيرنده يا به همان تعبير رايج «مام وطن» دارد.

به مناسبت فرا رسيدن شب يلدا سراغ چهره‌اي آشنا در حوزه ادبيات كلاسيك فارسي رفتم و با او درباره حضور يلدا در متون قدماي فارسي گفت‌وگو كردم. دكتر اسماعيل آذر، مديريت گروه ادبيات فارسي سازمان فرهنگي اكو، عضويت در كميته نامگذاري ثبت احوال، عضويت در كميسيون‌هاي علمي نهاد كتابخانه‌هاي عمومي كشور، عضو در هيات‌مديره انجمن ادبيات تطبيقي و ... كه به سبب حضورش در برنامه‌هاي ادبي تلويزيون از جمله مشاعره‌هاي شبكه آموزش، چهره‌اي آشناست. او در آذرماه 1323 در اصفهان به دنيا آمد و به اين اعتبار 12 روز پيش 75سالگي خود را پشت سر گذاشت. پدرش كارمند دولت بود و مادرش فرهنگي و مدير اولين دبيرستان دخترانه شهر اصفهان ‌كه به گواه يادآوري فرزند اديبش، به زبان فرانسه هم تسلط داشت. دكتر آذر پس از اتمام تحصيلات در مقطع متوسطه، به عنوان دانشجوي پذيرفته‌شده پرتودرماني كه يكي از رشته‌هاي پزشكي دانشگاه اصفهان بود، وارد آن دانشگاه شد اما دست سرنوشت بنا نداشت كه از او پزشكي بسازد كه با جسم افراد سر وكار داشته باشد. آذر به دليل عدم علاقه‌‌مندي پرتودرماني را رها كرد و از اصفهان راهي تهران شد.

او كه از چهارده‌سالگي شيفته موسيقي بود، سر از هنرستان موسيقي درآورد و سال‌ها به عنوان نوازنده در اركستر گل‌ها ساز زد. مدتي نيز به عنوان استاد موسيقي تدريس كرد ولي بنا به وصيت مادرش موسيقي را وسيله امرار معاش خود نكرد و آن را صرفا به عنوان هنر مورد علاقه‌اش دنبال كرد. سپس در رشته زبان انگليسي تحصيل كرد ولي اين رشته هم سبب ارضا و اقناع روح او نشد. چنان‌كه خود مي‌‌گويد، شعرهاي حافظ سبب گرايش او به سمت ادبيات فارسي شد و تصميم گرفت تحصيلات دانشگاهي‌اش را در اين رشته ادامه دهد. دريافت مدرك كارشناسي ارشد ادبيات تطبيقي و نيز دكتراي زبان و ادبيات فارسي محصول اين گرايش برآمده از جادوي كلام لسان‌الغيب است. دكتر آذر در گفت‌وگوي حاضر از دو منظر فلسفي- ادبي از نسبت ميان مفهوم «سفر» و ماهيت «يلدا» گفته است.

 

يلدا و سفر را از ديرباز در بردارنده مفاهيمي مشترك دانسته‌اند. مهم‌ترين جنبه از اين اشتراك كدام است؟

يلدا فلسفه‌اي دارد و سفر هم فلسفه‌اي اما ارتباط سفر و يلدا اين است كه سفر هميشه موكول به قطار و هواپيما و ماشين و پاي پياده نيست. گاهي انسان‌ها در خودشان سفر مي‌كنند، در ذهن‌شان سفر مي‌كنند و اين نوع سفر خيلي مرغوب‌تر است؛ حتي مرغوب‌تر از سفرهايي كه فيزيكي انجام مي‌شود. شب يلدا و ماجراي يلدا و ارتباط آن با سفر اين است كه ما در ذهن‌مان هزاران هزار سال سفر مي‌كنيم و به ديارهاي كهن و دور مي‌رويم تا ببينيم در ديار ما و در روزگار پيش چه مي‌گذشته است.

از اين منظر يلدا را دربردارنده سفر به تاريخ دانسته‌ايد؛ اين‌طور نيست؟

بله، تاريخ ما را راهي سفري به روزگاران پيش از خودمان مي‌كند. اگر براي نمونه از دربار غزنويان و سلطان محمود غزنوي بگوييم، ذهن خواننده خود را درست هزار سال به سفر مي‌بريم و به او نشان مي‌دهيم كه چه اتفاق‌هايي در آن روزگار حادث شده است. اكنون سخن از سفر يلدا و سفر به دنياي يلدا است. همان‌طور كه شايد خوانندگان هم مطلع باشند، ‌ايران شادترين كشور جهان است، به دليل تعدد جشن‌هايي كه در طول تاريخ با آن مواجه هستيم. اگر سفر كنيم و كتاب «التفهيم» ابوريحان بيروني را بخوانيم، در اين سفرِ انديشيدگي به موارد بسيار جذاب پِي خواهيم برد. من راه سفر را كوتاه مي‌كنم و براي شما راجع به آنچه در اين كتاب ارجمند و در «بين‌الاخبار» گرديزي درباره يلدا آمده است، خواهم گفت.

بسيار خب؛ بنابراين تبارشناسي نام يلدا هم بايد در گفته‌هاي شما از اين دو اثر باشد. اين‌طور نيست؟

بله، اول اينكه بايد ببينيم فلسفه نام يلدا چيست؟ مي‌دانيم كه تاريخ تولد حضرت عيسي(ع) مشخص نبود. 21 دسامبر روز اول دي ماه است. يعني روزي است كه روشني روز شدت پيدا مي‌كند و بيش از روزهاي پيشين مي‌شود اما چون كبيسه‌ها اشتباه محاسبه كرده بودند، با اختلاف سه، چهار روز 25 دسامبر را روز تولد حضرت مسيح (ع) دانستند. اين اتفاق در سال 354 ميلادي افتاد. حالا چرا ميلاد؟ چون اين روز را در حقيقت ميلاد نور، ميلاد خورشيد مي‌دانستند. در ايران باستان، دي سرگذشتي طولاني دارد. دي از داتاي پهلوي مي‌آيد و ريشه آن، واژه دادار است. دادار يعني خداي بزرگ و به همين دليل بوده است كه ماه دي را ماه خدا و ماه دادار مي‌پنداشته‌اند. چون نور زايش مي‌كرده و تولد نور بوده است، اين ميلاد با ميلاد حضرت مسيح (ع) پيوستگي دارد. به همين دليل واژه ميلاد يا يلدا را به كار مي‌برند.

خود واژه يلدا گويا از عربي به فارس آمده. خاستگاه اين كلمه كجا و چه زباني است؟

يلدا يك واژه‌ سرياني است كه بله، به زبان عربي رفته و از آنجا به زبان ما آمده است. واژه‌هاي منشعب از آن تولد، ميلاد، مولودي، ولد و والد در مجموعه همين واژه يلدا گنجانده مي‌شوند. دليل اينكه اين شب را يلدا گفته‌اند، ميلاد نور، تولد خورشيد و مهر و تولد حضرت عيسي مسيح (ع) است.

خُب، ايراني‌ها براي چه جشن مي‌گرفتند و ارتباط اين جشن با آن نور و تولد خورشيد و ... در فرهنگ و تمدن ايراني در چيست؟

خودِ واژه جشن كه واژه مادر آن يسن يا يسنا است، اصلا معني عبادت و سخن گفتن با خداي عالميان را مي‌دهد و وقتي در فرهنگ ما آمده، جشن معني سور پيدا كرده است. اگرچه معني نخستين آن دعا است. در واژه يسنا هم با دعاها طرف هستيم. مي‌دانيم در روزگار گذشته برق و نورهايي مثل چراغ امروز نبوده، گاهي نورهايي از سوزاندن پيه گوسفند حاصل مي‌شد كه تا اندازه‌اي مورد استفاده قرار مي‌گرفت اما عادت مردم در آن روزگاران بود كه وقتي چراغ آسمان روشن مي‌شد، يعني بامدادان بيدار مي‌شدند و وقتي چراغ آسمان خاموش مي‌شد، مي‌خوابيدند. در طول زمستان كه به اصطلاح زاويه نور به جنوبي‌ترين نقطه كانون خودش مي‌رسد و از شب يلدا به بعد از جنوب به شمال تبديل مي‌شود، خواهيم ديد كه شب‌ها به بلندترين و درازترين فصل خودشان مي‌رسند و اين شب‌ها سرما است و ابزاري كه الان براي گرم كردن خودمان داريم، طبعا در آن روزگاران وجود نداشته و مردم رنج مي‌بردند و آنچه در خزانه خود داشتند انبار مي‌كردند تا فصل كاشت و داشت فرا برسد. صبر مي‌كردند تا روز آفتاب برسد و بالاخره نور و گرما بر سياهي و ديو و جهل غلبه كند. شب و تاريكي را نشانه‌اي از اهريمن مي‌دانستند. مي‌دانيم كه در يلدا آفتاب به برج جدي تحويل مي‌كند و قوس را پشت سر مي‌گذارد و قدما اين شب را نحس مي‌دانستند، به خاطر درازاي تاريكي و شب بودن آن. بنابراين اعتقاد داشتند در شب يلدا جنگ و كارزاري اتفاق مي‌افتد كه در آن نور در مقابل اهريمن، جهل و تاريكي قرار مي‌گيرد و اين‌دو تمام طول شب با هم مي‌جنگند و مردم آن روزگار بيدار مي‌نشينند تا با چشم خودشان پيروزمندي خورشيد را بنگرند و بعد بخوابند. از فرداي آن روز يعني اول دي ماه مي‌بينيم كه نور به سر تاريكي مي‌زند، تاريكي را پايين مي‌برد و خودش جاي آن را مي‌گيرد. يعني نور پيروز مي‌شود و اهريمن را مغلوب مي‌كند. در قرآن مجيد هم داريم: ‌الله نور ‌السموات والارض؛ يعني خداوند نور آسمان و زمين است.

يعني تقابل و تبايني بين اين تلقي از نور و جشني كه گفتيد با آموزه‌هاي اسلامي هم وجود ندارد.

بله، خوشبختانه اين يكي از جشن‌هايي است كه با آيين‌هاي ديني ما در تقابل نيست و اين است كه مردم هم بيشتر آن را دوست دارند. ما در چهل، پنجاه سال پيش واژه‌اي به نام ميلاد يا يلدا نداشتيم. مردم روزگار پنجاه، شصت سال پيش از چله سخن مي‌گفتند. مي‌گفتند شب چله. چون طول دي و بهمن به دو چله تقسيم مي‌شد. چله بزرگ و چله كوچك. چله بزرگ از اول دي تا دهم بهمن و چله كوچك از دهم بهمن تا آخر بهمن بود. بنابراين چله بزرگه 40روز و چله كوچك 20 روز بود.

خود واژه چله كه تداعي‌گر عدد چهل است، با آن چله‌نشيني نسبتي دارد؟

بله. چله و چله‌نشيني در فرهنگ ما متداول بود. چله كوچك سردتر از چله بزرگه بود و چهار روز آخر چله بزرگه و چهار روز اول چله كوچيكه را چهارچهاري مي‌گفتند كه در آن سرما شدت مي‌گرفت. تداول چله و اهميت عدد چهل در ادبيات ما هم پيداست. مثل آنجا كه حافظ مي‌گويد: شنيدم رهروي در سرزميني/ بگفتا اين سخن را با قريني؛ كه ‌اي صوفي شراب آنگه شود صاف/ كه در شيشه بماند اربعيني.

چله نشستن آييني براي مراقبه و در واقع مراقبت از يك وضعيتي روحاني بوده. بنابراين شب چله و يلدا هم از اين جنبه وجهي معنوي پيدا مي‌كند.

دقيقا. چله نشستن براي تذهيب نفس بوده و در اين ماه دي جشن‌هاي بسياري از قريه‌هاي كوچك، روستاها و شهرها داريم كه فراوان بوده. براي مثال در صد سال پيش مردم تهران روي بام‌ها مي‌رفتند كه امروز به آن خرپشته مي‌گوييم و دعا مي‌كردند و دور هم خدا را ياد مي‌كردند و با خدا سخن مي‌گفتند. در اصفهان جشني به نام بادروز يا جشن كژين داشتند و مثلا در اراك جشن شكمبه‌خوران مي‌گرفتند و در شب يلدا درون گوسفند را مي‌پختند و نوش جان مي‌كردند و مثلا در كردستان چله بدر داشتند. در يلدا سفره‌اي داشتند به نام ميزد كه در اين سفره هم خوراكي‌هايي مثل خشكبار بوده و هم خوراكي‌هاي آبكي مثل انواع شربت‌ها كه به آن سوز مي‌گفتند. در شعرها هم هست كه به كرات داريم از اين دست: بر سر سفره‌ي يلدا آن شب/ سخن از سوز و گداز است آن شب. سخن‌هاي ديگر پيرامون يلدا فراوان است و ما سفر خود را در همين‌جا و دنياي يلدا به فرجام مي‌بريم.

 


يلدا فلسفه‌اي دارد و سفر هم فلسفه‌اي اما ارتباط سفر و يلدا اين است كه سفر هميشه موكول به قطار و هواپيما و ماشين و پاي پياده نيست. گاهي انسان‌ها در خودشان سفر مي‌كنند، در ذهن‌شان سفر مي‌كنند و اين نوع سفر خيلي مرغوب‌تر است؛ حتي مرغوب‌تر از سفرهايي كه فيزيكي انجام مي‌شود. شب يلدا و ماجراي يلدا و ارتباط آن با سفر اين است كه ما در ذهن‌مان هزاران هزار سال سفر مي‌كنيم و به ديارهاي كهن و دور مي‌رويم تا ببينيم در ديار ما و در روزگار پيش چه مي‌گذشته است.

در طول زمستان كه به اصطلاح زاويه نور به جنوبي‌ترين نقطه كانون خودش مي‌رسد و از شب يلدا به بعد از جنوب به شمال تبديل مي‌شود، خواهيم ديد كه شب‌ها به بلندترين و درازترين فصل خودشان مي‌رسند و اين شب‌ها سرما است و ابزاري كه الان براي گرم كردن خودمان داريم، طبعا در آن روزگاران وجود نداشته و مردم رنج مي‌بردند و آنچه در خزانه خود داشتند انبار مي‌كردند تا فصل كاشت و داشت فرا برسد. صبر مي‌كردند تا روز آفتاب برسد و بالاخره نور و گرما بر سياهي و ديو و جهل غلبه كند. شب و تاريكي را نشانه‌اي از اهريمن مي‌دانستند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون