• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4578 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۵ بهمن

به بهانه انتشار كتاب «طفل صد ساله‌اي به نام شعر نو» اهالي شعر از نادر نادرپور مي‌گويند

كه اكنون برق خون مي‌تابد از آيينه خورشيد*

بهنود بهادري

نادر نادرپور را طبعا بايد يكي از نام‌هاي مهم و جدي شعر معاصر فارسي دانست. او كه تحصيلكرده دانشگاه سوربن فرانسه است، بعد از بازگشت به ايران در اوايل دهه 30 راهي متفاوت از نخستين آوانگاردهاي شعر نو يعني كساني چون هوشنگ ايراني و تندركيا براي خود انتخاب كرد. با وجود تسلطي كه بر زبان و ادبيات فرانسه داشت نه متاثر از سمبوليست‌هاي فرانسه شد و نه سورئاليست‌ها. او خط‌مشي ميانه را اتخاذ كرد. شايد به دليل خوي و خصلت اجتماعي و خانوادگي كه ريسك‌پذيري در آن جايگاه چنداني نداشت. اين در ميانه ايستادن اما ميان‌مايگي را برايش به همراه نداشت. امروزه او از شاعران تثبيت شده شعر معاصر است؛ هرچند كه از او كمتر ياد مي‌شود. در اوايل دهه 40 كه آغاز بروز جريان‌هاي جدي آوانگارد هنر معاصر ايران است و اوج جدل‌هاي كلامي و قلمي ميان سنت‌گراها و هنرمندان مدرن، نادرپور خود را جايي در ميانه اين دو جريان قرار داد و از آبشخور فكري و حتي حمايت‌هاي اين دو جريان بي‌بهره نماند. در سال 1340 در مناظره‌اي در يكي از سلسله جلسات ماهانه مجله «راهنماي كتاب» كه يدالله رويايي نماينده شعر آوانگارد و حسام دولت‌آبادي نماينده شعر كهن بودند، نادرپور از شعر ميانه‌رو دفاع كرد و يدالله رويايي در سايه‌روشن نقد و تاييد در كتاب «هلاك عقل به وقت انديشيدن» با اختصاص صفحات بسياري به شعر نادرپور، او را در مرز ميانه‌روي و رمانتيسم در شعر فارسي قرار داد؛ به اين اميد كه شعر نادرپور دروازه گشوده‌اي باشد به شعر آوانگارد معاصر. اين پتانسيل بي‌شك در شعر نادرپور وجود دارد و امروزه جايگاه شعر او در تاريخ نه چندان طولاني شعر معاصر فارسي غيرقابل انكار است. شعر نادرپور به انسان زمانه خود بي‌توجه نيست و عصيان و يأس روشنفكر ايراني بعد از كودتاي 28 مرداد را مي‌توان در شعرش ديد. اگرچه نادرپور همچون گلسرخي يا سلطان‌پور يا حتي مشيري در شعر اجتماعي يا چريكي، نماينده طرز تفكر و جريان خاصي نيست اما شعر او بخشي از شاكله و بدنه شعر جدي معاصر محسوب مي‌شود. هم او كه روزي نوشت: «چندان كشم به ظلمت شب‌ها دست/ تا وا كنم دريچه فردا را»

در آستانه سالمرگ او و نيز به دنبال چاپ كتاب «طفل صد ساله‌اي به نام شعر نو» كه گفت‌وگوي بلند صدرالدين ‌الهي با نادرپور است، بر آن شديم تا به سهم خود نوري به جهان شعري اين شاعر فقيد بتابانيم و اين صفحه حاصل چنين تمهيدي است. گفت‌وگوهاي «طفل صد ساله ...» را كه پيش‌تر بين خرداد 1371 تا آبان 1372 در مجله «روزگار نو» (چاپ پاريس) منتشر شده بود، نشر كتاب پارسه پس از گذشت قريب به سه دهه امسال در قالب كتاب در وطن نادرپور منتشر كرده است.

 

بازمانده سلسله افشاريه در شعر امروز

عليرضا پنجه‌اي

تعجب ندارد كه اغلب دوستان نزديك نادرپور و حتي مخالفاني چون فروغ فرخزاد، نادر نادرپور را شازده بنامند. چنين است كه مي‌توان شازدگي‌ رفتاري‌ نادرپور را در مناسبات اجتماعي- ادبي به ژن‌ اشرافي‌اش ربط داد، مواردي كه از آن اغلب منتقدان نادرپور سخن سازيده‌اند به ‌طوري كه تكه‌هاي پازل شخصيت او بي‌درد سر شما را به ترتيب چيدماني دعوت مي‌كند كه خيلي زود تصوير نهايي نزديك به حقيقت و مجاز نزديك به رئاليته روزگار آقاي نادرپور را در ۷۱ سال گذر زندگي‌اش با شفافيت هر چه ‌تمام‌تر مي‌نماياند. چه از طريق تكه‌هاي مربوط به شاخصه‌هاي شعري‌اش از چارپاره‌ گرفته تا تصاويرشان، تا سانتي‌مانتاليسم مشهود در آثارش، نيز محافظه‌كاري‌اش در شعر و مناسبات اجتماعي و شاعرانه‌اش. شايد بخشي از تفكر جامعه ما شخصيتي كه همه او را دوست داشته باشند و كسي از او بد نگويد را شخصيتي محافظه‌كار بدانند و چه‌ بسا الگوي بسياري از مصلحت‌طلبان و آنان كه زندگي را بي‌درد سر دوست دارند چنين شخصيت‌هايي باشند. درباره او مهدي اخوان‌ثالث، شارح بدعت‌ها و بدايع نيمايوشيج چنين گفته است كه ذكر آن را شمس لنگرودي در تاريخ تحليلي شعر نو عينا آورده است:«نادرپور در اين ايام بحق در تراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگي آثارش مي‌رساند كه به گنجينه غني و پرارزش شعر گذشته پارسي دست دارد ولي برخلاف بعضي از نوپردازان، شعر گذشته پارسي بر آثار او سايه نينداخته كه رنگ هنرش را ديگر كند و تحت تاثير بگيرد. بدين معني كه هم احساس از خودش است و هم بيان و تعبيرات.

اين شاعر به خوبي توانسته است خود را از تكرار و ابتذال كه دشمن‌ترين دشمنان هنر است، دور نگه دارد و هميشه از سرزميني كه خود بدانجا رفته است براي ما خبر بياورد.»

البته بهتر آن است كه ما ياد بگيريم براي هيچ راي و نظري چون از فلان استاد مسلم است، قدسيت قايل نشويم، چراكه اخوان از منظر يك شارح و نه واضع به بدعت‌ها و صنايع شعر نيما و نوآوري‌هايش نگاه مي‌كند. او از ديدگاه سنت آرايه‌هاي قدمايي شعر ما به آثار نيما مي‌نگرد و ما نيك مي‌دانيم كه وجه مشترك نيما و اخوان زبان صريح و بي‌پرده و در گردش بر محور ادبيات سبك خراساني و خاصيت زبان طبري است كه همين شاخصه از شاخصه‌هاي شعراي سبك خراساني‌ نيز محسوب مي‌شود:«خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است/ باد خنك از جانب خوارزم وزان است.» تمام وجه شعر بر محوري در گردش است كه ادبيات آراسته زبان خراساني را به خدمت گرفته تا قدرت بازي با حروف «خ» و «ز» را بنماياند. اخوان شارح وضعيت بهره‌گير از زبان خراساني است در حالي كه نيما اين زبان را زادبومي كرده و به ارايه نقاشي مخيل مي‌كشاند و نه تصويري صرف در شعر براي نمونه «خانه‌ام ابري است» و در «حرف‌هاي همسايه»اش از فردايي انقلابي در هزار سال شعر پارسي سخن مي‌گويد چيزي كه نگاه محافظه‌كارانه اخوان را از ماهيت ساختاري نيما دور نگه مي‌دارد، مي‌پرسيد چرا؟ چون او ماهيتا نمي‌تواند به ‌جست‌وجوي سطح نباشد و برود دنبال ژرفا در شعر نيما، متر او ذاتا چندان كه بايد نمي‌تواند بر انقلاب عظيم و دامنه‌دار نيما دلالت كند اينكه او مي‌خواست شعر را در منطق نثر استحاله بخشد. اما ببينيد فروغ در اين خصوص به نادرپور چه مي‌گويد اگرچه فروغ هم آرايي دارد كه از خاستگاه نه مانند اخوان برآمده از سنت كه از خاستگاهي انقلابي و دگرگونه‌خواه نشأت گرفته است، درست مقابل ديدگاه محافظه‌كارانه اخوان و خود نادرپور كه محافظه‌كاري در محافظه‌كار ديگري است در حالي كه نسبت اخوان با نيما نسبت محافظه‌كاري با وجه صورت در وضعيت شعري يك شاعر انقلابي است. بنابراين بهتر است هر كسي از ظن خود بشود يار من شعري شاعران: اما فروغ در مقدمه ديوان اشعارش كه توسط انتشارات طلايه چاپخش شده چنين مي‌گويد:

«عيب كار نادرپور را بايد در روحيه نادرپور جست‌وجو كرد. به نظر من نادرپور آدم اين دوره نيست حتي اگر بگويد، هستم و باز از من برنجد و با من قهر كند. حالت محافظه‌كاري نادرپور و حساسيتي كه نسبت به عقايد مختلف درباره شعرش از خودش نشان مي‌دهد، بزرگ‌ترين دشمن اوست. به نظر من او بايد تكليف خودش را با خوانندگان شعرش روشن كند. اگر شعر نادرپور در يك حالت ركود باقي مانده- چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا- علتش اين است كه او مي‌ترسد عده زيادي از طرفدارانش را از دست بدهد. خب بدهد. مهم نيست كه ابراهيم صهبا از شعر من خوشش بيايد. اصلا اگر بيايد، توهين است و دليل بدي شعر. او شعر مي‌گويد تا ديگران تعريفش را بكنند حالا فرقي نمي‌كند اين ديگران چه كساني باشند.

شعر نادرپور از نظر محتوا به كلي خالي است. او تصويرساز ماهري است اما تصوير به چه درد من مي‌خورد؟ او با اين تصويرها مي‌خواهد چه چيزي را بيان كند؟ چيزي بيان نمي‌كند، حرفي ندارد. از نظر فرم هم كه حساب خط‌كش است و سانتي‌متر. انگار تا يك سيلاب اضافه مي‌شود، سعي مي‌كند در مصرع بعدي از اين گناه و تخطي عذر بخواهد. عيب نادرپور اين است كه شازده است و جرات ندارد. نادرپور روحيه كهنه و پيري دارد. از هيچ چيز جز از دردهاي خودش متاثر نمي‌شود كه آنها هم دردهاي غيرلازمي هستند. نادرپور اگر تكليف خودش را روشن نكند، رفته است. او شاعر است اما حيف كه خودش را به نفهمي مي‌زند. همان قدر در مورد خوانندگان شعرش و عقايد آنها وسواس دارد كه در مورد شستن دست‌هايش،‌ اي بابا، يك روز هم دست نشسته غذا بخور، شايد چيزي كشف كني!»

نادرپور هرگز شاعر دوران تازه‌جواني علي‌رضا پنجه‌اي نبوده است در حالي كه كتاب‌هايش هميشه كنار كتاب‌هاي نيما، شاملو، نصرت رحماني، رويايي، اخوان، سهراب، سايه، حميد مصدق و... چه در كتاب‌فروشي‌ها و چه در كتابخانه‌هاي عمومي شهر به ‌ويژه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بوده است. با اين وجود نادرپور را در رسته شاعران نوقدمايي با سرودن چارپاره به عنوان شاعران ضربه‌گير مي‌شناختند، شاعراني كه كمك مي‌كردند تا شاعران شعر پيشرو، كار خودشان را در توسعه شعر نو با آسودگي بيشتري به انجام برسانند. نمونه‌هاي چارپاره او همچون لشكري ذره‌پوش مدافع حملات لشكريان كهنه‌گراها مي‌شد. هم ‌از اين رو نام نادرپور را راحت به بدخواهان شعر نو نمي‌توان تسليم كرد چراكه قاعده لزوم جذب حداكثري چنين حكم مي‌كند. هم ‌از ‌اين ‌رو نام و آفرينه‌هاي او در رسته شاعران محافظه‌كار سپاه تجددخواه شعر آزاد ايران و در قطعه‌ محافظه‌كاران جاي گرفته است.

در پايان گفتني است از جمله آثار اين شاعر مي‌توان به كتاب‌هاي زير اشاره كرد:«چشم‌ها و دست‌ها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه خورشيد»، «گياه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ريسمان»، «شام بازپسين»، «صبح دروغين» و «خون و خاكستر.» شايان ذكر است كه نادرپور شعرهاي تعدادي از شاعران بزرگ فرانسوي و ايتاليايي را از زبان فرانسه به زبان پارسي برگردانده همچنين مجموعه‌اي با عنوان «هفت چهره از شاعران معاصر ايتاليايي» را همراه با بيژن اوشيدري چاپخش كرده است.

ناماياد نادرپور پس از انقلاب جلاي وطن كرد و به پاريس رفت. او سرانجام در ۲۹ بهمن‌ ۱۳۷۸ در شهر لس‌آنجلس امريكا اشعارش را با مخاطبانش تنها گذاشت.

 

شاعري از ميانه راه

فردين كوراوند

بيست سال پيش، اين شاعر نامدار شعر معاصر پس از يك دوره طولاني زيست در غربت در لس‌آنجلس درگذشت. نادرپور در روزگاري كه شعر نو فارسي از جانب سليقه عمومي مردم با نوعي شك و ترديد مواجه بود، توانست نماينده‌اي پرمخاطب از ميان نيمايي‌سرايان به جامعه ادبي معرفي كند.

برگ‌هاي تقويم بهمن‌ماه هر سال يادآور كوچ دو چهره درخشان شعر امروز است. نادر نادرپور و فروغ فرخزاد. اين همسايگي، من را به ياد اظهارنظر شاعره جنجالي شعر معاصر، پيرامون نادرپور (كه در آن روزگار در ميان جوانان علاقه‌مند به شعر محبوبيت بسيار داشت)، انداخت. فروغ كه روزگاري سليقه شعري و علايق ادبي‌اش نشانگر وابستگي به خط و ربط شاعراني نظير نادرپور بود، با صراحتي كم مانند نادرپور را شاعر روزگار خويش ندانست:

عيب كار نادرپور را بايد در روحيه نادرپور جست‌وجو كرد. به نظر من نادرپور آدم اين دوره نيست، حتي اگر بگويد هستم و باز از من برنجد و با من قهر كند. حالت محافظه‌كاري نادرپور و حساسيتي كه نسبت به عقايد مختلف درباره شعرش از خودش نشان مي‌دهد، بزرگ‌ترين دشمن اوست.

به نظر فروغ و در ادامه اظهارنظر شاعراني چون شاملو و رويايي، نادرپور شاعري است كه در مسير رشد و تغيير شعر مدرن فارسي كار خود را نيمه‌كاره رها كرده است:

به نظر من او بايد تكليف خودش را با خوانندگان شعرش روشن كند. اگر شعر نادرپور در يك حالت ركود باقي مانده - چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا - علتش اين است كه او مي‌ترسد عده زيادي از طرفدارانش را از دست بدهد. خب بدهد. مهم نيست كه ابراهيم صهبا از شعر من خوشش بيايد. اصلا اگر بيايد، توهين است و دليل بدي شعر. او شعر مي‌گويد تا ديگران تعريفش را بكنند، حالا فرق نمي‌كند اين ديگران چه كساني باشند.

فروغ تلويحا نادرپور را به شعرسازي و علاقه‌مندي به صنعتگري در شعر متهم مي‌كند و اعتقاد دارد كه شاعراني چون نادرپور چون درد جامعه را نمي‌شناسند، لاجرم در خلسه‌اي از عاشقانه‌هاي مخاطب‌پسند فرو رفته‌اند:

شعر نادرپور از نظر محتوا به كلي خالي است. او تصويرساز ماهري است، اما تصوير به چه درد من مي‌خورد؟ او با اين تصويرها مي‌خواهد چه چيزي را بيان كند؟ چيزي بيان نمي‌كند، حرفي ندارد.

نادر پور اما، به رغم اين اظهارنظرهاي صريح همچنان براي مخاطبان خود جذاب و خواندني بود. حتي مخاطباني چون مهدي اخوان ثالث نيز (احتمالا به دليل علاقه‌اي كه به ساز و كارهاي ادبيات كهن دارند) نادرپور را مي‌استايند و از معماري شعر او لذت مي‌برند.

اخوان ثالث كه خود مانند نادرپور از شاعران محبوب دهه سي بود در همان ايام شعر نادرپور را نمونه موفق و ارزشمند شعر روزگار خود مي‌خواند: «نادرپور در اين ايام، بحق در تراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگي آثارش مي‌رساند كه به گنجينه غني و پرارزش شعر گذشته پارسي دست دارد، ولي برخلاف بعضي نوپردازان، شعر گذشته پارسي بر آثار او سايه نينداخته كه رنگ هنرش را ديگر كند و تحت‌تاثير بگيرد. بدين معني كه هم احساس از خودش است و هم بيان و تعبيرات. اين شاعر به خوبي توانسته است خود را از تكرار و ابتذال كه دشمن‌ترين دشمنان هنر است، دور نگه دارد و هميشه از سرزميني كه خود به آنجا رفته است، براي ما خبر بياورد.»

نادر نادرپور از نسل درخشان ادبياتي است كه در دهه نخست قرن اخير ‌زاده شدند. او در شانزدهم خردادماه 1308 در تهران به دنيا آمد و پس از اخذ تسهيلات مقدماتي خود، براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت. پس از دريافت ليسانس از دانشگاه سوربن پاريس در رشته زبان و ادبيات فرانسه به تهران بازگشت. نادرپور در سال‌هاي بسيار شاعري نگاه و رويكرد تغزلي خود را در شعرهاي خود حفظ كرد و به‌رغم حضور مدام خود در عرصه شعر نو و در مجموعه‌هاي شعر «چشم‌ها و دست‌ها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه خورشيد»، «گياه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ريسمان»، «شام بازپسين»، «صبح دروغين» و «خون و خاكستر» هرگز از حدود شعر نيوكلاسيك فراروي نكرد، به گونه‌اي كه در سال‌هاي پسين عمر، قلم به غزل‌سرايي فرسود. بي‌شك نادرپور معيار تام و تمامي براي شعر نوين فارسي نيست اما حضور او در تثبيت اين گونه ادبي بسيار نقش‌آفرين بود.

*عنوان مطلب سطري از نادر نادرپور است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون