• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4642 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۰ ارديبهشت

درباره كتاب مرگ، نوشته جولين بارنز

اگر مرگ داد است بيداد چيست

مينا وكيلي‌نژاد

وقتي زمان مرگ انسان فرا مي‌رسد، بهترين سناريو چه مي‌تواند باشد؟ جولين بارنز در «كتاب مرگ» با شوخ‌طبعي و از جنبه‌هاي مختلف به موضوع «پايان زندگي» كه هميشه يكي از فكرها و دغدغه‌هاي ما است، مي‌پردازد. اين كتاب راهنماي خوبي براي مواجهه با ماهيت عجيب و غريب و غيرعادي موضوعي است كه همه ما را به هم پيوند مي‌دهد: مرگ.  جولين بارنز در مراسم خاكسپاري مادرش فكر مي‌كرد شايد مرگ او به اندازه مرگ پدرش برايش ناراحت‌كننده نباشد. اما اين‌طور نبود، مرگ مادرش در حقيقت مرگ او و برادرش بود. در «كتاب مرگ» كه در واقع گزيده‌اي است از بخش‌هايي از كتاب «چيزي براي ترسيدن وجود ندارد»، نويسنده به بررسي مسائلي مانند خاطرات، اصول اخلاقي و وداع‌هاي آخر مي‌پردازد. او با ديدگاهي منطقي و غيراحساسي اهميت علمي، مذهبي و عاطفي زندگي فناپذير را بررسي مي‌كند. 

جولين بارنز در اقدامي تاثيرگذار، كتاب را با خاطراتي از مرگ والدينش و واكنش متفاوت او و برادر فيلسوفش به اين واقعيت كه آنها افراد بعدي در صف مرگ هستند شروع مي‌كند و بعد از آن، پرسش‌ها و بحث‌هاي فلسفي را مطرح مي‌سازد. آيا باور به زندگي پس از مرگ واقعا پذيرش مرگ را ساده‌تر مي‌كند؟ آيا واقعا مي‌توانيم واقعيت و حقيقت مرگ و پايان زندگي‌مان را درك كنيم؟ اگر خوش‌شانس باشيم و در سنين 70، 80 يا 90 سالگي بميريم، با سالخوردگي وداع مي‌كنيم نه با زندگي‌اي كه در جواني داشتيم. آيا اين مي‌تواند مايه‌ دلگرمي و تسلي ما باشد؟  يك‌بار بارنز از برادرش، جاناتان مي‌پرسد كه به نظر او پدر و مادرشان چه ويژگي و خصوصيت منحصربه‌فردي داشتند و جاناتان در جواب مي‌گويد: «فكر مي‌كنم ويژگي قابل‌توجه آنها اين بود كه تقريبا هيچ احساسي نداشتند يا اينكه اصلا احساسات‌شان را بروز نمي‌دادند. يادم نمي‌آيد هيچ‌كدام از آنها واقعا عصباني شده باشد يا ترسيده باشد يا از خوشحالي هيجان‌زده شده باشد. فكر مي‌كنم قوي‌ترين احساسي كه مادر تا به حال تجربه كرده ناراحتي و آزردگي شديد بوده...». نكته جالب اين است كه اين ناراحتي و آزردگي قوي‌ترين احساسي است كه بارنز در اين كتابش از خود بروز مي‌دهد و اين ناراحتي هم به خاطر مادرش است. وقتي درباره او مي‌نويسد نثر مودبانه‌اش كنار مي‌رود و با نوعي تندي و كنايه درباره او صحبت مي‌كند. بارنز مي‌گويد: «تسلط او بر خانواده و اطمينانش درباره تمام مسائل جهان، همه‌چيز را در دوران كودكي واضح و آشكار، در نوجواني محدود و در دوران بلوغ و بزرگسالي به‌طور طاقت‌فرسايي تكراري كرده بود.» بارنز مادرش را فردي خودمحور و رياست‌طلب نشان مي‌دهد كه در هر موقعيتي مي‌خواهد جايگاه مهم و اصلي را به دست آورد. وقتي بارنز براي ملاقات پدرش كه در حال مرگ است به بيمارستان مي‌رود، مادرش اصرار مي‌كند كه همراه جولين به اتاق برود. اول مادرش وارد اتاق مي‌شود و مي‌گويد: «ببين كي رو آوردم كه ببيندت!» بارنز پدرش را انساني مهربان و صبور اما روي هم رفته ضعيف مي‌داند.  بارنز مي‌پذيرد كه اين كتاب در واقع خلاصه‌اي از زندگي اوست و در خلال آن به موضوعاتي مانند عشق، دوستي، موسيقي، هنر، جامعه، سفر، ورزش، لطيفه و اين واقعيت كه «او عاشق همسرش بوده و از مرگ مي‌ترسيده» اشاره كرده است. بارنز ادعا مي‌كند كه در تمام زندگي‌اش به مرگ فكر كرده است اما از قرار معلوم، مرگ والدينش (مرگ پدرش در سال 1992 و بعد از آن، مرگ مادرش در سال 1997) باعث مي‌شود با تشويش و نگراني بيشتري به مرگ فكر كند و ضرورت تفكر درباره آن را بيشتر احساس كند. او به ترسش از مرگ اعتراف مي‌كند و مي‌گويد از مرگ بيشتر از مردن مي‌ترسد.  آيا بارنز نگران انقراض است؟ چيزي كه واقعا او را نگران مي‌كند انقراض و نابودي به عنوان يك نويسنده است. او فكر مي‌كند زماني در آينده دور (اميدوار است كه در آينده نزديك اين اتفاق رخ ندهد) يك نفر «آخرين خواننده‌اي» است كه صفحات كتاب جولين بارنز را براي آخرين بار ورق مي‌زند و بارنز به او ناسزا مي‌گويد كه چرا خواندن كتابش را به دوستانش توصيه نمي‌كند. به گفته خودش، سناريوي ايده‌آل او براي مرگ اين است كه دكتر بيماري غيرقابل‌علاجي را برايش تشخيص دهد و اين بيماري آنقدر به او فرصت بدهد تا بتواند يك كتاب ديگر بنويسد. سوالي كه از دكتر مي‌پرسد اين است كه براي نوشتن چند صفحه فرصت دارد، نه اينكه چند ماه از زندگي‌اش باقي مانده است.  بارنز از دريچه ادبيات، مخصوصا ادبيات فرانسه، به مرگ نگاه مي‌كند. اين كتاب شامل نقل‌قول‌ها و داستان‌هايي از نويسندگاني است كه بارنز آنها را تحسين مي‌كند، از جمله رنار، استاندال، فلوبر، زولا و مونتني. بارنز با استفاده از اين نقل‌قول‌ها و داستان‌ها اصل مطلب را درباره مرگ بيان مي‌كند اما به ندرت افق تازه‌اي در بحث درباره اين موضوع مي‌گشايد. اين كتاب نوعي زندگينامه محسوب مي‌شود كه بارنز در آن به خوبي به مباحثي مانند ايمان، علم و خانواده پرداخته است و به نمونه‌هاي باارزشي از شخصيت‌هاي مهمي اشاره مي‌كند كه در طول چندين قرن با سوالاتي كه بارنز درباره حقيقت اصلي زندگي، يعني انقراض و نابودي اجتناب‌ناپذير آن مطرح مي‌كند مواجه شده‌اند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون