بررسي كتاب، فرآيندي است كه طي آن ناشران كتابهاي خود را پيش از انتشار براي بررسي و صدور مجوز به اداره كتاب و كتابخواني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميفرستند و پس از بررسي از سوي بررسان، يا آن را غيرقابل چاپ اعلام ميكنند يا مواردي را براي حذف، تعديل يا تغيير پيشنهاد ميدهند يا آن را بدون تغيير، قابل چاپ ميدانند. اين موضوع همواره از موارد محل اختلاف ميان ناشران، نويسندگان و مترجمان با متوليان حوزه نشر و كتاب بوده است؛ گاهي تيزي تيغ مميزي صداي نويسندگان را درميآورد و گاهي كندي آن داد ديگر دلسوزان حوزه فرهنگ را. مميزي يكي از جنجاليترين بحثهاي حوزه كتاب است و سوالات زيادي را براي فعالان اين عرصه
به وجود ميآورد. مهمترين و پرحاشيهترين آنها، سليقهاي برخورد كردن با آثار نويسندگان است. در همين خصوص با امير خداوردي داستاننويس و صاحب آثار «آمين ميآورم» و «آلوت» به گفتوگو نشستيم كه حاصل آن از نظر مخاطبان ميگذرد.
ميخواهيم درباره مميزي كتاب حرف بزنيم. آيا آن را يك امر منطقي ميدانيد يا دستورالعملي سليقهاي است كه از سوي دولتها اعمال ميشود؟
دستورالعملهاي دولتي كاملا عقلاني است؛ چون كاملا تابعِ منافع و مصالح دولتهاست.
شما اين مساله را حق دولتها ميدانيد يا حق عرف حاكم بر جامعه؟
من كسي نيستم كه حق را تقسيم كنم. اما به نظرم ميرسد شايد اساسا مميزي حق نباشد؛ اينكه من، چه به عنوان حاكم و چه به عنوان عُرف و امثال آن، ديگري را از اظهارنظر صريح و روشن باز دارم، آيا حق است؟ اگر اين حق باشد پس همه انسانهاي شريفي كه در طول تاريخ با حاكميتها يا عرف حاكم بر جامعه مبارزه كردهاند، همه پيامبران، امامان، مصلحان اجتماعي همه آنها مستحق مجازات خواهند بود.
برخورد سليقهاي با آثار نويسندگان و مطالبه ضابطهمند شدن مميزي كتاب، از مواردي است كه در طول سالهاي متمادي موضوع بحث بوده است؟ نظرتان در اين رابطه چيست؟
به نظرم سانسور از الطاف خفيه الهي است. كافي است تصور كنيم كه مميزي نبود و نويسندگان همانند آنچه در فضاي مجازي شاهد آن هستيم، هر چيزي كه دلِ تنگشان اقتضا ميكرد، به قلم ميآوردند و منتشر ميشد، روشن است كه در اين صورت پس از مدتي كوتاه حجم عظيمي از احكام جزايي، تشويش اذهان عمومي، اشاعه فحشا و غيره و ذلك، عليه ايشان صادر ميشد و زندانهايي كه براي نويسندگانِ فضاي مجازي جاي كافي و بايسته ندارند، مملو ميشد از نويسندگانِ فضاي حقيقي.
در فضاي نشر كشور شاهد بودهايم كتابي مجوز نشر گرفته، ولي پس از چند ماه از انتشار، كتاب لغو مجوز شده و گاهي بعد از چندين چاپ ديگر به كتاب مجوز داده نشده است. فارغ از اينكه آيا اصل مميزي كتاب درست و قانوني است يا نه، موضوعي كه بيشتر باعث چالش نويسندگان است، عدم تعريف شاخصهايي است كه به واسطه آنها حدود قانوني مميزي كتاب، مشخص و از تنگنظري و اعمال سليقه در امر مميزي جلوگيري شود. اين موضوع شما را اذيت نكرده است؟
ببينيد! قانون يك متن است و متن هر بلايي هم كه سرش بياوريم، وجوه و تفاسير متعددي به خود ميگيرد. افراد چه قاضي دادگاه باشند چه مميز ارشاد، بسته به شرايط رواني، توقعات پيراموني، پيشفرضها و باورهاي خود برداشتي از قانون ميكنند و طبعا ميخواهند به برداشتي كه كردهاند، عمل كنند. حتي ممكن است فردي كه مشغول مميزي يك كتاب است، در انتهاي بررسي كتابي 200 صفحهاي به باورهايي نايل شود كه در آغاز از آنها بيزار بوده، ابتداي كتاب مشكلات بسياري ميديده و در پايان، اين مشكلات برايش بيمعنا ميشود؛ البته به شرط آنكه مرتكب اين خبط شود و كتاب را از ابتدا تا انتها با دقت بخواند! به هرحال آرا و تفاسير متغير است و تشخيص مصاديق مجرمانه نيز همواره در حال تحول است، بنابراين نميتوان توقع داشت هر كتابي در هر زماني براي هر شخصي يك حكم واحد داشته باشد.
يعني شما وجود قانوني مدون، روشن و شفاف را در اين زمينه كمككننده نميدانيد؟
از توضيح بالا روشن ميشود كه قانون مدون نميتواند آنقدر شفاف باشد كه جلوي هر گونه اعمال سليقه را بگيرد. فكر نميكنم ما با خلأ قانوني روبهرو باشيم. ما به اندازه كافي، بلكه خيلي خيلي بيشتر از اندازه كافي، قانون داريم.
به نظر شما بهتر نيست از سوي اداره كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سندي مبني بر تصحيح موارد «اصلاحي»، «حذفي»، و... به ناشران داده شود و مسوولان تنها به ذكر موارد اكتفا نكنند؟
كمي خودمان را جاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بگذاريم؛ همانطور كه در دادرسي، اطاله دادرسي
هر چند دقت را بالا ميبرد اما موجب تجمع انبوهي از شكايتهاي معطل مانده ميشود، توضيحات اداره كتاب و باز كردنِ فضاي چانهزني، بار عظيمي بر دوش اين اداره محترم مينهد. الان بدون اين توضيحات و بدون امكان چانهزني، ماهها كتاب در اداره كتاب معطل ميماند، با وجود اين بالاخره يك روز شما ميتوانيد جوابيه كتاب را مشاهده كنيد، اما در آن صورت بايد كتاب را خودتان به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بدهيد و نوههايتان بروند مجوز انتشارش را بگيرند!
در دورهاي از مسووليت برخي مديران تصميمساز اين موضوع مطرح شده كه مميزي قبل از نشر را برداريم و اين كار را به خود ناشر بسپاريم. استدلالشان هم اين بود كه ناشر وقتي روي كتابي سرمايهگذاري ميكند، ميداند اگر آن كتاب از چارچوبهاي قانوني خارج شود سرمايهاش دچار مشكل شده، لذا مجبور ميشود صفحاتي از كتاب را تغيير بدهد تا با ضوابط منطبق شود، بعد نوبت مميزي بعد از انتشار ميرسد. نظرتان راجع به مميزي بعد از چاپ و نشر چيست؟
به نظرم دو حالت دارد؛ يا اينكه ناشر براي حفظ نشر خود و به منظور اجتناب از محكوميتهاي فرضي، بهشدت به كار مُثله كردن كتاب ميپردازد و روشن است كه نه ناشر و نه نويسنده اين را نميخواهند. يا اينكه ناشر شجاعانه به كار انتشارِ بدون سانسور كتابهايش دست ميزند كه از تبعاتش ميشود همان پر شدنِ زندانها از نويسندگان پير و جوان همراه همان ناشران شجاع.
البته ناشران زير بار چاپ كتاب بدون نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نرفتند. ميگفتند اگر ما كتابي را چاپ كنيم و برايش هزينه بپردازيم، وقتي به بازار آمد و باز سليقه مميزان مهمتر از ضوابط شود، كتاب دچار مشكل خواهد شد. چگونه ميتوان اين مشكل را رفع كرد؟
البته اگر ناشران اين را گفته باشند، حرفشان چندان هم حساب نيست و مشكل دارد؛ چون نكته اول اينكه مساله ما قانون است نه سليقه. سليقه يك چيز تبعي و عارضي است و نميتوان انتظار داشت در جايي كه قانون وجود دارد، سليقه وجود نداشته باشد؛ سليقه پس پشتِ قانون لانه كرده و كارياش نميشود كرد. ثانيا بعد از انتشار كتاب با مميزي طرف نيستيم بلكه با بگير و ببندهاي قانوني، دادگاههاي مطبوعات و امثالهم طرف ميشويم و اين خيلي وحشتناكتر است.
به نظرم يا بايد به همين وضع موجود تن بدهيم و خدا را سپاسگزار باشيم يا اينكه بايد از بيخ قانونهاي كذاييمان را برداريم و از خير سانسور چه قبل و چه بعد از نشر بگذريم. گاهي قانونهايي ديده ميشود كه از نويسنده در برابر كوتهبيني اقشاري از جامعه دفاع ميكند؛ نه اينكه چكشي باشد به دست يك عده ناآگاه. البته اينها براي ما خواب و خيال است و نبايد خيلي با خواب و خيال خودمان را مشغول كنيم.
مساله بعدي دخالت نهادهاي موازي فرهنگي است كه فشارها را بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بيشتر ميكند. به نظر ميرسد بايد از اين موازيكاريها و دخالتها پرهيز كرد. نظرتان چيست؟
موازيكاري خيلي لازم است، در سيستمي كه ممكن است افراد خيلي زود استحاله شوند و انگيزههاي لازم براي اعمال سانسور را از دست بدهند، لازم است نهادهاي موازي از بيرون فشار رواني مطلوبي را براي حفظ انگيزهها ايجاد كنند. از جمله مشكلات ما وجود تكثيركنندگان كتابهاي قاچاق و بدون مجوز است. بساط فروش اين قبيل كتابها در سطح شهر زياد شده است. اين موضوع باعث تضييع حق ناشران و نويسندگان ميشود. بخشي از اين كتابها، كتابهاي ممنوعه هستند و بخش قابلتوجه آن كتابهايي كه به صورت غيرقانوني عرضه ميشوند؛ كتابهايي كه از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز دارند اما با پايمال كردن حقوق ناشر اوليه، اين كتابها تكثير ميشوند. اين مشكل را ناشي از چه ميدانيد؟
بساط مذكور جدا از گردش اقتصادي خوبي كه براي عدهاي فراهم كرده و موجب توليد و اشتغال شده، اين خير و بركت را نيز دارد كه نويسندگان نتوانند از قِبل نويسندگي امرار معاش كنند و ديگر فرصت اينكه آسمان ريسمان ببافند و به اين و آن گير ادبي بدهند، ندارند. مزيت ديگرش اين است كه نشان ميدهد ما در يك جامعه آزاد زندگي ميكنيم و آزادي بيان وجود دارد. اين دو مزيت! مزيت سوم اين است كه اگر كتابهاي ممنوعه در دسترس نباشد، چه بسا برخي به سرشان بزند كتاب ممنوعه بنويسند و خلأ موجود را پر كنند و آن وقت ما با كتابهاي جديد و بديعي روبهرو ميشويم كه بسيار خطرناكتر از كتابهاي پنجاه، صد سالِ پيش است.
آيا در جريان نوشتن رمانهايتان با مشكل مميزي برخورد كردهايد؟ اگر نمونهاي بوده، بفرماييد.
بله من هم با اين قضيه درگير بوده و هستم، هم در خلال نوشتن و هم پس از نوشتن. قبل از نشر و بعد از نشر اين مشكل وجود داشته است. اما كاملا درك ميكنم كه هر بلايي سرم آوردهاند و ميآورند، از سر ناچاري است. مثلا كتاب «آمين ميآورم» داستانِ يك طلبه بود كه ميخواست خودكشي كند، اما جسارت يا حماقت اين كار را نداشت، بنابراين فقط دعا ميكرد كه خدا جانش را بستاند و از قرار معلوم دعا در زندگي آدميزاد تاثيراتي دارد و اتفاقات داستان در پي اين دعا و تاثيرات آن رخ ميدهد. اين كتاب دو بار به تيغ مميزي گرفتار شد؛ يكبار انگشت گذاشتند روي چندين مورد از كلمات و جملات ناشايست كه خب اصلا نبايد منتشر ميشد؛ چون ممكن است كسي همراه با زن و بچهاش بخواهد كتاب را بخواند و دفعه دوم گفتند كه قهرمان داستان نبايد طلبه باشد و اين هم سخنِ دقيقي بود؛ چطور ممكن است يك طلبه اين اندازه از ارزشهاي ديني فاصله بگيرد كه به خودكشي فكر كند!