• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4714 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۰ مرداد

فيلسوف‌ها و گلادياتورها

محسن آزموده

يكي از آفات فضاي روشنفكري و فرهنگي ما ساختن آدمك‌ها و بت‌واره‌هاي سياه و سفيد از متفكران و انديشمندان و سپس تاختن به آنها يا ستايش و مدح آنهاست بدون اينكه احتمالا خود آن متفكران، روح‌شان از اين موضوع خبردار باشد. متاسفانه اين ‌بار بايد پذيرفت اين مشكل از فضاي مطبوعاتي ما به ‌طور خاص و الزامات «ژورناليسم» به ‌طور اعم ناشي مي‌شود. فضاي «ژورناليسم» به دنبال «ساده‌سازي» افكار و انديشه‌هاست و از هر متفكري يك يا دو ايده مشهور را به صورت ساده شده(simplified) و احتمالا غلط‌انداز، برجسته مي‌كند و براساس آن يك چهره يا «فيگور» مي‌سازد. مثال بارز و آشكار اين امر در فضاي فكري و روشنفكري ايران در دهه‌هاي 60 و نيمه نخست 70 رخ داد، در مورد مارتين هايدگر و كارل پوپر، يعني يكي به نماد تجددستيزي بدل شد و ديگري نشانه و نماد تمام‌قد دفاع از تجدد. آن‌گاه اين دو بت‌واره روياروي يكديگر قرار گرفتند و اين‌طور وانمود شد كه انگار دو دشمن خوني هستند. در سايه اين «انگ»ها كه البته ريشه در برخي انديشه‌هاي‌شان داشت، ديگر وجوه فكري آنها مورد غفلت قرار گرفت تا اينكه تازه از اواخر دهه 70 به تدريج با ترجمه و انتشار آثار خود اين فيلسوفان، مشخص شد كه اين تقليل‌گرايي و بت‌واره ساختن از متفكران تا چه اندازه رهزن فكر و انديشه است. 
در دهه اخير اين اتفاق درمورد فردريش فون هايك رخ داده است. اقتصاددان و فيلسوف سياسي اتريشي كه در فضاي فكري و روشنفكري ما به نماد و نشانه نئوليبراليسم بدل شده. شكي نيست هايك از مهم‌ترين نمايندگان اين جريان فكري است و در صورت‌بندي فكري نظام سياسي و اقتصادي نئوليبراليستي اهميت زيادي داشته. اما آنچه درمورد هايك در ايران رخ داده، بدل شدن او به نماد تام و تمام نئوليبراليسم و فرو كاستن انديشه‌هاي او به يكي، دو ايده مشهور است كه از قضا همان‌ها نيز به درستي توضيح داده نشده. آنگاه براساس اين بت‌واره برساخته از هايك، همه نواقص و مشكلات نئوليبراليسم بدو منتسب مي‌شود و او به عنوان مسوول همه آن پيامدهاي بد و خوب معرفي مي‌شود. در فضاي فكري- روشنفكري ما، فيلسوفان و انديشمندان به گلادياتورهايي تخيلي بدل مي‌شوند كه با مفاهيم و عبارات با يكديگر مي‌جنگند اما نه جنگي خودخواسته و مختارانه بلكه دقيقا چنانكه شرايط گلادياتوري اقتضا مي‌كند در اين ستيز ناگزيرند و براي خوشايند و بدآيند اربابان و در اينجا خالقان‌شان به جان هم افتاده‌اند، يك جنگ مصنوعي كه البته به قتل و خونريزي واقعي انديشه‌ها يعني پايمال شدن آنها به دليل فهم ناشدن مي‌انجامد.  البته مي‌توان استعاره جنگ و ستيز را براي تعاطي و تضاد و تعامل ميان انديشه‌ها و ايده‌ها حفظ كرد و متفكران را ستيزه‌جوياني بي‌رحم و شجاع و بدون تعارف خواند به شرط آنكه آنها را شواليه‌هايي خودانگيخته و جنگجوياني خودآيين درنظر آورد كه نه همچون شواليه‌ها دست و پاي‌شان بسته به اميال و هوس‌هاي اربابان‌شان است بلكه براساس رانه خرد و نيروي استدلال مبارزه مي‌كنند كه اگر غير از اين باشد، ديگر عنوان انديشمند و متفكر به آنها دادن، روا و جايز نيست. به تعبير دقيق‌تر، متفكر و انديشمند نيز مثل همه انسان‌ها از شرايط سياسي و اجتماعي و اقتصادي محيط پيرامون متاثر است اما نهايتا به حكم تفكر و خرد، اگر فكري داشته باشد بايد او را براساس استدلال‌ها و مفاهيمي كه خلق كرده، سنجيد نه براساس بت‌واره‌هاي معوج و گمراه‌كننده. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون