• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4771 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۹ مهر

نگاهي به تاريخ حضور زنان در عرصه معماري، آثار و دستاوردهاي آنها در گفت‌ وگو با اسكندر مختاري طالقاني:

نسل اول زنان معمار ايران، نسل فراموش‌ شده

نيلوفر رسولي

 

 

«اولين‌ها» را عموما تاريخ فراموش نمي‌كند؛ صفحات بي‌شمار دانش‌نامه‌ها مملو از نام و ياد افرادي است كه براي نخستين ‌بار پاي‌شان را از گليم‌شان فراتر بردند و آنچه را گفتند يا آنچه را كردند كه ديگران نگفته و نكرده بودند. «اولين‌ها» را عموما تاريخ فراموش نمي‌كند اما صفحه‌هاي مجازي و حقيقي تاريخ معماري معاصر ما از ياد و نام «اولين» نسل زنان معمار خالي است. صرفا نگاهي به صفحه ويكي‌پدياي فارسي با رده زنان معمار اهل ايران نشان مي‌دهد كه اين نسل چگونه به باد فراموشي گرفته شده‌اند. غبار فراموشي در وضعيتي بر آثار نسل نخست زنان معمار ايران فرو ريخته است كه معماري ‌كردن زنان در تاريخ معماري ايران عملا امري اگر نگوييم بي‌سابقه بسيار كم‌سابقه بود. كمتر از 10 سال پيش عرصه‌اي كه عمدتا در يد مردان بود با چرخشي فرصت را به زنان نيز مي‌دهد. نكتار آندروف پاپازيان را نخستين زن معمار معاصر ايران مي‌دانند. زني كه مي‌خواست مهندسي معدن بخواند، نخستين زني بود كه ديپلم رياضي گرفت و نخستين زني بود كه پابه‌پاي همسر معمارش، معماري كرد و معمار ماند. يكي از معدود اسناد دست اول باقي ‌مانده، شماره 36- 35 مجله هنر معماري است، ويژه‌نامه زنان معمار، منتشر شده در مرداد و آبان 1355 به بهانه برگزاري كنگره معماران زن در رامسركه جمعي از زنان را نخستين ‌بار به عنوان معماران زن ايراني معرفي مي‌كند. فارغ از اين منبع، منابع حال حاضر به خصوص كتاب‌هاي تاريخ معماري مدرن يا معاصر ايران عملا نيم‌نگاهي هم به حضور زنان براي نخستين‌‌بار در عرصه معماري نداشته‌اند. اين وضعيت از آنجايي بيش از پيش قابل‌ توجه مي‌شود كه در سال‌هاي اخير عرصه آكادميك و عملي معماري عملا عرصه‌اي زنانه پنداشته مي‌شود با اين حال ريشه‌هاي اين چرخ و تاريخ آن هنوز نتوانسته است، توجه پژوهشگران را به خود جذب كند. «ميراث معماري مدرن ايران» نوشته اسكندر مختاري‌طالقاني، يكي از معدود آثاري است كه به جمع‌آوري آثار معماران زن نيز همت ورزيده است. مختاري در گفت ‌وگو با «اعتماد» در مقام پژوهشگر آثار معماري مدرن ايران با اشاره به آثار برجاي مانده از اين نسل اول تاكيد مي‌كند كه گرچه نمي‌توان از لحاظ سبك‌شناسي اين زنان را از يك نسل دانست و مشخصا نمي‌توان رويكردي را به نسل اول معماران زن ايران ارجاع داد اما تك‌تك اين زنان گرايش‌ها و ويژگ‌‌هاي مشخصي درآثار خود داشتند كه كار آنها را از همسران يا همكاران مرد آنها متمايز مي‌كرد. بهترين مطالعات در حوزه باغ‌هاي ايراني، تلاش براي آموزش معماري و نخستين تلاش براي تاريخ‌نگاري معماري مدرن ايران از جمله دستاوردهاي اين نسل از زنان معمار هستند. مختاري مي‌گويد:«از اواخر دهه ۷۰ تعداد دانشجويان دختر معمار به دانشجويان پسر مي‌چربد تا جايي كه حالا عموم كلاس‌هاي معماري در دانشگاه‌ها در اختيار زنان است. اين يك پيوستگي و ادغام هست؛ مي‌توان گفت كه در اين دوره، زنان اقلا در حوزه پژوهش‌هاي شهري و معماري و تهيه طرح‌هاي شهري از نظر كثرت برتر از مردان ظاهر مي‌شوند و ممكن است كه صاحب سبك هم باشند.»

 

كتاب ميراث معماري مدرن ايران جزو معدود كتاب‌هاي تاريخ معماري مدرن ايران است كه به مشاركت زنان در عرصه معماري اشاره كرده است. شما در مقام يك پژوهشگر، زماني كه به تهيه فهرست آخر كتاب خود مشغول بوديد و آثار معماران زن را مطالعه مي‌كرديد، آيا از ميان اسناد باقي ‌مانده متوجه ويژگي‌هايي در آثار زنان نسل اول معمار شديد كه به شكلي آثارآنها را از معماران مرد يا همسران معمار آنها متمايز كند؟

به‌ طور مشخص آنچه در اين كارنامه معماران نسل اول پيداست، اين است كه زنان معمار نسل اول به طرح‌هاي مجموعه‌سازي، شهرك‌هاي مسكوني و مطالعات گرايش بيشتري داشتند و چنين پروژه‌هايي را نسبت به سايركارهاي دفتر معماري ترجيح مي‌دادند. البته در همان زمان 3 زن توانستند اولين دفتر زنانه طراحي معماري را نيز در ايران تشكيل بدهند.

خانم‌ها «كيهاندخت رادپور»، «مينا سميعي» و «شهرزاد سراج»؟

بله اين 3 نفر بيشتر خانه‌هاي مسكوني طراحي مي‌كردند. علاوه بر اين 3 نفر، معمار ديگري نيز در دفتر طراحي همسر خود بيشتركارهاي مسكوني را به عهده مي‌گرفت.

خانم ليلا فرهادمعتمد؟

بله؛ به ‌طوركلي مي‌توان گرايش‌هاي خاصي را در وجوه مشخصي متمايز كرد و تمركز زنان نسل اول به برخي مباحث معماري در اين دوره مشخص است. البته منظورم اين نيست كه كارها از منظر زنانه و مردانه طبقه‌بندي شوند اما گرايش‌هاي شخصي معمار بالاخره در فرآيند طراحي نيز مداخله دارد.

شما پيش از اين به وجود انديشه و گرايش‌هاي متمايز فكري خانم «نسرين فقيه» اشاره كرده‌ايد. از طرفي ديگر نگاهي به يكي از اسناد باقي ‌مانده از آثار نسل اول زنان معمار نشان مي‌دهد كه خانم فقيه با گرايشي كه نسبت به بافت تاريخي نشان مي‌دادند عموما مسير متفاوتي را نسبت به خانم «نكتار پاپازيان» اولين معمار زن ايران انتخاب كردند.

كارهاي خانم پاپازيان را نمي‌توانيم در ارتباط با گرايش به يك دسته يا گروه يا كارهاي خاصي از معماري تعريف كنيم. خانم پاپازيان عميقا درگير مساله معماري بودند و در عرصه عمل، تفاوتي با همسر و شريك‌شان نداشتند. اما جز ايشان به نظرم باقي به سمت خاصي گرايش پيدا كردند به خصوص خانم نسرين فقيه كه به شهر و بافت شهري گرايش داشتند و به بازگرداندن حيات به بافت‌هاي شهري توجه نشان دادند.كار ايشان از اين منظر متفاوت بود.

در آن مقطعي كه خانم فقيه به بافت تاريخي توجه نشان دادند عملا رد پاي چنداني از ساير زنان ديگر ديده نمي‌شود. خانم فقيه تحصيلكرده امريكا بودند و با خود دانش جديدي را آورده بودند، با علاقه كار مي‌كردند و موضوعات متفاوتي را پيگيري مي‌كردند. ايران نيز در آن مقطع به چنين موضوعاتي به خصوص توجه ويژه به بافت تاريخي شهري نياز داشت. شايد تا پيش از آن زمان به بافت‌هاي تاريخي مثل زمين شهري نگاه مي‌شد اما خانم نسرين فقيه به اين شكل به بافت تاريخي نگاه نمي‌كرد بلكه نگاه او، نگاه مسالمت‌جو با بافت شهري بود. اين معمار زن بافت شهري را زمينه‌اي براي معماري مي‌ديد كه همساز با محيط مي‌شود. او مداخله‌هايي را پيشنهاد مي‌كرد كه محدود و همساز با زمينه هستند و زمينه را ناديده نمي‌گرفت و به دنبال كشف و شهود در بافت تاريخي هم نبود. البته در مقاله‌ ايشان با موضوع «اصفهان، شهري براي عابر پياده» ردپاي انديشه‌هاي مدرن پيدا مي‌شود. با وجود اين طرح چنين مباحثي در آن دوره بدعت جديدي محسوب مي‌شود.

آيا اين بدعت‌ها صرفا از سوي يك شخص مطرح مي‌شد يا مي‌توان ردپاي آن را در آثار يا انديشه‌هاي ساير معماران زن نيز ديد؟

الگوي معماران اين دوره و نسل اول اين است كه تا مي‌توانند از خود اثر به جاي بگذارند نه اينكه ادامه ‌دهنده آثار گذشتگان باشند. پروژه‌هاي شهرك‌سازي يا شهرك‌هاي مسكوني، ساختن دانشگاه‌ها، بيمارستان‌ها و وزارتخانه‌ها در اين دوره اهميت دارد. عموم طرح‌هاي معماري در اين دوره در فضايي به زمين مي‌نشينند گو اينكه در جوار آن هيچ ساخت‌ و ‌سازي وجود ندارد. توجه به طراحي در بافت يا مجموعه‌اي كه از قبل شكل ‌گرفته است، چگونگي تلفيق اثر معماري با ساختمان و بافت‌هاي همجوار آن در اين دوره براي معماران جذابيت ندارد. عموم طرح‌ها كشيده مي‌شوند تا در زمين‌هاي بكري ساخته شوند و آن مكان را به فضاي انسان‌ساخت بدل كنند، اين نگاه غالب است.

اين نگاه غالب از سوي كل جامعه معماري است؟

بله.

در همين دوره‌اي كه اشاره مي‌كنيد، اتفاقي منحصر به فرد در تاريخ چند هزار ساله معماري ايران رخ مي‌دهد و آن حضور زنان به عنوان آرشيتكت است. حالا حتي 100 سال نيز از اولين ورود زنان به عرصه عملي معماري نگذشته است اما عملا ردي از اين حادثه تاريخي نه در اسناد و نه در كتاب‌هاي دانشگاهي معماري به چشم نمي‌خورد. همين دسترسي محدود به اسناد به زعم شما مي‌تواند مانعي براي مطالعه دقيق‌تر آثار معماران زن نسل اول باشد؟

نكته مغفول معماري ايران همين مدارك دست اول است. تعداد آثار بسيار و بي‌شماري از دوره معماري مدرن داريم كه نمي‌دانيم چه كسي آنها را ساخته است. براي اينكه بدانيم معمار اين آثار چه كسي يا چه كساني هستند به كنكاشي باستان‌شناسي نياز داريم. من نام اين كار را مي‌گذارم باستان‌شناسي شهري. ما نياز به يك باستان‌شناسي شهري داريم براي اينكه اسناد دست اول معماري معاصر خود را استخراج كنيم. فرق معماري معاصر با معماري تاريخي اين است كه معماري معاصر ما هنوز امكان بازيابي اسناد دست اول را از طريق حافظه جمعي دارد، چه در جامعه حرفه‌اي و چه در جامعه شهري. يعني ممكن است هنوز در محله‌اي كسي باشد كه خاطراتي از چگونگي شكل‌گيري محله و تاريخ ساختمان‌هاي آن داشته باشد. يا هنوز در جامعه حرفه‌اي افرادي باشند كه بتوانند چگونگي كار با اين دفاتر معماري را نقل كنند. هر ردپايي كه به اين شيوه پيدا شود را مي‌توانيم در زمره اسناد دست اول دسته‌بندي كنيم. همين حالا هم براي استفاده از اين فرصت دير شده است.

نكته دوم اينكه در فرآيند معماري معاصر ما به خصوص معماري سبك مدرن ما يعني از حدود سال ۱۳۱۴و ۱۳۱۵تا انقلاب اسلامي و پس از انقلاب شاهد سيطره كامل معماري سبك مدرن بين‌الملل هستيم با تمام تكثرهاي سبكي كه در قالب اين سبك معماري مي‌توانيم متصور باشيم. در اين دوره سبك هنري سبك مدرن بين‌المللي است. در اين دوره معماران تلاش دارند تا هر چه كه مي‌توانند، عملكرد را دقيق‌تر كنند و به موضوع استانداردسازي بنا بپردازند. نگاهي به صحبت‌هاي معماران برجسته اين دوره نيز نشان مي‌دهد كه در انديشه جاري در آن زمان، عملكرد و استانداردسازي حرف اول را مي‌زند و سبك و زيبايي حرف دوم را. مثلا اگر معماري در آن دوره مجتمع مسكوني و كنار آن مجتمع تفريحي مي‌سازد، بحث اصلي براي او، رعايت درست تناسبات در فضا، اندازه‌ها، تهويه، نورگيري، موقعيت درخت‌ها، اتصال درست مسيرهاي دسترسي و مواردي از اين دست است و فرم در مرتبه بعدي قرار مي‌گيرد. در اين دوره معماران چندان در جست‌وجوي تنوع سبكي نيستند و به نظر مي‌رسد سبك و تنوع سبكي يك امر حاصل است يعني لازم نيست چندان براي آن كوششي شود. تمام اين طرح‌ها از لحاظ سبكي مي‌توانند متعلق به يك مكتب باشند و حرف متفاوتي در آنها ديده نمي‌شود.

نگاهي به پلان‌هاي باقي ‌مانده از آثار معماران نسل اول زن نشان مي‌دهد كه اقلا در برخي از آثار و طرح‌هاي خانم «نوشين احسان» تلاش براي استفاده از فرم‌هاي معماري گذشته به چشم مي‌خورد. براي مثال ايشان برخلاف رويه غالب معماري بين‌الملل از پلان هشت‌گوش به سبك برخي از پلان‌هاي معماري در دوره صفوي بهره مي‌گيرند. چنين تلاشي را براي تلفيق معماري گذشته با معماري مدرن حتي در پوسته بيروني بنا و در قالب يك طاق يا يك پخ در جداره پلان را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

در اين دوره يعني از ۱۳۱۴ تا ۱۳۵۰ عملا بحث برگشت به هويت گذشته چندان مطرح نبود. در جهان نيز پس از دهه ۶۰ ميلادي بود كه نقدها به استانداردسازي آغاز شد و اين موضوع مطرح شدكه استانداردسازي مي‌تواند فقط به عملكرد بنا محدود شود و در بيان معماري بايد تفاوت‌هايي قائل بود مثلا بنايي كه در برزيل ساخته مي‌شود، نمي‌تواند در بيان عين بنايي در آفريقاي جنوبي شكل بگيرد زيرا يكسان‌سازي زمينه‌هاي اقليمي و فرهنگي را زير سوال مي‌برد. چنين رويكردهايي در معماري ايران پس از دهه ۵۰ شمسي رخ مي‌دهد. در كنگره اول و دوم معماري در ايران نيز مي‌بينيم كه آرشيتكت‌هاي تراز اول ايراني به اين موضوع مي‌پردازند كه تلفيق معماري گذشته با معماري جهاني حاصل‌ شدني نيست و نيازي نيست كه معماري سبك بين‌الملل بومي شود. اما در همين دوره است كه آرام ‌آرام نطفه‌هاي معماري زمينه‌گرا شكل مي‌گيرد. دقيقا نمي‌توان گفت كه چنين مواردي در آثار خانم نوشين احسان تعمدا صورت گرفته است يا خير. اگر امري در اثر هنري يك بار حادث شود آن امر را مي‌گويند خلاقيت آني، اگر دو بار حادث شود مي‌گويند فرد در حالات مشابهي قرار گرفته و به اين خلاقيت رسيده است اما اگر بيش از آن باشند، آن وقت پاي سبك باز مي‌شود. توجه داشته باشيد كه در اين دوره كارفرمايان نيز در طرح‌هاي معماري دخالت مي‌كردند و عموم معماران اين دوره از دست كارفرمايان عصباني بودند چون معماري به عرصه‌اي علمي بدل شده بود و استانداردسازي فضا حرف اول را مي‌زد، عموما معماران كارفرمايان را بي‌سواد تلقي مي‌كردند و حالا ممكن است برخي از اين خلاقيت‌ها حاصل اعمال‌ نظر كارفرما هم باشد. اما در مورد آثار خانم نوشين احسان، من در بيان معمارانه ايشان سبك خاصي را ملاحظه نكرده‌ام و ايشان را صاحب سبك نمي‌دانم.

از معماران نسل اول زن، كدام يك را صاحب سبك مي‌دانيد؟

خانم پاپازيان.

چرا؟

چون حرفه‌ا‌ي بود. معماري سبك بين‌الملل را خوب مي‌فهميد. با اينكه با همسرش كار مي‌كرد اما شخصيت مستقلي داشت علاوه بر آن پاپازيان جزو معماراني بود كه معمار ماند. در اين دوره مي‌بينيد كه بسياري از معماران زن كار معماري را ادامه ندادند، مدتي كار مي‌كنند، به دانشگاه مي‌روند و درس مي‌دهند، مدتي در شهرداري كار مي‌كنند، مرتبا جاي خود را تغيير مي‌دهند و يك حرفه‌مند كامل نمي‌شوند. آدم حرفه‌اي به اين معنا كه تمام زندگي‌اش وقف اين حرفه شود و بخواهد زندگي‌اش را از اين راه بگذراند. خانم پاپازيان اما مسير خود را ادامه مي‌دهد و در اين مسير استواري به خرج مي‌دهد. البته خانم سراجي و فقيه نيز بعد از انقلاب كار معماري را ادامه مي‌دهد اما مرتبا جاي خود را تغيير مي‌دهد. خانم پاپازيان يك جا مي‌ماند تا نتيجه بگيرد و به همين دليل است كه به نظرم سبك و سياق ايشان متفاوت است.

در فهرست انتهاي كتاب شما كه آثار خانم پاپازيان نيز فهرست شده‌اند، مرجع چند اثر به گفته‌هاي شفاهي مستند شده است.

بله يك مورد.

براي جمع‌آوري اين فهرست به خصوص آثار خانم پاپازيان، عمده دشواري كار شما چه بود؟ با اينكه هنوز يك قرن هم از حضور زنان در عرصه معماري نگذشته است اما حتي هنوز آثار اين معماران كاملا واضح نيست و نمي‌دانيم هركدام از اين زنان چه آثاري را از خود به جاي گذاشته‌اند.

مشكل مداومت است؛ يك نفر بايد در كارش مداومت داشته باشد تا به نتيجه برسد. اينكه مقطعي نشريه آبادي در بياوريم، بعد نشريه معماري شهرسازي، بعد معمار، بعد نشريه فرهنگ و معماري، بعد برويم سراغ شهرك‌سازي، بعد براي يك سازمان كار كنيم، بعد دانشگاه تدريس كنيم، تمام اين جابه‌جايي‌ها در روند تحقيقات خلل ايجاد مي‌كند. بگذاريد من از آرزوهايم بگويم. من آرزو دارم كه هيچ كار ديگري نكنم و سر همين كارم بمانم تا آن را به نتيجه برسانم. براي اين كار به دو اتاق و دو پژوهشگر نياز دارم. اما همين هم آرزوي دور و درازي است، اگر مي‌توانستم هيچ كار ديگري نكنم و همين آرزو محقق مي‌شد، مي‌دانستم كه راه چيست و چه بايد كرد. همين حالا بايد داده‌هاي مفصلي به فهرست انتهاي كتاب افزوده شود، نياز است كه دانشنامه معماري معاصر ايران بر اساس معماران يا مصاديق معماري يا هر دو تدوين و منتشر شود. اين كار امروز بسيار ميسرتر از ۳۰ سال پيش است اما اشكال اين است كه منابع ۳۰ سال پيش ديگر وجود ندارند. مهم‌ترين منابع خود معماران هستند. من زماني با خود آقاي سيحون مصاحبه كردم، با خود آقاي فرمانفرماييان مصاحبه كردم، با ديگران مصاحبه كردم، الان آنها ديگر در قيد حيات نيستند. سوالات امروز من با سوالات ۱۵سال پيش من فرق مي‌كند و چيزهاي ديگري مي‌خواهم بپرسم. در اين زمان نيز خود حافظه‌ها هم از بين مي‌روند، فرق دارد كه با يك معمار در ۴۰ سالگي او گفت ‌وگو كنيم يا در ۷۰ سالگي‌اش.

علاوه بر اين پيشنهاد هميشگي من به‌ طور خاص ايجاد يك موزه معماري است. اگر اين موزه شكل مي‌گرفت تمام اسنادي كه زير كمدها، زير مبل‌ها، زير فرش‌ها پنهان‌ شده‌اند، دور ريخته نمي‌شدند بلكه به يك مركز اسناد واگذار مي‌شدند. مثل موزه سينما كه با چند شيء محدود آغاز شد و هركسي كه سند و مدركي داشت به اين موزه تحويل داد و از شر نگهداري از آنها راحت شد. حالا نگاه كنيد به وضعيت اسناد معماري. طي اين سال‌ها دفاتر معماري در حال جابه‌جايي بودند و تمام نقشه‌هاي كاغذي، ماكت‌ها و منابع دست اول خود را دور ريخته‌اند. يكي از دوستان بود كه مي‌گفت نسخه‌هايي از طرح‌هاي جامع ده‌ها شهر را در دفتر خود داشت بعد از اينكه دفتر را واگذار كرد، ديگر اثري از آنها باقي نماند. من در ميراث ‌فرهنگي تهران 10سال سند جمع مي‌كردم. پايم را كه از ميراث بيرون گذاشتم كسي به من زنگ زد و گفت كه اين اسناد را ريخته‌اند طبقه پايين در راهرو.

توانستيد چيزي از آن اسناد را نجات دهيد؟

نه نمي‌توانستم بروم و اسناد را‌ بردارم. چيزي هم نبود كه به درد كسي بخورد. اين سند وقتي مهم بود كه سر جايش باشد. مثل يك عكس از نيويورك دهه ۶۰ كه به درد شما نمي‌خورد اما اگر همين عكس به مجموعه خود برود به كار مي‌آيد. بارها گفته‌ايم كه مركز اسناد معماري و موزه معماري مي‌خواهيم، حداقل اسنادي كه دست افراد هستند در اين موزه باقي مي‌مانند. مي‌دانم بعضي از دوستان از قديم سند جمع كرده‌اند اما آنها حالا سن و سال دارند و معلوم نيست كه بخواهند ۵۰ سال ديگر را ببينند يا خير. مشخص هم نيست كه پس از آنها چه بلايي سر اين اسناد مي‌‌‌آيد.

برگرديم به بحث نسل اول زنان معمار. با توجه به صحبت‌هايي كه داشتيم آيا اصلا مي‌توانيم از چيزي به نام نسل اول زنان معمار نام ببريم. اطلاق مفهوم «نسل» به اين زنان صحيح است و آيا دستاورد خاصي را مي‌توان به اين زنان نسبت داد؟يا اينكه روش و شيوه‌هاي معماري آنها نيز پس از انقلاب قطع شد و ديگر پيگيري نشد.

اين اختيار با ماست كه بگوييم نسل اول معماران زن يا نگوييم. از نظر تاريخي مي‌توانيم اما از نظر سبك و حرفه‌اي نمي‌توانيم آنها را يك نسل بدانيم. زيرا آنها صاحب سبك نبودند و آنقدر بر حرفه تاثير نگذاشتند كه بگويم اين آثار حاصل كار نسل اول معماران زن است.

بعد از انقلاب شاهد انقطاع نيستيم بلكه يك پيوستگي عجيبي در كار معماران زن و حضور آنها در عرصه به چشم مي‌خورد. البته اين امر از دهه ۵۰ شمسي شروع مي‌شود، معماران زن بزرگ و تاثيرگذاري وارد جريان معماري مي‌شوند مانند خانم «گيتي اعتماد»، خانم «فتانه نراقي»، خانم «مهرآذر سهيل». اين زنان يا از دانشكده هنرهاي زيبا يا از ديگر دانشكده‌هاي معماري وارد جريان معماري معاصركشور مي‌شوند. گروهي از دانش‌آموخته‌هاي دانشگاه ملي(شهيد بهشتي) نيز به آنها مي‌پيوندند و اين پيوستگي از اينجا شكل مي‌گيرد. جالب اينجاست كه پس از انقلاب، نسل زنان تاثيرگذار معمار به ‌تدريج فزوني مي‌يابد. از اواخر دهه ۷۰ تعداد دانشجويان دختر معمار به دانشجويان پسر مي‌چربد تا جايي كه حالا عموم كلاس‌هاي معماري در دانشگاه‌ها در اختيار زنان است. اين يك پيوستگي و ادغام است. مي‌توان گفت كه در اين دوره، زنان اقلا در حوزه پژوهش‌هاي شهري و معماري و تهيه طرح‌هاي شهري از نظر كثرت برتر از مردان ظاهر مي‌شوند و ممكن است كه صاحب سبك هم باشند.

مشخصا مي‌توان سبك، رويكرد، نوآوري يا نگاه تازه‌اي را به اين زنان معمار نسبت داد؟

بله؛ براي مثال خانم‌ها فتانه نراقي، نسرين فقيه و مهوش عالمي بهترين مطالعات را در حوزه باغ‌هاي ايراني انجام داده‌اند و اين رويكرد وجهه تمايز آنها با مردان بود. يا خانم گيتي اعتماد كه عملا وارث دفتر فرمانفرماييان شدند، طرح‌هاي جامع مهم شهري را تدارك ديدند و در طول 40 سال اين كار را ادامه دادند. تاثيرگذاري بيشتر زنان معمار عموما از دهه ۵۰ به بعد قابل پيگيري است. تاسيس رشته معماري در دانشگاه ملي نيز در اين امر بي‌‌اثر نبود، فضاي اين دانشكده با دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران تفاوت‌هاي قابل‌ ملاحظه‌اي داشت كه به حضور بيشتر زنان در اين رشته كمك مي‌كرد.

و در همين دانشكده بود كه براي نخستين ‌بار زنان به آموزش معماري پرداختند؟

بله، خانم فتانه نراقي و خانم نسرين فقيه تدريس مي‌كردند. بايد اضافه كنم كه نمي‌توان تاثير خانم مينا معرفت را نيز در تاريخ‌نگاري معماري معاصر ايران ناديده گرفت. خانم معرفت را مي‌توان بحق نخستين پژوهشگر مطالعات معماري معاصر ايران قلمداد كرد. بخش‌هايي از پايان‌نامه ايشان در كتاب تهران، پايتخت 200 ساله منتشر شده است. ايشان جزو نخستين افرادي بودند كه به مساله حفاظت ميراث معماري مدرن توجه نشان دادند و پايان‌نامه‌اي كه از معماري معاصر ايران نوشتند، نخستين رساله‌اي است كه در اين باب نگاشته شده است اما برخي از آقايان كم‌لطفي مي‌كنند و عملا مطالعات ايشان را از نظر نمي‌گذرانند.


   بعد از انقلاب شاهد انقطاع نيستيم  بلكه يك پيوستگي عجيبي در كار معماران زن و حضور آنها در عرصه به چشم مي‌خورد البته اين امر از دهه ۵۰ شمسي شروع مي‌شود، معماران زن بزرگ و تاثيرگذاري وارد جريان معماري مي‌شوند. 
  من در ميراث ‌فرهنگي تهران 10 سال سند جمع مي‌كردم. پايم را كه از ميراث بيرون گذاشتم، كسي به من زنگ زد و گفت كه اين اسناد را ريخته‌اند طبقه پايين در راهرو.
   ما نياز به يك باستان‌شناسي شهري داريم براي اينكه اسناد دست اول معماري معاصر خود را استخراج كنيم. فرق معماري معاصر با معماري تاريخي اين است كه معماري معاصر ما هنوز امكان بازيابي اسناد دست اول را از طريق حافظه جمعي دارد چه در جامعه حرفه‌اي و چه در جامعه شهري.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون