• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4792 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ آبان

گفت ‌و گو با محمد حاتمي، رييس سازمان نظام روانشناسي

روانشناسي علم اول سلامت است

كساني كه به كرونا مبتلا مي‌شوند استرس بيشتري را تجربه مي‌كنند

محسن نعيمي‌زاده، محسن آزموده

علم‌النفس دانشي كهن و سابقه‌دار در تاريخ تمدن و فرهنگ ايراني است كه در آن فلاسفه، حكما، دانشمندان، فرزانگان و حتي علماي دين درباره وجود آدمي، درونيات و احوالات او سخن به ميان مي‌آورند. اما در 150 سال اخير ما در نتيجه مواجهه با فرهنگ و تمدن جديد غربي با دانش روانشناسي به عنوان يك علم جديد آشنا شده‌ايم. همزمان با آن بسياري از نخبگان و تحصيلكردگان ما به اروپا رفتند و اين دانش جديد را فرا گرفتند و با ترجمه آثار و تاسيس مراكز آموزش عالي مانند دانشسراي عالي و دانشگاه تهران يك رشته جديد به نام روانشناسي راه‌اندازي شد. بعد‌ها در دانشگاه تهران افرادي مانند مرحوم دكتر علي‌اكبر سياسي و مرحوم دكتر محمدباقر هوشيار رشته روانشناسي را تاسيس كردند و در اين رشته دانشجو پذيرفتند. در دهه‌هاي 30 و 40 شمسي افرادي مانند دكتر محمود صناعي و دكتر شاملو كساني بودند كه اين رشته را گسترش دادند و شاخه‌هاي جديدي به آن افزودند و كتاب‌هاي جديدي ترجمه و تاليف شد و دانش‌آموختگان جديدي از اين نظام آموزشي فارغ‌التحصيل شدند و در حال حاضر نيز مشغول به فعاليت در اين حوزه هستند. امروزه رشته روانشناسي يكي از مهم‌ترين و مورد اقبال‌ترين رشته‌هاي علوم انساني در ايران است و هر ساله شمار زيادي از موفق‌ترين شركت‌كنندگان در كنكور سراسري، بعد از رشته حقوق، روانشناسي را براي ادامه تحصيل انتخاب مي‌كنند. اين امر نشانگر اقبال روزافزون به اين رشته و احيانا بازار كار خوب آن است. اما آيا به راستي شرايط رشته روانشناسي در ايران مساعد است؟ پيشينه و سابقه اين رشته در كشور ما چگونه است و الان چه وضعيتي دارد؟ اين پرسش‌ها را با محمد حاتمي، دانشيار گروه روانشناسي باليني دانشگاه خوارزمي و رييس سازمان نظام روانشناسي در ميان گذاشتيم. دكتر حاتمي در كنار سوابق اجرايي فراوان و عضويت در مجامع علمي و فرهنگي مختلف، كتاب‌ها و مقالات فراواني در حوزه روانشناسي تاليف و ترجمه كرده است. دكتر حاتمي به صراحت معتقد است كه ريشه اكثر اختلالات جسماني مانند سرطان، ديابت و بيماري‌هاي قلبي، روان است كه البته ادعاي قابل بحثي است.

 

اگر ممكن است ابتدا روايت خود را از تاريخ روانشناسي هم به عنوان رشته و هم معرفت روانشناسي در ايران در يك‌صد سال اخير بفرماييد تا برسيم به امروز و ببينيم شرايط اين رشته و دانش و وضعيت روانشناساني كه در اين حوزه فعاليت مي‌كنند به چه صورت است؟

سوال شما مبنايي است و برمي‌گردد به قبل از ميلاد مسيح. اين سوال دو بخش دارد يكي مربوط به ايران و ديگري مربوط به كل جهان و مبناهاي روانشناسي و مشاوره. ريشه‌هاي روانشناسي به قبل از ميلاد مسيح برمي‌گردد زماني كه ارسطو روان و جسم را به عنوان دو مقوله جدا از هم كه مي‌توانند روي يكديگر اثر بگذارند از هم تفكيك كرد. اما روانشناسي تا عهد رنسانس هيچگاه به عنوان يك علم شناخته نشد. از كساني هم كه دچار اختلالات و بيماري‌هاي رواني بودند هيچگاه به عنوان بيمار ياد نشد بلكه به عنوان كساني بودند كه اجنه و شياطين در وجود آنها رخنه كرده بودند. هر چند ارسطو و افلاطون علم را نيز با روانشناسي تلفيق كردند اما ما تا قرن پانزدهم ميلادي نشانه‌هايي مبني بر علمي بودن روانشناسي نمي‌بينيم. بيشتر روانشناسي را به عنوان يك مقوله‌اي مي‌دانستند كه جنبه‌هاي ماوراالطبيعي داشت و اعتقاد داشتند تمام كساني كه دچار مسائل روانشناختي شده‌اند به نوعي شيطان در آنها رسوخ كرده است. اين افراد هميشه مورد غضب واقع مي‌شدند و مانند حيوان با آنها برخورد مي‌شد. در واقع تا قبل از دوران رنسانس ما بيمار رواني نداشتيم اما بعد از آن دوره با كارهايي كه صورت گرفت، روانشناسي به عنوان يك علم مورد پذيرش قرار گرفت.

منظور از اينكه مي‌گويند روانشناسي يك علم است، چيست؟

وقتي مي‌گوييم روانشناسي يك علم است در واقع مي‌توانيم آن را به صورت كمي بيان كنيم و از اينجا بود كه بيماران رواني را افرادي دچار اختلالات رواني و به صورت كلي بيمار محسوب كردند و حتي بيمارستان‌هايي در صومعه‌ها شكل گرفت و در فرانسه، انگلستان و آلمان بيمارستان‌هاي رواني تاسيس شد و آنها مبادرت به درمان بيماران رواني مي‌كردند. اين تاريخچه تا قرن نوزدهم كه قرن صنعتي شدن جهان و شكوفايي علم است، ادامه پيدا كرد و با كارهايي كه صورت گرفت روانشناسي به عنوان يك علم پذيرفته شد. در تعريفي كه از روانشناسي ارايه شد بين جسم و روان تفكيك قائل شدند نه اينكه تفكيك به عنوان دو مقوله جدا از هم بلكه روان و جسم هر كدام تعريف خاص خود را دارند كه بر يكديگر تاثيرگذار هستند و روانشناسي به عنوان علم رفتار و فرآيندهاي ذهني كه قابل كمي كردن و اندازه‌گيري است. اين فرآيند تا اوايل قرن بيستم ادامه داشت و با كارهاي فرويد به نوعي پايه‌هاي روانشناسي غرب شكل گرفت و شاگردان و پيروان فرويد با ايجاد آزمايشگاه‌هاي روانشناسي و تحقيق در خصوص هيپنوتيسم و كارهاي درماني اين رشته را بسط دادند و روانشناسي موفق شد خود را به عنوان يك علم به جامعه تحميل كند. در اين حين اثرات مثبت جنگ‌هاي جهاني اول و دوم نيز به ايجاد اين فرآيند كمك‌هاي بزرگي كرد تا اينكه قطب دومي در امريكا به نام رفتارگرايي شكل گرفت كه به عنوان رقيب روان تحليل‌گري يا روانكاوي مطرح شد.

تفاوت روانكاوي يا روان تحليل‌گري با روانشناسي در چيست؟

روانكاوي و روان تحليل‌گري به فرآيندهاي دروني مي‌پرداخت و منبع و منشا رفتار را در فرآيندهاي دروني و ناهشيار مي‌دانست اما در روانشناسي مطرح شده در امريكا كه ريشه‌هايش به پاولف و اسكينر برمي‌گردد بيشتر ريشه رفتار را در يادگيري مي‌دانستند كه كاملا با نظريات فرويد و ديدگاه روان تحليل‌گري متفاوت بود. تا اينكه بعد از جنگ جهاني دوم قطب سومي در روانشناسي ايجاد شد كه با استفاده از كامپيوتر ذهن انسان را شبيه‌سازي كردند كه ديدگاه روانشناسي شناختي مطرح شد و نهايتا به عنوان قطب سوم كه هم فرآيندهاي ذهني و هم يادگيري‌هاي بيروني مي‌تواند در رفتار اثر بگذارد، مطرح شد. روانشناسي دچار يك پالايش و پوست‌اندازي شد. البته ديدگاه شخصي من اين است كه ما بايد تاريخ روانشناسي را از بعد از دوران جنگ جهاني دوم ورق بزنيم و پيشرفت‌ها و رويكردهاي درماني را بررسي كنيم. در نهايت در حال حاضر ما 400 رويكرد مختلف روان‌درماني در دنيا داريم كه با رصدي كه اينجانب در ايران انجام داده‌ام حدود 60 تا 70 رويكرد مختلف مورد استفاده روانشناسان ايراني قرار گرفته است.

ارزيابي شما از وضعيت كنوني جايگاه دانش روانشناسي در جهان چيست؟

به هر حال روانشناسي در 50 سال اخير خودش را به مردم تحميل كرده و در تمام دنيا در دسترس همگان قرار دارد و بر اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و خيلي از مباحث ديگر اثرگذار است و در واقع مبحث روان در حال حاضر اهميتش از مبحث جسم بيشتر شده است. چون ريشه اكثر اختلالات جسماني مانند سرطان، ديابت و بيماري‌هاي قلبي، روان است هر چند اين بيماري‌ها داراي پيامدهاي رواني نيز هستند اما ريشه آنها در اصل رواني است و در واقع درصد كمي از آنها ريشه جسماني دارند. همه اينها بيانگر اين موضوع است كه روانشناسي علم اول سلامت است به اين دليل كه هم در شكل‌گيري اختلالات جسماني و رواني نقش دارد و هم پيامدهاي رواني زيادي دارد. براي نمونه مي‌توان به بيماري كرونا اشاره كرد. كساني كه به كرونا مبتلا مي‌شوند، استرس بيشتري را تجربه مي‌كنند كه در نهايت اين استرس باعث تضعيف سيستم ايمني بدن فرد مبتلا خواهد شد.

شما در صحبت‌هاي‌تان به مناقشه‌اي در روانشناسي اشاره كرديد كه روانشناسي در اوايل قرن بيستم خودش را به عنوان يك علم به بشريت تحميل مي‌كند. در ايران هم وقتي شما به عنوان يك روانشناس فعاليت مي‌كنيد با اين واكنش از سوي ديگران مواجه مي‌شويد كه روانشناسي اصلا علم نيست و هيچگونه شاخصي ندارد و علم واقعي رياضيات و فيزيك و شيمي است. اين مناقشه در خصوص علم بودن روانشناسي و اينكه مورد پذيرش واقع نمي‌شود همان طور كه از روايت شما برمي‌آيد مختص به ايران نيست و مربوط به همه جهان است. آيا به نظر شما همين طور است؟

اين طور نيست. منظور از تحميل در صحبت‌هاي من صرفا شناسايي روانشناسي بين مردم و به رسميت شناختن آن بود. براي مثال شما در اوايل كرونا آن را به رسميت نمي‌شناختيد اما حالا آن را كاملا به رسميت مي‌شناسيد. علمي بودن يك مقوله يك چارچوب و تعريف مشخصي دارد. اگر روانشناسي يا هر علم ديگر بتواند خودش را با اين شاخص‌هاي علمي تطبيق بدهد يك علم است. علم يعني اينكه ما بتوانيم مفهوم مورد نظر را به عدد تبديل كنيم. ما روانشناسي را مي‌توانيم از طريق مشاهده، مصاحبه و آزمون‌هاي مختلف به عدد و علم تبديل كنيم. در حال حاضر هيچ مناقشه‌اي مبني بر علم بودن روانشناسي وجود ندارد هر چند كه در برهه‌اي از زمان بخشي از فلسفه بوده و بعدها از آن جدا شده است. در ايران نيز ابتدا روانشناسي بخشي از گروه فلسفه دانشگاه تهران بوده اما حالا به عنوان يك رشته مجزا شناخته مي‌شود و حتي در سازمان نظام روانشناسي براي حدود 20 گرايش در روانشناسي مجوز فعاليت حرفه‌اي صادر مي‌شود.

در ايران روانشناسي خودش را چگونه تحميل كرد؟

در حال حاضر روانشناسي در دنيا به عنوان يك علم توانسته هم در اقتصاد، هم در فرهنگ و هم در رفتار اجتماعي اثرگذار باشد. حتي قدرت‌هاي بزرگ اقتصادي از روانشناسي براي بهره‌وري بيشتر استفاده مي‌كنند. اما در ايران برعكس كشورهاي غربي، روانشناسي يك گذشته درخشان دارد. ما در ايران از 2500 سال قبل تا به حال موردي نداشته‌ايم كه يك بيمار رواني را به غل و زنجير بكشند يا در آب جوش سوزانده باشند يا روي آنها جراحي مغز انجام داده باشند. در ايران به اين دليل كه مهد تمدن و فرهنگ بوده است به افرادي كه دچار اختلالات رواني بوده‌اند به عنوان بيمار رواني نگاه مي‌كردند و سعي در درمان اين افراد داشته‌اند مانند كساني كه دچار اختلالات جسمي بوده‌اند. اوج اين موضوع را بايد در تفكرات اسلامي ببينيم كه دقيقا در اسلام افرادي كه دچار عارضه رواني هستند را به عنوان كساني كه نياز به درمان دارند و بايد از آنها مراقبت شود، شناسايي مي‌كنند. در اسلام بالاترين ارزش را براي اين‌گونه افراد در نظر گرفته‌اند. در 1500 سال گذشته كه بنده نيز مطالعاتي در آن دارم، ما دانشمندان بزرگي داشته‌ايم كه دانشمندان غربي به نوعي از مطالعات آنها استفاده كرده‌اند. در همين 200 سال گذشته كتاب قانون ابن‌سينا در دانشگاه‌هاي شهر وين اتريش تدريس مي‌شد. علم‌‌النفس امروزي در دوران ابن‌سينا و توسط خود او تدريس مي‌شده و حتي مي‌توانيم بگوييم كه او يك روانشناس هم بوده است. حتي ما ريشه‌هايي از تلقين و هيپنوتيسم را در آثار ابن‌سينا مي‌بينيم. افرادي مانند غزالي و ابن‌طوسي نيز نقش بسزايي در روانشناسي داشته‌اند. در كل تاريخچه درخشاني در علم روانشناسي در ايران وجود دارد اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه در قرن بيستم، علم در ايران به خصوص در دوران قاجار دچار از هم گسيختگي‌هايي شد اما در همان زمان در غرب و كشورهاي اروپايي ما شاهد اوج‌گيري علم بوديم. اما در قرن هشتم و نهم و در زمان ابن‌سينا، اين رويه برعكس بوده و علم در اينجا در اوج خود به سر مي‌برده در حالي كه در غرب اين‌گونه نبوده است. اما در 200 سال گذشته شاهد سير افول علوم به خصوص علوم رفتاري هستيم كه اين موضوع قابل بررسي و نيازمند واكاوي بيشتر است. اما روانشناسي معاصر در كشور ما به معناي علم امروزي كه متاثر از غرب بوده از همان دهه 40 شمسي و با كارهاي انجام شده توسط دكتر علي‌اكبر سياسي به عنوان استاد دانشگاه تهران و جداسازي روانشناسي از فلسفه و ايجاد پايه‌هاي مستحكم براي آن انجام شده است. با فعاليت‌هاي اساتيدي چون دكتر صناعي و دكتر هوشيار اين روند تا انقلاب سال 1357 ادامه پيدا مي‌كند. در دوران پس از انقلاب ما با يك نگاه منفي به روانشناسي در كشور مواجه مي‌شويم.

با توجه به اطلاعات شما از اين فرآيند، وضعيت روانشناسي در ايران در دوران قبل از انقلاب چگونه بوده و نگرش مردم و جامعه در اين خصوص چه بوده است؟

در دوران قبل از انقلاب روانشناسي به صورت امروزي وجود نداشت و تعداد روانشناسان نيز بسيار اندك بود. مردم نيز روانشناسي را به عنوان يك علم قبول نداشتند و از خدمات آن نيز استفاده نمي‌كردند. بيشتر اساتيد روانشناسي مانند دكتر سياسي، دكتر صناعي، دكتر منصور و خانم دكتر دادستان در دانشگاه‌ها و مراكز آكادميك به نشر علم روانشناسي مي‌پرداختند.

به غير از دانشگاه ما شاهد رشد رويكرد روانشناسي در قشر روشنفكر جامعه هستيم. به عنوان مثال صادق هدايت و بهرام صادقي و حتي غلامحسين ساعدي كه خود روانشناس بوده در آثارشان به بررسي روانشناختي توده‌هاي اجتماعي و مردم مي‌پرداختند. حتي ساعدي مطب هم داشته و بدون واسطه مشكلات رواني افراد را بررسي مي‌كردند و به مطالعه سطوح مختلف مردم مي‌پرداختند. بنابراين ما به نوعي ردپاي روانشناسي را نيز در آثار ادبي مشاهده مي‌كنيم.

من با اين سخن شما مخالفم چراكه روانشناسي تا اوايل دهه 60 خورشيدي به هيچ عنوان به صورت حرفه‌اي و كاربردي براي مردم نبوده است. بيشتر فعاليت در اين حوزه به نشر آراء روانشناسي معطوف مي‌شده و اساتيد در تلاش بودند كه سايه فلسفه را از سر روانشناسي كوتاه كنند تا اينكه افرادي مانند خانم دكتر دادستان و آقاي دكتر منصور با عزيمت به خارج از كشور و كسب آموزش‌هاي لازم و بازگشت به ايران با تاسيس كلينيك هدايت كودك اين ديدگاه را به وجود آوردند كه روانشناسي مي‌تواند راهگشاي مشكلات مردم باشد. در ايام جنگ و دهه 60 خورشيدي نيز ما هيچ اثر مثبتي از علم روانشناسي نمي‌يابيم. بيشتر نگاه مردم به مقوله روانشناسي يك نگاه منفي بوده است. بعد از پايان جنگ، جمعي از دانشجويان و فارغ‌التحصيلان دانشگاه تربيت مدرس با يك ابتكار خلاقانه دست به تاسيس مركز خدمات روانشناسي براي آسيب‌ديدگان جنگ زدند. اما نگاه حاكميت نيز مانند مردم به اين اتفاق منفي بود و اكثر دولتمردان مخالف اين طرح بودند. حتي تا اوايل دهه 90 خورشيدي نيز ما شاهد ديد منفي مردم نسبت به روانشناسي بوديم كه اساسا يك نگاه و ديد غلط بوده است. تاسيس مراكز خدمات روانشناسي و مشاوره شاهد در دوران پس از انقلاب يك جرقه بزرگي در توسعه و فرهنگ‌سازي و ايجاد يك نگاه مثبت به خصوص بين آسيب‌ديدگان جنگ ايجاد كرد. متعاقب اين اتفاق در سال‌هاي بعد نيز سازمان بهزيستي كشور و وزارت ورزش و جوانان با الگو‌گيري از اين مراكز دست به تاسيس مراكز مختلف روانشناسي و مشاوره زدند. روند شكل‌گيري حرفه روانشناسي در قالب مشاوره و روان درماني ادامه پيدا كرد تا اينكه آقاي دكتر شاملو و چند نفر از اساتيد اين حوزه طرح ايجاد سازمان نظام روانشناسي و مشاوره كشور را مطرح كردند كه ابتدا در مجلس پنجم با مخالفت‌هايي روبه‌رو شد و طرح نيز براي مدتي مسكوت ماند. اما در دوران مجلس ششم به علت اينكه اعضاي هيات رييسه مجلس با مراكز خدمات روانشناسي و مشاوره شاهد آشنا بودند همچنين وجود و تلاش برخي از نمايندگان مجلس كه خود نيز فارغ‌التحصيل رشته روانشناسي بودند مانند آقاي دكتر ‌الله‌ياري، طرح ايجاد اين سازمان به تصويب رسيد و در سال 1382 سازمان نظام روانشناسي و مشاوره كشور تاسيس شد. ايجاد اين سازمان به منزله جرقه‌اي بود در كشور براي ايجاد تحولات عظيم در حوزه روانشناسي از منظر مردم، مسوولان و توسعه روانشناسي به عنوان يك علم.

بنا به نظر شما در 50 سال اخير ما شاهد رشد روزافزون اين رشته در جهان و ايران هستيم. مساله اصلي اينجاست كه دانشگاه‌ها و مراكز عالي چه كارهايي توانسته‌اند براي اصلاح نگرش منفي مردم به اين رشته انجام دهند؟

در حال حاضر اين نگاه منفي ديگر وجود ندارد و عوض شده است. تاسيس سازمان نظام روانشناسي و مشاوره باعث اين تغيير بين مردم و مسوولان شده است. اين تفكر در بين مردم رواج پيدا كرده كه هنگام بروز مشكلات فكري و رواني مي‌توان براي حل آنها به روانشناس مراجعه كرد. حتي مقام معظم رهبري نيز در بيانات خود مردم را براي حل مشكلات ذهني، تشويق به مراجعه به روانشناسان كرده‌اند. روانشناسي يك حالت كمي پيدا كرده و جزو معدود رشته‌هايي است كه در دانشگاه‌ها، متقاضي زيادي دارد. اينها همگي گوياي اين نكته هستند كه روانشناسي در كشور ما پيشرفت زيادي داشته است.

اما آمارها نشان مي‌دهد كه بيماري‌ها و مشكلات رواني و رفتاري در كشور ما بسيار شايع است.

اين موضوع ربطي به سازمان نظام روانشناسي ندارد چراكه متولي سلامت جامعه و افراد، وزارت بهداشت است. آنها مي‌توانند از ظرفيت‌ها و سرمايه‌هاي اجتماعي موجود استفاده كنند. حال اينكه آنها نمي‌توانند از منابع و امكانات موجود استفاده كنند به بي‌برنامگي آنها بازمي‌گردد.

يك دعواي قديمي نيز هميشه بين روانشناسان و روانپزشكان وجود داشته و دارد. اين تفكر در بعضي افراد وجود دارد كه مراجعه به روانشناس و فقط صحبت كردن در مورد مشكل راه به جايي نمي‌برد و حتما بايد به روانپزشك مراجعه كرد تا با تجويز داروهاي مختلف بتواند مشكلات را برطرف كند.

اتفاقا در حال حاضر برعكس نظر شما مردم از خوردن داروهاي مختلف دوري مي‌كنند و بيشتر تمايل دارند كه از روش‌هاي ديگري براي حل مشكلات خود استفاده كنند. براي مثال هنگامي كه افراد مشكلات خود را درون‌ريزي مي‌كنند و نمي‌توانند درباره آنها با كسي صحبت كنند با مراجعه به روانشناس و صحبت درباره مشكلات مختلف به نوعي خود را تخليه رواني مي‌كنند و به آرامش مي‌رسند و روانشناس نيز با دادن راهكارهاي مختلف به حل مشكلات موجود كمك مي‌كند.

بحث ديگري كه در خصوص سازمان نظام روانشناسي وجود دارد اين است كه متون جعلي و اصطلاحا كتاب‌هاي زرد روانشناسي در بازار به وفور يافت مي‌شود كه گاهي موجب گمراهي افراد مي‌شود. راهكار سازمان در اين خصوص چيست؟

ما يك سازمان صنفي هستيم كه به صورت كلي 3 وظيفه مشخص داريم: استاندارد‌سازي، نظارت بر فعاليت‌هاي روانشناسي و توانمند‌سازي افراد و اعضا. اين‌گونه مسائل مطرح شده از طرف شما تماما مربوط به دولت است. ما صرفا مي‌توانيم ايرادات موجود را به دولت گوشزد كنيم و در خصوص مشكلات موجود در حوزه نشر روانشناسي مشاوره بدهيم.

ضمانت اجرايي مشاورات و عملكرد شما چيست؟

ضمانت اجرايي مربوط به حاكميت است، امكانات و بودجه و اختيارات كلي در دست دولت است و سازمان صرفا 3 وظيفه‌ مذكور را دارد. در باقي موارد و مشكلات ما مي‌توانيم كه به حاكميت مشاوره و مشكلات موجود را تذكر بدهيم. اگر دولت اقدامي در خصوص مشكلات مطروحه انجام ندهد، نشان‌دهنده ضعف آنهاست.

در خصوص رابطه سازمان نظام با دولت، شما فقط مي‌توانيد كه در حد توصيه و تذكر به دولت عمل كنيد؟

بله، به اين دليل كه هيچ‌گونه اختياري براي ما نمي‌توان متصور شد.

به عنوان سوال آخر با توجه به وضعيت موجود، شما چه پيش‌بيني از آينده روانشناسي در كشور داريد؟ به نظر مي‌رسد كه تقاضا براي روانشناس شدن در جامعه زياد شده و اوضاع كمي بهبود پيدا كرده است. اما اين بهبود پيدا كردن و فرستادن اين حجم از نخبگان براي خواندن روانشناسي چه چشم‌اندازي را ترسيم مي‌كند؟

در سال گذشته از 10 نفر برتر كنكور سراسري 5 نفر آنها اقدام به انتخاب رشته روانشناسي كرده‌اند. براي متقاضياني كه از لحاظ كمي رو به افزايش هستند بايد چند اقدام صورت گيرد. اولا كيفي‌سازي كه به عهده وزارت‌هاي علوم و بهداشت و سازمان نظام است و در آماده‌سازي افراد بعد از فارغ‌التحصيلي براي ارايه خدمات روانشناسي كمك كنيم، هر فرد فارغ‌التحصيل بايد 3 فعاليت را فرا گرفته باشد، پژوهش و آموزش و فعاليت حرفه‌اي. در خصوص فعاليت حرفه‌اي ما برنامه خاصي در دانشگاه‌ها نداريم اما سازمان نظام مي‌تواند در اين حوزه با همكاري وزارتين علوم و بهداشت فعاليت‌هاي مفيدي انجام دهد. دوما، بازار كار افراد فارغ‌التحصيل در جامعه كه با توجه به نياز مردم به روانشناس مي‌تواند كار مهمي باشد. طبق استانداردهاي جهاني ما براي هر 50 خانواده يك روانشناس نياز داريم. هر مدرسه‌اي نياز به دو روانشناس دارد و در دادگاه‌ها در كنار هر قاضي بايد يك روانشناس وجود داشته باشد. استاندارد جهاني به ما مي‌گويد كه ما هر سال بايد جامعه را غربالگري كنيم تا مشكلات و نيازهاي جامعه مشخص شود. با اين حساب ما حداقل به يك ميليون متخصص روانشناس در جامعه نياز داريم. بنابراين زمينه شغلي براي دانشجويان روانشناسي وجود دارد. اما اين موضوع در حيطه اختيارات سازمان نيست و به عهده مجلس شوراي اسلامي و سياستگذاران است. براي مثال بحث بيمه‌هاي پايه براي استفاده متقاضيان از خدمات روانشناسي مطرح است. در حال حاضر تنها يك دهك بالاي جامعه مي‌توانند با توجه به هزينه‌ها از خدمات روانشناسي استفاده كنند. تقريبا 90 درصد مردم به دليل عدم تمكن مالي نمي‌توانند از خدمات روانشناسي استفاده‌ كنند. راه‌حلي كه پيش‌بيني شده، استفاده از بيمه‌هاي پايه است كه در برنامه ششم توسعه هم ذكر شده اما هيچ‌وقت اجرا نشده است. سازمان با تشكيل كارگروه‌هاي مختلف و حتي ملاقات با رييس مجلس شوراي اسلامي درصدد اجرايي شدن اين طرح است اما مجلس به بيمه‌هاي پايه رديف بودجه‌اي اختصاص نمي‌دهد و به خاطر همين موضوع همه مردم نمي‌توانند از خدمات روانشناسي استفاده كنند. اين قبيل موضوعات بايد در برنامه‌هاي كلان دولت و مجلس لحاظ شوند تا سازمان بتواند براي آنها برنامه‌ريزي انجام دهد. 


ريشه اكثر اختلالات جسماني مانند سرطان، ديابت و بيماري‌هاي قلبي، روان است هر چند اين بيماري‌ها داراي پيامدهاي رواني نيز هستند اما ريشه آنها در اصل رواني است و در واقع درصد كمي از آنها ريشه جسماني دارند. همه اينها بيانگر اين موضوع است كه روانشناسي علم اول سلامت است به اين دليل كه هم در شكل‌گيري اختلالات جسماني و رواني نقش دارد و هم پيامدهاي رواني زيادي دارد. براي نمونه مي‌توان به بيماري كرونا اشاره كرد. كساني كه به كرونا مبتلا مي‌شوند، استرس بيشتري را تجربه مي‌كنند كه در نهايت اين استرس باعث تضعيف سيستم ايمني بدن فرد مبتلا خواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون