• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4835 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۷ دي

به مناسبت برگزاري نمايشگاه «زوال، ديالكتيك استمرار» در گالري فرمانفرما

هنر، تلنگري براي احياي جهان رو به زوال

فاروق مظلومي

 

آيا جهان رو به زوال مي‌رود؟ چرا اين روزها كانسپت زوال در آثار هنرمندان دنيا بسيار است؟ نمي‌شود روي زمين زندگي كرد و به تخريب‌هايي كه انسان روي آن انجام داده است، بي‌اعتنا بود و به اين همه نابرابري، خشونت و ناپايداري عكس‌العمل نشان نداد. پاندمي كرونا هم كه روحي از عدم اطمينان در دنيا تزريق كرده است. همه اينها ذهن هنرمند را به سمت زوال پيش مي‌برد. مينا نادري با مديوم نقاشي و چاپ، كامبيز صفاري با مديوم ويديو مپينگ و روشنك صدر با مديوم عكس و اجرا، هنرمندان نمايشگاهي هستند كه در جست‌وجوي مظاهر زوال است. عكس‌هاي خانم صدر از اشياي رها شده براي اچينگ به خانم نادري سپرده مي‌شود و تصاوير اين چاپ‌ها به عنوان مواد لازم براي ساخت ويديو مپينگ دراختيار كامبيز صفاري قرار مي‌گيرد. علاوه بر اين نقاشي‌هاي خانم نادري هم در معرض نمايش است. ما در اين نمايشگاه با زوال روبه‌رو مي‌شويم اما نه براي نا‌اميدي كه براي تلنگر خوردن. مثلا وقتي روشنك صدر از ماده ترانسپرانت پلكسي براي ديده شدن عكس ميوه‌هاي پلاسيده استفاده مي‌كند قصدش تلنگر است نه تزريق نا‌اميدي. چون پلكسي در ذات خود مفاهيم تبليغ و شادي و روز را دارد. اما فارغ از اين نقد مفسرانه در سويه‌اي ديگر و در نقدي فرماليستي، تقابل پلكسي با ميوه پلاسيده ما را به يك چالش زيبايي‌شناسانه مي‌كشاند و تضادي كه در روح ماده پلكسي با روح يك ميوه پلاسيده وجود دارد بسيار كنش‌برانگيز مي‌شود و فعاليت زيبايي‌شناسانه ايجاد مي‌كند.اما نقاشي‌هاي مينا نادري هم در برابر نااميدي تسليم نمي‌شوند. آنها حجمي از فراموشي را با خود حمل مي‌كنند.سوررئاليسم حاكم بر نقاشي‌هاي نادري فرار از واقعيت نيست بلكه رجوع به واقعيت فراموشي است. انسان در حال فراموشي همه ‌چيز است و آلزايمر تنها صورت كودكانه اين فراموشي است. وجود شيئي مانند صندلي يا كاناپه در آثار اين هنرمندان بار بزرگي از روزمرّگي، شادي، تنهايي، خستگي، آسودگي و... را كه همواره همراه اين اشيا است، بر دوش اين آثار مي‌گذارد. حضور صندلي در فضاهاي انتزاعي نقاشي‌هاي نادري خوشبختانه بيشتر از توجيه‌هاي مخاطب‌پسند، پرتاب‌هايي موثر به دنيايي غيرقابل تفسير و غيرقابل بيان دارد، همان چيزي كه به قول رزاليند كراوس منتقد برجسته معاصر، اراده به سكوت در هنر مدرن و پرهيز از مداخله كلام را تشديد مي‌كند. نقاش در آبستراكسيوني - خلاصه‌نگاري- هوشمندانه اشيا را با خطوط محيطي‌ بازنمايي كرده و با اين تكنيك يا خردمندي ناخودآگاه، اشياي واقعي را در فضاي انتزاعي نقاشي تثبيت كرده است. كامبيز صفاري در ويديو مپينگ كه از تصاوير چاپ ساخته شده است تصاوير را در تدويني ماورايي از آسمان نازل مي‌كند. گويا اين تصاوير - خصوصا در كادرهاي بسته - رسالت اضمحلال دارند؛ اضمحلال فكر مخاطب براي يك بازسازي جديد. وقتي بيان تصويري بليغ باشد نيازي به گفتار يا متن روي تصاوير نداريم. توجه به فضاي منفي و انتخاب رنگ عميق و با نفوذ سياه براي اين فضا در بخشي از ويديو مويد اين نكته است كه گاهي فضاي زمينه مي‌تواند موثرتر از فضاي اصلي عمل كند. صفاري نشان مي‌دهد ويديو مپينگ فقط رسانه‌اي براي تبليغ‌هاي ديواري نيست بلكه رسانه‌اي قوي در هنر است. و اما در استيتمنتي كه به قلم كيوان خليل‌نژاد براي نمايشگاه «زوال، ديالكتيك استمرار» نوشته شده است به زيبايي به كانسپت زوال جاري در زندگي انسان معاصر اشاره مي‌شود .
در اين استيتمنت مي‌خوانيم:  زوال، ديالكتيك استمرار مهم است. پس به منظورِ زوالِ شك، سه بار تكرار مي‌كنيم «هر نفسي طعم مرگ را مي‌چشد» انسان از آغاز به گشتن ِ از خويش مشغول خواهد شد. در جهان بازنمايي‌ها و انعكاس‌ها فرسوده مي‌شود تا مرگ را از خاطر تهي سازد. مرگ اما تا انتهاي بركه بر آب خفته است. نوري بر صحنه نمايش سو خواهد گرفت؛ آفتاب زوال‌آفرين به نقطه آغازين رسيده است. اما اين استيتمنت اشاره‌اي به كار گروهي سه هنرمند و جريان جديد انتقال مديوم‌ها بين آنها نمي‌كند. روشنك صدر ابژه عكس را توليد مي‌كند و اين ابژه سوژه مينا نادري مي‌شود براي چاپ. عكس اين چاپ‌ها سوژه كامبيز صفاري مي‌شود براي ساخت ابژه ويديومپينگ. اين تبديل‌هاي زنجيره‌اي «ابژه-سوژه- ابژه» بسيار قابل‌ملاحظه و قابل بررسي است. بايد به گالري فرمانفرما هم بابت ارايه اين نمايشگاه تبريك گفت. هر كدام از هنرمندها فاعل شناسنده يك ذهنيت جديد در ابژه هنرمند ديگر شده‌اند.در گفت‌وگو با هنرمندان، كامبيز صفاري به گروهي بودن كار هنري در وضعيت فعلي تاكيد مي‌كند و مي‌گويد: «ديگر زمان كار كردن تنهايي گذشته است و اشاره مي‌كند كه ويديومپينگ‌ها با همفكري دو هنرمند ديگر نمايشگاه توليد شده است.» البته سابقه كار گروهي در هنر ايران به قرن ها پيش بين تذهيب‌كاران و تصويرگران و خوشنويسان برمي‌گردد ولي متاسفانه در هنر معاصر كار گروهي بسيار كم است مگر در حكم دستيار. وقتي به حضور و دخالت تاريخي ادبيات به نقاشي اشاره مي‌كنم و استيتمنت را نشانه ادامه اين حضور ناضرور مي‌دانم، خانم نادري و كامبيز صفاري هم‌نظر با يكديگر مي‌گويند: «ادبيات به عنوان يك مديوم مستقل در نمايشگاه شركت كرده  بود.» يعني كانسپت زوال در استيتمنت وجود داشت پس در اين صورت ادبيات در برابر سه رسانه ديگر نقاشي و چاپ و عكس قد علم كرده است و به عبارتي در اين نمايشگاه چهار رسانه داشتيم؛ ادبيات، چاپ، نقاشي و ويديو مپينگ. البته حضور ادبيات در پوستر هم كه تابلوي اول نمايشگاه است، ديده مي‌شد كه اين پوستر بيشتر مناسب يك مجله ادبي بود تا نمايشگاه تصويري.بعد كامبيز صفاري از تند كردن ريتم ويديو مي‌گويد: «سرعت ويديو تند شده بود يعني اجماع نظرها اين بود كه اغلب گالري‌گردها تحمل سه دقيقه ويديو را هم ندارند.»نداشتن تحمل سه دقيقه ويديو در برابر داشتن تحمل سيصد قسمت سريال ناعادلانه است. آنچه در پايان اشاره به آن ضروري است مستندسازي و ثبت نمايشگاه‌هايي جريانساز مثل «زوال، ديالكتيك استمرار» است؛ نمايشگاه‌هايي كه مي‌توانند دوره مطالعه براي دانشجويان هنر باشند. اين نمايشگاه از پنجم تا بيست و ششم دي ماه براي بازديد مخاطبان جدي هنر در گالري فرمانفرما  برقرار  است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون