• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۴ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5788 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ خرداد

گزارش «اعتماد» از زندگي و كار زنان كارگر حوزه كشاورزي استان خوزستان

بدون بيمه، با كمترين حقوق

زنان كارگر كشاورز از مشكلات‌شان مي‌گويند شوهران‌مان كار ندارند، مجبوريم

نيره خادمي

يك ربع كم از چهار صبح، زن‌ها نمازشان را خوانده‌اند تا راهي زمين‌هاي كشاورزي شوند. هنوز آن گستره امواج نور بر زمين روستا نتابيده و گرما بر هواي انديمشك و دزفول و شوشتر جاده‌هاي منتهي به آن چيره نشده. نيسان‌ آبي، دنبال زنان روستا مي‌رود تا وقتي همه سوار اتاق عقب وانت شدند، سفر يك ساعت و نيمه زنان تا محل كار هر روزشان آغاز شود. حوالي همان ساعت و دقيقه، نيسان‌‌هاي زيادي از روستاهاي اطراف، زنان را براي رفتن بر سر زمين‌هاي كشاورزي به عنوان كارگر روزمزد سوار مي‌كنند. جاده‌هاي اطراف، مسير هميشگي شوتي‌هاست و مواجهه و برخورد ماشين شوتي‌ها با وانت‌هايي كه زنان را حمل مي‌كند، زياد است. همه اين‌طور نيستند و زنان معدودي هم براي رفت و آمد به مزرعه، ميني‌بوس نصيب‌شان مي‌شود و در اين صورت شانس بيشتري براي زنده ماندن دارند اگرچه در آن جاده‌هاي دوره رضاخاني چندان اعتمادي به اين حرف‌ها نيست. كارگراني هم كه با نيسان مي‌روند، به قول خودشان «كفن‌شان روي گردن‌شان است.» هر گروه از زنان روستايي كه براي كار كاشت و برداشت محصول، روي زمين‌هاي كشاورزي به شهرستان‌هاي شوشتر، دزفول يا شوش مي‌روند، «دسته» نام دارند و توسط يك نفر به عنوان سردسته اداره مي‌شوند. سردسته با صاحب محصول قرار مي‌گذارد، زن‌ها را براي كار جمع‌آوري مي‌كند و در واقع طرف حساب مالي صاحب‌كار و به نوعي واسطه زنان است حالا ممكن است زن يا مرد باشد.

«نعيمه» كه «ام‌فائز» هم صدايش مي‌كنند، يكي از همين كارگران كشاورز و همزمان سردسته يكي از گروه‌هاست. به زبان عربي حرف مي‌زند و قاسم آل‌كثير، از فعالان رسانه‌اي منطقه، جملاتش را از آن طرف گوشي براي «اعتماد» به فارسي برمي‌گرداند. او صبح‌ زود همراه ۱۷ نفر از زنان روستاي خويس، سوار ميني‌بوس مي‌شود تا براي گوجه‌چيني به انديمشك بروند. مي‌گويد كه مي‌ترسد حادثه‌اي براي زنان رخ دهد، براي همين براي رفت و آمد ميني‌بوس كرايه كرده تا از خطر دور باشند ولي بقيه اغلب با وانت تردد مي‌كنند. يكي از تلخ‌ترين خاطراتش واژگوني ميني‌بوس در جاده است؛ آن روز پس از آنكه حالش جا آمد، با چشمان خودش ديد كه زنان چطور از اضطراب آن حادثه به سر و صورت مي‌‌زنند. از ۱۳ سالگي كار گوجه‌چيني و كشاورزي روي زمين را شروع كرده و حالا كه ۴۰ سال دارد، همچنان براي گذران زندگي و كسب درآمد، مجبور است كه ادامه دهد. همسرش كار ندارد؛ دخترش محصل است و پسرها هم با اينكه ديگر در سن مدرسه نيستند، بيكارند. نعيمه همراه ديگر زنان هر روز مسير يك ساعت و نيمه را طي مي‌كند، كمي قبل از ساعت ۴ از خانه بيرون مي‌رود و ساعت ۱۰ كه هوا رو به گرمي برده، باز مي‌گردد. قبلا مزد روزانه‌شان ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان بود، اما به تازگي ۲۰۰ هزار تومان شده و اين رقم، نصيب دست‌هاي خشك و خاكي زنان مي‌شود، اما مگر زندگي با دويست هزار تومان مي‌گذرد: «وقتي براي خريد به مغازه مي‌رويد با 200 هزار تومان نمي‌توانيد هيچ چيزي بخريد، براي همين خودم و برخي ديگر از اين زنان، حتي اگر توان كمي داشته باشيم باز دو شيفت كار مي‌كنيم تا پول بيشتري دريافت كنيم.» آنها كه دو شيفت كار مي‌كنند، پس از شيفت اول به خانه برمي‌گردند و وقتي مي‌رسند، ساعت حوالي ۱۰ و نيم، ۱۱ ظهر است. تازه نان مي‌پزند و براي همسر و بچه‌ها ناهار آماده مي‌كنند و بعد از انجام كارهاي خانه، دوباره نيسان وانت يا ميني‌بوس حدود ساعت يك، از راه مي‌رسد و آنها را به مقصد همان زمين يا زميني ديگر مي‌برد. مي‌روند، مي‌رسند و در گرماي ۴۰ تا ۵۰ درجه خوزستان به كار ادامه مي‌دهند، آنجا نه سايه‌باني دارند كه از آفتاب در امان بمانند و نه آب خنكي كه لب را به آن ‌تر كنند. اگر خودشان آب و يخ ببرند، شايد در آن ساعت‌هاي اوليه كار، آب خنكي داشته باشند وگرنه هيچ. «خودم در چند روزي كه هواي خوزستان به‌ شدت گرم بود، هر روز از گرمازدگي كارم به پزشك و بيمارستان كشيده شد، اما چه كنم كه مجبورم. بقيه زنان هم مجبور هستند.»

هميشه همان رقم توافق شده به زنان داده نمي‌شود و يكي از تلخ‌ترين خاطرات ‌ام‌فائز و زنان ديگر، براي زماني است كه صاحب مزرعه و محصول بهانه مي‌آورد و دستمزد آنها را پرداخت نمي‌كند يا كمتر از رقم توافقي پرداخت مي‌كند: «اين زنان هيچ حامي و پشتيباني ندارند و بارها هم گفته‌اند ما اگر مجبور نبوديم و درآمد ديگري داشتيم اين كار را انجام نمي‌داديم و در واقع از روي نياز چنين كار سختي را تحمل مي‌كنند. حتي گاهي به دست و پاي صاحب مزرعه مي‌افتيم تا حق خود را بگيريم. يك بار، يكي از زن‌ها از شدت عصبانيت به صاحب‌كار گفت؛ اگر دستمزدم را ندهي، بنزين روي خودم مي‌ريزم و خودم را آتش مي‌زنم، اما صاحب‌كار باز مي‌گفت؛ ندارم و از كجا بياورم پولت را بدهم.»

 

حوادث تلخ منجر به فوت براي زنان كارگر

كارشان تعطيل و غيرتعطيل ندارد، هر روزي كه بروند، روزي دارند وگرنه هيچ. پير و جوان هم ندارد و زنان و دختران از همه سني در اين دسته حضور دارند، مثلا يكي از همكاران ‌ام‌فائز، زني ۸۰ ساله است كه از ۶۰ سال پيش اين كار را انجام مي‌دهد. نه بيمه دارد و نه هيچ امكان ديگري. در حالي كه اگر بيمه داشت با اين سابقه كار تا به حال دو بار بازنشسته شده بود. اين همه سال كار كرده و كتف و كولش به خاطر خم شدن‌هاي طولاني مدت، خميده شده و بارها خبر تصادف و فوت زنان در جاده‌هاي اين حوالي را شنيده. پارسال دو زن از همين روستا كه در دسته ديگري بودند، هنگام بازگشت از مزرعه در مسير انديمشك، تصادف كردند و كشته شدند و ديه يكي از آنها هنوز پرداخت نشده است آن هم در شرايطي كه سه بچه كوچك دارد. در سال‌هاي گذشته بارها خبر تصادف وانت و نيسان كارگران زن كشاورز در رسانه‌ها منتشر شده است؛ مانند شهريور ۱۴۰۱ كه بر اثر تصادف ميني‌بوس حامل كارگران كشاورز در جاده‌هاي شوشتر 18 نفر جان باختند و ۱۲ نفر از اين سرنشين‌ها زن و همگي از اهالي شهرستان شرافت بودند. اين حادثه به قدري بزرگ بود كه در شوشتر عزاي عمومي اعلام شد، اما هنوز هم كه هنوز است اقدام موثري براي رفع مشكلات زنان، جاده‌ها و كاهش ريسك تردد در جاده‌ها انجام نشده است. زمستان گذشته واژگوني پيكان وانت حامل كارگران زمين كشاورزي در حوالي شهرك فضيلي از توابع بخش چغاميش دزفول هم منجر به مصدوميت ۹ تن از كارگران شد كه ۸ نفر از آنان زن بودند. آذر ماه ۱۴۰۱ نيز حادثه‌اي مشابه منجر به مصدوميت ۱۵ تن از كارگران كشاورزي شده بود. ماجرا همين‌طور ادامه دارد تا همين اواخر؛ يعني چند روز پيش در ۱۶ خرداد ماه كه خبر واژگوني وانت‌بار حامل كارگران زن كشاورزي در محور منتهي به چهارراه آوج شهرستان دزفول در استان خوزستان و مصدوميت ۷ كارگر زن در خبرگزاري‌ ايلنا فرصت انتشار يافت. محمد مالي يكي از فعالان حوزه رسانه درباره اين زنان به «اعتماد» مي‌گويد كه كار اين زنان بدون بيمه و با حقوق بسيار پايين است. روزانه چندين هزار زن به اين صورت در جاده‌هاي ناايمن، خيلي باريك، غيراستاندارد و بدون علايم منطقه تردد مي‌كنند و دچار حادثه مي‌شوند، اما كسي از آن با خبر نمي‌شود، چون اين زنان اصلا صدايي ندارند. «اگر صبح در جاده‌هاي روستايي در اين مسير برويد، ده‌ها ميني‌بوس و وانت مي‌بينيد كه اكثرا هم خانم سوار آنها هستند و در گرما كار مي‌كنند.»

 

شوهراني بيكار و بيمار

نعيمه يا همان ‌ام‌فائز هم سردسته يا به عبارتي سركارگر است و هم كارگر و بنابراين هم پاي درددل كارگران نشسته و همزمان خود نيز مشكلات اين كار را از نزديك ديده است: «گاهي حتي نمي‌شود، مسائل و مشكلاتي كه با آن مواجه مي‌شويم را بيان كرد. خانه ما در ساعت‌هايي كه نيستيم، رها مي‌شود و هر لحظه ممكن است دزد به خانه و زندگي‌مان بزند. نمي‌توانيم به بچه‌هاي‌مان رسيدگي‌ كنيم، چون ساعت مدرسه آنها، درست همان ساعت كار ماست و اين موضوع هم در اين سال‌ها، خيلي اذيت‌مان كرده است.» بيشتر زناني كه حاضرند با اين درآمد اندك، آن همه سختي راه و كار كشاورزي را تحمل كنند، مشكل دارند. يكي شوهرش دياليز مي‌شود، ديگري شوهرش بيكار يا ورشكست شده و آن يكي به خاطر اعتياد همسرش مجبور است كار كند؛ مخصوصا در اين شرايط اقتصادي. در خوش‌بينانه‌ترين حالت اين زنان طي يك شيفت كاري، با احتساب زمان رفت و برگشت حدود ۶ تا ۷ ساعت و حتي شايد كمي بيشتر، درگير كار هستند و ساعت‌هاي درگيري با اين كار براي آنها كه در دو شيفت كار مي‌كنند حدود ۱۱ تا ۱۲ ساعت است، بنابراين ساعت‌هاي طولاني و فعاليت در شرايط و محيط نامناسب، فيزيك آنها را هم با مشكل مواجه مي‌كند. «بسياري از ما به خاطر اين كار با ديسك كمر و گردن مواجه هستيم و حتي بعضي از زنان ديسك‌شان را عمل كرده‌اند و برخي ديگر هم به علت گرماي زياد و در نتيجه كم آبي بدن، دچار بيماري‌هاي كليه شده‌اند.» زنان كشاورز هر جا كه در اين اطراف، كار باشد، مي‌روند‌. يعني حتي اگر قرار باشد روزانه ۲ ساعت در راه باشند. تا به حال دورترين مزرعه‌اي كه در آن كار كرده‌اند دوكوهه، انتهاي حوزه استحفاظي انديمشك و نزديك خرم‌آباد است و در راه هواپيماهاي پادگان دوكوهه را هم از نزديك ديده‌اند.

«سليمه» كه حالا ۳۴ سال دارد، اولين‌بار كه مي‌خواست براي چيدن گوجه و هويج و پياز و سيب‌زميني به مزرعه برود، خجالت مي‌كشيد. قبلا خواهرش را ديده بود كه هر روز با وجود ۵ بچه قد و نيم قد، راهي مسيرهاي دور مي‌شود تا بتواند در كنار همسري كه در كوره كار مي‌كند، كمك خرج باشد. زنان جوان ديگر هم كم و بيش در روزهاي نخست همين حس را داشتند، اما به هم روحيه مي‌دادند. مثلا مي‌گفتند؛ مگر چه كار مي‌كنيم؟ كار مي‌كنيم دست‌مان جلوي ديگران دراز نباشد. «از اين روستا زنان زيادي در اين كار مشغول هستند. در هر خانه‌اي حداقل يك يا دو نفر روي زمين كشاورزي ديگران، كار چيدن محصول را انجام مي‌دهند. فقط هم زن نيستند و در بين آنها مردان هم حضور دارند.» شوهر سليمه بناي ساختمان است، اما هميشه كه كار نيست، يك روز سر كار است و ده روز خانه‌نشين. تقريبا مي‌توان گفت كه همسرش بيكار است، بنابراين زندگي‌شان به راحتي نمي‌گذرد. حالا بيشتر از ۱۴ سال است كه سليمه هم به جمع ديگر زنان پيوسته است. پس از آنكه خجالت را كنار گذاشت و با بقيه همسايه‌ها كار را شروع كرد، جا خورد، فكر نمي‌كرد اينقدر سخت و طاقت‌فرسا باشد، كار روي زمين و زير آفتاب و در آن شرايط آب و هوايي خيلي برايش سخت بود. عادت نداشت و خيلي به او سخت مي‌گذشت مخصوصا كه هنوز هم كار را بلد نبود و وقتي از سر كار به خانه برمي‌گشت، خيلي خسته بود و تمام بدنش درد مي‌كرد، ولي حالا مي‌گويد آن دردها برايش عادي شده است: «در زمستان، دست‌‌هاي‌مان از شدت سرما يخ مي‌زند و سياه مي‌شود و در تابستان هر روز دچار گرمازدگي مي‌شويم ولي به قول معروف ديگر پوست‌مان كلفت شده است، نداري است ديگر. ساعت ۵ كه از خانه مي‌رويم، بچه در خانه مي‌ماند. مخصوصا وقتي بچه تازه به دنيا آمده، رها كردن او در خانه خيلي سخت است. هميشه مي‌ترسيم كه براي ما هم اتفاقي بيفتد، چون كارگران زيادي در مسير رفت و آمد به مزرعه و روستا مي‌ميرند.» او هم مانند بقيه زن‌‌ها گاهي در دو شيفت كار مي‌كند، يعني ممكن است دو بار يك مسير را برود و برگردد. البته اگر راه مزرعه خيلي دور باشد به روستا برنمي‌گردند، كل گروه همانجا مي‌‌ماند، غذايي هم اگر باشد سر زمين مي‌‌خورند تا كار تمام شود. تمام اين كارها را انجام مي‌دهند ولي زمان دريافت دستمزد با بهانه‌هاي صاحب‌ بار مواجه مي‌شوند. برخي پول ندارند و برخي پرداخت كامل دستمزد كارگر را منوط به فروش كامل بار مي‌كنند و واي به روزي كه بارشان فروش نرود؛ ديگر از پول خبري نيست.

 

كارگران زن قانع هستند و خواهان بيشتري دارند

صبح‌ها از هر روستايي در آن منطقه، حدود ۲۰ تا ۳۰ و حتي ۳۵ نيسان به سمت مزرعه‌ها مي‌روند و انگار كه قوطي‌هاي رنگ آبي را در جاده‌ها خالي كرده‌‌ باشند. وانت «سيد جمعه» هم در ميان همين وانت‌هاست. او كه قبلا خود روي زمين كار مي‌كرده، ۹ سال پيش ورشكست شده و از آن زمان تا حالا كه ۴۲ ساله است، سردسته است. هر روز ۱۵ زن را سوار وانت مي‌كند و براي كار به مزارع كشاورزي مي‌برد. ۱۵ زن هر روز در اتاقك نيسان وانت مي‌نشينند و با هر دست‌انداز و ترمز و گاز ماشين، بالا، پايين مي‌شوند و هر كدام دست‌شان را به جايي از ديواره‌هاي اتاقك نيسان قفل كرده‌اند تا برسند. هر جا كار باشد مي‌روند، عبدل‌خان يا شوشتر يا دزفول. سيد جمعه هم همراه‌شان كار مي‌كند و مي‌گويد تك و توك پيرمرد و بچه ۹ يا ۱۰ ساله هم در ميان اين كشاورزان ديده مي‌شود، چون در روستا كار نيست: «بيشتر كارگران زن هستند؛ بعضي صاحب‌كارها فقط كارگر زن مي‌خواهند، چون مردها به حرف‌شان گوش نمي‌دهند، قانع نيستند و كار را خراب مي‌كنند، اما زن‌ها به هيچ چيز كار ندارند و كارشان را انجام مي‌دهند. مي‌گويند؛ چه كنيم چاره‌اي نداريم، مجبوريم. من هم مي‌گويم چرا شوهران‌تان خرج نمي‌دهند؟ در جوابم مي‌گويند: كار ندارند؛ چاره نداريم. بعضي از زنان هم مي‌ترسند درباره مشكلات‌شان حرف بزنند و برخي به آنها مي‌گويند؛ اگر حرف بزنيد، پول‌تان را مي‌خورند و حساب‌هاي‌تان را مي‌بندند.» صحبت از امن نبودن نيسان و جاده‌ها كه مي‌شود، مي‌گويد؛ ديگر چاره‌اي نداريم. پولي نيست كه با آن وسيله بهتري تهيه كنيم، دست‌مان خالي است. «چه كسي به ما كمك مي‌كند؟ هر كس به فكر خودش است و هيچ كاري با مردم ندارند. وضعيت جاده‌هاي‌مان هم افتضاح است و بخشي از آن خاكي است. سر صبح شلوغ هم مي‌شود، چون هم شوتي‌ها هستند و هم نيسان‌هاي ديگر كه كارگران را سوار كرده‌اند.» كارفرماها سيد جمعه را مي‌شناسند و سفارش كار را براي برداشت يا كاشت چغندر و گوجه و خيار به او مي‌دهند. در زمستان، بيشتر كاشت چغندر انجام مي‌شود كه آغاز آن آبان و آذر است و در بهار و اوايل تابستان هم كشاورزان، براي برداشت گوجه و چغندر روي زمين‌ها كار مي‌كنند. كار در تابستان يك رقم سختي دارد و در زمستان يك رقم ديگر و اگر تابستان گرم است، زمستان هم سوز سرما دارد و آب‌هاي سردي كه براي كاشت چغندر، به دست و پاي كشاورز رحم نمي‌كند. به همه مواردي كه گفته شد، مه و گرد و خاك را هم اضافه كنيد كه اگر در خوزستان خيز بردارد، كارشان چند درجه سخت‌تر مي‌شود و در صورتي‌كه باعث كاهش ديد شود، كار آنها نيز متوقف مي‌ماند و باز روزي بي‌روزي. بسياري از اين زنان يا حتي همان معدود مردهايي كه همراه آنها به مزرعه مي‌روند، پا درد و كمر درد دارند و سرفه و سردرد هم در بيشتر مواقع همراه‌شان است. زمين‌هاي كشاورزي از ۵ تا ۱۰ هكتار هست تا ۵۰ هكتار و برداشت از هر كدام اين، زمان و انرژي و ابزار خود را مي‌طلبد. در اين شرايط اما صاحبان محصول كه يا محلي يا اهل خرم‌آباد و نهاوند هستند، حقوق كارگر را در روز آخر و وقتي برداشت تمام شد، پرداخت مي‌كنند. سيد جمعه مي‌گويد؛ گاهي تا زماني‌كه صاحب بار به او پول بدهد، از ديگران قرض مي‌كند و بخشي از مزد كارگران را مي‌دهد و خودش آخرين نفري است كه پول مي‌گيرد.

 

رانندگي‌هاي نامناسب در جاده‌هاي نامناسب

«عزيز آقا» هم هر روز ۷ تا ۱۳ نفر را از روستاي‌شان به سمت انديمشك مي‌برد، البته در زمستان بيشتر به سمت دزفول مي‌روند و در تابستان انديمشك و سرخه و عبدل‌خان. «متاسفانه رانندگي در اين جاده‌ها مناسب نيست. كسي كه اين كارگران را سوار كرده، بايد بداند كه آدم بار كرده است و بايد آهسته رانندگي كند ولي متاسفانه گاهي رانندگان در حالي كه زنان سوار وانت هستند، با سرعت ۱۰۰ تا ۱۲۰ مي‌روند و باعث حادثه مي‌شوند. به هر حال خيار كه بار نكرده‌اند آدم سوار ماشين‌شان است و بايد طوري رانندگي كنند كه به جان مردم ضرر نزنند. شوتي‌ها هم كه از آن طرف، سرعت؛ بگو يا علي. كسي كه با اين شرايط كار مي‌كند، كفنش را روي گردنش گذاشته است. آخر چه كسي آدم را سوار ماشين باري مي‌كند اما مجبور هستيم، چاره‌اي نداريم هر وقت ميني‌بوس پيدا نكنيم، مجبوريم وانت كرايه كنيم. اين كار را هم نكنيم از گرسنگي مي‌ميريم. در تابستان بيشتر از ساعت ده نمي‌توانيم در مزرعه بمانيم، چون از گرما خشك مي‌شويم. الان هم اگر گوجه‌چيني تمام شود تا برج ۵ بيكاريم. بيمه هم نداريم ولي باز هم خدا رو شكر كار مي‌كنيم.» بيمه كه ندارند، بيمه روستايي هم چندان براي درمان به كارشان نمي‌آيد. مثلا حليمه از همين زنان روستايي كه همراه همسرش هر روز به مزارع كشاورزي مي‌روند، چند ماه قبل نوزاد خود را به دنيا آورده و هزينه زايمان او در بيمارستان امام علي اهواز حدود هشت ميليون تومان شده است، در حالي كه اگر كسي بيمه داشته باشد خرجش نهايتا حدود يك ميليون و پانصد است. دختر حليمه حالا ۷ ماهه است و حليمه براي اينكه بتواند كار كند با تمام نگراني‌هايي كه دارد، نوزاد ۷ ماهه را پيش پسر ده ساله‌اش مي‌گذارد و براي كارگري روي زمين به خارج روستا مي‌رود: «بچه شير مي‌خورد و مدام گريه مي‌كند، اما مجبورم او را پيش پسرم بگذارم و بروم كار كنم.خيلي وقت‌ها هم نگران مي‌شوم كه چه شد و چه نشد، اما چاره ندارم.»

اين شرايط در بسياري از روستاهايي كه حول مثلث 3۰-2۰ كيلومتري دزفول، شوش و شوشتر قرار گرفته‌اند، حكمفرماست. بحث امروز و ديروز نيست و از حدود ۶۰ سال پيش يا شايد هم بيشتر، اين كار در ميان آنها رواج داشته است، اما شعارهاي محروميت‌زدايي و عدالت در دهه‌هاي اخير نه تنها نتوانسته، فقر را در اين مناطق ريشه‌كن كند كه حتي اين زنان و مردان كارگر، هنوز هم از حداقل‌هاي استاندارد كار محروم هستند. سال ۱۴۰۰ مجتبي ظفري، رييس اداره تعاون، كار و رفاه اجتماعي دزفول از فعاليت حدود ۲ هزار زن كارگر در اين شهرستان خبر داد كه در حوزه كشاورزي مشغول هستند. طبق گفته او اين زنان اغلب سرپرست خانوار هستند و مدارك دانشگاهي دارند، اما مجبورند با حقوقي كه نصف حقوق مردان است در اين شرايط آب و هوايي كار كنند. ظفري از لزوم تشكيل انجمن صنفي كارگران زن مشغول در بخش كشاورزي گفته بود و اينكه اين كار به حل مشكلات‌شان كمك خواهد كرد. سرانجام در مرداد ۱۴۰۱ خبرگزاري مهر به نقل از كريم مهرابي، مدير دفتر تسهيلگري و توسعه محلي موسسه رادمان در كوي شهيد مدرس دزفول از تشكيل انجمن صنفي كارگري زنان كارگر كشاورزي در شهرستان دزفول خبر داد و گفت كه بازنشستگي از طريق تامين اجتماعي، دريافت خدمات درماني زيرمجموعه تامين اجتماعي و بررسي مشكلات حقوقي بانوان در مسائل حقوقي و كاري از جمله مزاياي راه‌اندازي اين انجمن است. اما اين انجمن هم تنها تا ايجاد دفتر تسهيلگري و عضويت برخي سركارگران پيش رفت و پروژه به نتايج دلخواه و مناسب اين زنان نرسيد. 

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون