• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3767 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۲ اسفند

ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي/ اين ره كه تو مي‌روي به تركستان است

خوزستان يك مشكل دارد، نه هزار مشكل!

سيد محمد بهشتي

«و عبّادان (شهر آبادان) بر كنار دريا نهاده است چون جزيره‌اي كه شط آنجا دو شاخ شده، چنانكه از هيچ جانب به عبّادان نتوان شد الا به آب گذر كنند. و جانب جنوبي عبّادان خود درياي محيط است كه چون مدّ باشد تا ديوار عبّادان را بگيرد... ديگر روز صبحگاه كشتي در دريا راندند و بر جانب شمال روانه شديم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دريا مي‌خوردند و خوش بود، و آن آب شط بود كه چون زبانه‌اي در ميان دريا در مي‌رفت....»
۹۶۵ سال پيش، ناصرخسرو به كشتي‌اي نشسته بود كه بر مدِ خليج فارس سوار و از آبادان تا ماهشهر امروزي را طي مي‌كرد. آب شيرين رودخانه‌هاي خوزستان از جمله كارون كه در مصّب خليج فارس تخليه مي‌شود، چنان وافر بوده كه تا ۷۰ كيلومتر آنسوتر همچنان مي‌شد آب دريا را نوشيد! خوزستان در زمره معدود نواحي ايران است كه بسياري مواهب را يكجا دارد: دشت حاصلخيز، تكيه بر كوهستان برفگير، رودهاي پرآب شيرين و آفتاب حيات‌بخش. بي‌علت نيست كه خوزستان محمل آثاري چندهزارساله چون زيگورات چغازنبيل و يكي از كهن‌ترين شهرهاي جهان يعني شوش و چندين هزار محوطه تاريخي كهن است. ضمن آنكه شهرهاي معتبر و پرسابقه‌اي چون شوشتر و دزفول را در بخش كوهپايه‌اي جا داده است.
اما به تاريخ كه نظر مي‌كنيم، احوالات خوزستان را متلون مي‌يابيم؛ برخي اوقات در اوج آباداني و اوقاتي ديگر در حال دست و پنجه نرم كردن با مصايب. يكي از ادوار ناخوش‌احوالي را دهه‌هاي پاياني حكومت ساساني مي‌دانند كه افراط در بارگذاري روي اراضي زراعي، موجب شور شدن خاك و قحطي و فقر شد. گويا به همين دليل دولت ساساني آسان‌تر از آنچه به نظر مي‌رسيد، سقوط كرد و دهقانان منطقه تسليم مسلمين شدند. در واقع حال خوب خوزستان همواره منوط به رفتار خردمندانه با آن است، زيرا به اسبي شاهوار و چموش مي‌ماند كه فقط به «فرهيختگي» سواري مي‌دهد؛ يعني آنان‌كه با انس و الفت، خوزستان را مي‌فهمند و پرستارانه تلاش مي‌كنند گوهرش را تشخيص داده و از پرده بيرون آورند. شكنندگي و لطافت طبع خوزستان از باقي نواحي ايران بيشتر است تا جايي كه مي‌توان آنجا را «نبض ايران» دانست؛ اگر آهنگ حيات خوزستان ناموزون باشد، بايد نگران بود كه باقي ايران نيز از انتظام خارج ‌شود.
 چند دهه‌اي است كه احوال خوزستان رو به وخامت گذاشته؛ كارون كه روزگاري آب دريا را شيرين مي‌كرد، امروز به زهكش دفع فاضلاب شبيه است. شوره‌زار جاي نخلستان و باغ را گرفته است. يك ششم آب شيرين كل كشور در خوزستان جاري است اما بيش از باقي ايران از كم‌آبي رنج مي‌برد. در چند سال اخير هم ريزگردها امان مردم را بريده است. معمولا وقتي مشكلات ابعادي بزرگ‌تر، پيچيده‌تر، لاينحل‌تر و غيرقابل تحمل‌تر پيدا مي‌كند، در محافل مختلف، به صورت رسمي و غيررسمي، عباراتي همچون «ضرورت عزم ملي» يا «نياز به همكاري همه دستگاه‌ها» براي رفع مشكلات را بيشتر مي‌شنويم. اين عبارات مي‌تواند معنايش اين باشد كه همگان به خوبي فهميده‌اند كه علل اين مشكلات، كلي و فراگير و همه‌جانبه است و لذا راه‌حل نيز بايد كلي و فراگير و همه‌جانبه باشد. اما در واقعيت منظور از بيان اين جملات، اين است كه كاري نمي‌شود كرد!؛ چراكه توقع اينكه همه ملت عزم دور شدن از وضعيتي و نزديك شدن به وضعيتي ديگر را بكنند، توقعي بيجاست، ضمن اينكه نمي‌توان انتظار داشت مديريت كشور يكپارچه و هماهنگ دست از بخشي‌نگري بردارد و هر كدام نقش و سهمي در اركستري واحد داشته باشد. لذا بيان اين عبارات همه را متقاعد مي‌كند كه هزاران مشكل وجود دارد و حل‌وفصل هزاران مشكل دست‌كم هزاران اقدام مي‌طلبد و نشدني است.
البته در تماشاي درخت وقتي چشم به سرشاخه‌ها داريم، آن را پرپيچ و درهم‌رفته مي‌يابيم، ليكن اگر بصيرت نظر كردن به اصل و تنه درخت را داشته باشيم مي‌فهميم ما با يك موضوع سروكار داريم و نه هزار موضوع. مثل وقتي كه قرار است به اصفهان سفر كنيم؛ تنها قرار است يك كار انجام دهيم و همه كارهاي ديگر مثل برخاستن، لباس پوشيدن، چمدان بستن، به ترمينال رفتن، بر پله‌هاي اتوبوس قدم گذاشتن و... همگي ذيل آن تصميم اصلي بامعني است. طبيعتا اگر آن يك تصميم را فراموش كنيم، هرقدر هم كه بقيه مراحل را انجام دهيم، بعيد نيست سوار اتوبوس همدان شويم و در خلاف جهت اصفهان حركت كنيم و از خواسته‌مان دور و دورتر شويم.
آن يك تصميم درست درباره خوزستان كه امروز در ميان انبوهي از مجادلات گم شده، تصميم به انس و الفت با اين اسب شاهوار و فهم پرستارانه آن است؛ پنداري خوزستان اخيرا مسكون يا جلگه‌اي رسوبي شده، انگار مد خليج فارس مساله‌اي جديد است يا تا پيش از اين آب دريا شور نبوده! در واقع چيزي‌كه بي‌سابقه است رفتار ما با آنجاست كه به تازه‌وارداني بي‌تجربه و غريبه شبيه است. مثلا تا به حال از خود نپرسيده‌ايم كه چرا در عين اينكه كهن‌ترين شهرهاي جهان در خوزستان است، ولي در بخش جلگه‌اي خوزستان شهر كهن وجود ندارد؛ مثلا شهر اهواز كه بزرگ‌ترين شهر جلگه‌اي خوزستان است سابقه‌اي قاجاري دارد و اكثر شهرهاي جلگه‌اي ديگر عمري كوتاه‌تر. در خوزستان هرقدر به كوهپايه‌هاي مرتفع‌تر نزديك مي‌شويم قدمت سكونت بيشتر مي‌شود.
قدما به درستي فهميده بودند كه خاك خوزستان همچون پتويي نازك روي صخره‌اي غيرقابل‌نفوذ و وسيع است كه به دليل ضخامت كم، بسيار در معرض شوري قرار دارد و آنچه امكان زراعت را فراهم مي‌كند، آبرفتِ ساليانه كارون و رسوب‌گذاري آن در دشت است. با ايجاد شهر در نواحي پست حاشيه رودخانه‌ها، سيل‌هاي خوزستان را كه روزگاري پيام‌آور بركت بوده‌اند، بلاي جان شهرها دانستيم و با اين بهانه كه مثلا اهواز در خطر سيل است، با احداث سد روي رودخانه‌ها، آنها را به كانال‌هاي تحت فرمان بدل كرديم و به اين ترتيب مانع سفر خاك از بلندي‌هاي زاگرس به دشت خوزستان شديم و كيفيت خاك خوزستان را تنزل داده‌ايم. براي همين امروز تنها زماني امكان زراعت فراهم مي‌شود كه با ايجاد زهكش و با مصرف آب فراوان، نمك موجود در رسوبات قديمي را شست‌وشو دهيم و پساب حاصل از اين شست‌وشو را به رودخانه بريزيم كه به اين ترتيب آب رودخانه را به فاضلاب تبديل كرده‌ايم. درغيراين‌صورت پساب شور را بايد به دشت‌هاي هموار مزارع ديگر پمپاژ كنيم؛ طبيعتا در اثر تابش آفتاب آب تبخير شده و اراضي بسيار وسيع‌تري نسبت به اراضي كشت‌شده تبديل به نمكزار مي‌شود. پيش از احداث سدهاي متعدد، در منطقه آبادان و جزيره مينو، يعني مصب اروندرود، در هر بار مد دريا، با بالا آمدن آب از آنجا كه آب شور ثقل بيشتري دارد زير آب شيرين رود قرار مي‌گرفت و نخلدارها مي‌دانستند كه چطور از فرصت مد استفاده كنند و آب را به نخلستان هدايت كنند و پيش از پايان مد با بستن راه نهر آب، مانع خروج آن شوند و به اين ترتيب آب رود را بر نخلستان‌هاي وسيع‌شان سوار و آنها را آبياري كنند. امروز با كاهش ميزان آب شيرين جاري در رودهاي خوزستان با هربار مد دريا تا كيلومترها آب شور وارد رودخانه مي‌شود و فقط آب شور است كه وارد نخلستان‌ها شده و نخل‌ها را مي‌سوزاند. چنين رويدادهايي و اتفاقات ديگري از اين جنس، منشأ ريزگردهاست. دگرگوني شرايط طبيعي محيط خوزستان الگوي پراكندگي جمعيت و الگوي زيست ايشان را به‌شدت دگرگون كرده است.
پنداري تصميماتي مثل احداث سد بر رودخانه‌هاي خوزستان با توجيه مهار سيل، زنجيره‌اي از معضلات را سبب شده است. اما در حقيقت اين «يك تصميم اشتباه» هم نيست بلكه «يك بينش اشتباه» است كه مشكل‌ساز شده. بينشي كه آن اسب شاهوار را فقط ابزار سواري ‌دادن مي‌بيند؛ يعني جريان رودخانه را كانال آب شيرين يا «مولد برق»، زمين را «سطح زير كشت»، و تالاب‌ را «منبع نفت پنهان زير آب» مي‌بيند كه بايد به چنگ آورده شود. بينشي سوداگر كه همچون يك شكارگر صرفا در پي منبعي نقد و بالفعل براي شكار است، نه باغباني كه براي ثمر دادن درختان از باغش پرستاري مي‌كند.
خوزستان دچار هزار مشكل نيست، بلكه تنها يك مشكل دارد؛ درياچه اروميه هم فقط يك مشكل دارد. اصلا تمام ايران فقط دچار يك مشكل است؛ آن هم به تاق نسيان سپردن دانايي تاريخي زيست در سرزمين ايران، و سرسپردن به بينشي شكارگرانه و وارداتي به محيط است. چاره كار نيز همانا رجوع دوباره به بينش پرستارانه در تعامل با ايران و پيش‌گرفتنِ طريق موانست و الفت با محيط‌مان است. اگر اين يك كار را انجام دهيم، به مرور گره از همه مشكلات باز مي‌شود. اما در صورتي كه همين يك كار را فراموش كنيم، تمام چاره‌جويي‌ها اگر وضع را خراب‌تر نكند، به خوردن داروي مسكن شبيه است كه در كوتاه‌مدت علايم بيماري را تخفيف مي‌دهد اما مرض را مزمن كرده و به تدريج ما را از حيات ساقط مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون