• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4000 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۲۳ دي

نگاهي به فلسفه دين-يك

فلسفه دين، فلسفه باقي مي‌ماند؟

حسين سخنور

اگر يكي از ويژگي‌هاي دنياي جديد را «كاربردي كردن» امور بدانيم، از كاربردي كردن وسايل پيراموني‌مان گرفته تا طبيعت و ساحت انديشه، آنگاه متوجه مي‌شويم كه چرا فلسفه اين دوران نيز فلسفه‌هاي مضاف است و همچون دوران گذشته، فلسفه محض ديگر خيلي طرفداري ندارد و در آكادمي‌هاي فلسفه بيشتر از فلسفه ذهن و فلسفه زبان و فلسفه دين و فلسفه علم و... سخن به ميان است تا تفكرات انتزاعي بيگانه با مسائل انسان امروزي. چه مي‌دانيم شايد واقعا انسان دوران باستان، همان دغدغه‌هاي ماده اولي و راز اعداد و... را داشته، به هر ترتيب اگر در گذشته چنان مباحثي مورد توجه فيلسوفان بود، امروز اين مباحث ديگر شوق فيلسوفي را برنمي‌انگيزد و در عوض فيلسوفان ترجيح مي‌دهند موضوعات مورد مطالعه خود را از كوچه و بازار از خانه و خانواده، از بيمارستان و تيمارستان، از دانشگاه و سالن‌هاي ورزشي و... انتخاب كنند. به همين دليل است كه يكي از فلسفه خيابان مي‌نويسد و فلسفه عشق، يكي از جداسازي ديوانگان در تيمارستان مي‌گويد، فيلسوفاني به دغدغه‌هاي انسان روزمره مي‌پردازند و فيلسوفي هم پيدا مي‌شود كه از فلسفه فوتبال سخن به ميان مي‌آورد و حتي از فلسفه آشپزي هم غافل نمي‌شوند. به عبارتي ديگر، فلسفه از آسمان به زمين آمد، آنچنان كه سقراط گفته بود من فلسفه را از آسمان به زمين آوردم، اما آنچنان كه داوري اردكاني مي‌گويد تا زمان كانت و دكارت و دوران روشنگري زمان برد تا صفات آسماني فلسفه هم به حداقل برسد. (ما و تاريخ فلسفه اسلامي، صص26- 25)
فلسفه دين در چنين عالم فلسفي جديدي است كه مطرح مي‌شود و برخلاف عنوانش از آنجايي كه اين‌زماني است، خيلي هم زميني است. اما عنوان فلسفه دين، از حيثي ديگر نيز ممكن است در معرض سوءتفاهم باشد و آن اينكه گمان شود گستره فلسفه دين محدود به دينداران عالم است، در حالي كه اينگونه نيست. فلسفه دين، برخلاف ظاهرش تنها دغدغه دينداران نيست و مخاطبان و فعالان آن وسيع‌تر از متدينان عالمند. به همين دليل پيش از آنكه به اختصار به وضعيت فلسفه دين در دنيا و ايران بپردازيم، لازم است اندكي هم از تفاوت فلسفه دين با مشابهانش از جمله كلام بگوييم تا به واسطه توضيح تفاوت‌ها، هم فلسفه دين بيشتر معرفي شود و هم مشخص شود چرا مي‌گوييم اين شاخه فلسفه محدود به دايره دينداران عالم نيست و غيردينداران را نيز دربرمي‌گيرد.
تفاوت‌هاي كلام و فلسفه دين
همان طور كه آمد، در فلسفه جديد بطور عام، به مسائل و دغدغه‌هاي انسان جديد توجه مي‌شود و چون خيلي از اين مسائل در اديان مختلف به نحوي حضور دارند، بنا به توضيحي كه آمد، طبيعتا فلسفه جديد هم نمي‌تواند به آن بي‌اعتنا باشد و از اين روست كه خيلي از فيلسوفان بزرگ دنيا و ايران هم بدان اقبال دارند و ترجيح مي‌دهند درباره موضوعاتي كه در ادامه مي‌آيد و جزو مباحث فلسفه دين است، تفلسف كنند تا بلكه مشكلي از مشكلات و گره‌اي از گره‌هاي انسان ديندار يا حتي غيرديندار امروزي، بگشايند. بگذاريد اين مهم را با ذكر مثالي، روشن‌تر كنيم. يكي از مسائل مهم فلسفه دين در دهه‌هاي اخير، «مساله شر» (Problem of Evil) است. مساله شر، بررسي و تبيين شرور عالمند. مسائلي از اين دست كه چرا بچه‌اي ناقص‌الخلقه به دنيا مي‌آيد؟ چرا بي‌گناهاني در بلاياي طبيعي مثل سيل و زلزله، از بين مي‌روند؟ چگونه خداوند اجازه مي‌دهد كه كودكي مورد تجاوز قرار بگيرد؟ خداي عالم و قادر و خيرخواه مطلق در اين لحظات كجاست؟ اين سوالات، آغاز بحث درازدامني در بحث «مساله شر» هستند كه يك درس مهم دانشگاهي در رشته فلسفه دين نيز هست. اما آيا اين بحث، محدود به دينداران عالم است؟ آيا غيردينداران در معرض شرور اخلاقي و شرور طبيعي نيستند؟ همان طور كه آرش نراقي در اولين جلسه از درسگفتارهاي «درآﻣﺪي ﺑﺮ مساله ﺷﺮ» بدان اشاره مي‌كند: «وﺟﻮد ﺷﺮ در اين ﻋﺎﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﺮاي ﺧﺪاﺑﺎوران و ﻫﻢ ﺑﺮاي ﺧﺪاﻧﺎﺑﺎوران از حيث ﻓﻠﺴﻔﯽ ﻣﺸﮑﻞ‌ﺳﺎز ﺑﻮده اﺳﺖ. در اين ﺟﻠﺴﻪ ﻣﺴاله ﺷﺮ ﻋﻤﺪﺗﺎ از ﻣﻨﻈﺮ يك ﻓﺮد ﺧﺪاﻧﺎﺑﺎور ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار مي‌گيرد و ﺑﺮاي اين ﻣﻨﻈﻮر ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺑﺮ آراي آﻟﺒﺮﮐﺎﻣﻮ در ﻣﻮرد امر «ﭘﻮچ» تاكيد ﻣﯽ ﺷﻮد... .» در همين مثال (مساله شر) علم كلام (مشخصا كلام جديد) چگونه ورود پيدا مي‌كند؟ كلام جديد در اين خصوص سعي مي‌كند راه‌هايي را بيابد تا سرمنزلش اثبات عدالت خداوند باشد. يعني متكلم به دنبال توجيهات و دلايلي است تا بگويد چرا در هيچ‌يك از مثال‌هاي بالا كه مصداقي از شر هستند، خدشه‌اي بر عدل الهي وارد نمي‌شود. اين وظيفه بر عهده علم كلام است، اما فلسفه دين، بيشتر در پي بررسي عقلاني گزاره‌هاي طرفين نزاع است، گرچه ممكن است نهايتا به يك طرف اين ماجرا گرايش پيدا كند. ضمن آنكه متكلم مي‌تواند از منابع درون‌ديني و باورهاي مذهبي براي اثبات عدل الهي در برابر منكرين خدا استفاده كند، اما فيلسوف چنين اجازه‌اي ندارد. بسط يدي كه متكلم دارد، فيلسوف ندارد. به عبارتي موضوع در فلسفه دين وكلام جديد مشترك است، اما نحوه پرداخت به موضوع مشترك، متفاوت است. بگذاريد اين تفاوت‌ها را از زبان يكي از بزرگ‌ترين فيلسوفان دين قرن بيستم، پل تيليخ (1886-1965) جمع‌بندي كنيم:
۱- نخستين تفاوت اين است كه متكلم برعكس فيلسوف از موضوع خويش بركنار نيست، بلكه در آن مدخليت دارد... رهيافت بنيادي متكلم، تعهد به محتوايي است كه مطرح مي‌كند و بي‌طرفي و كناره‌گيري با ماهيت اين محتوا مغايرت دارد. رهيافت متكلم «وجودي» است.
۲- دومين افتراق متكلم و فيلسوف، فرق منابع آن دو است. فيلسوف در كل واقعيت مي‌نگرد تا در آن ساختار واقعيت من‌حيث‌المجموع را كشف كند.  ۳- سومين نقطه افتراق بين فلسفه و الهيات، تفاوت محتوايي آن دو است، حتي وقتي آنها در باب موضوع واحدي سخني مي‌گويند، در باب چيز متفاوتي بحث مي‌كنند. به عنوان مثال فيلسوف مانند يك فيزيكدان از عليت صحبت مي‌كند و يك متكلم آن را به علت اول بازمي‌گرداند. (الهيات سيستماتيك، جلد اول، صص 60-58؛ براي مطالعه بيشتر شباهت‌هاي فيلسوف و متكلم نيز مي‌توانيد به همين منبع مراجعه كنيد.)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون