• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4005 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۸ دي

نگاهي به مجموعه شعر صوتي «اقليما»

سرگشته به اتفاق

محمد پروين

 

اقليما دومين مجموعه شعري فرزاد كريمي است كه به صورت صوتي عرضه شده است. پيش‌تر مجموعه «فعلا بدون نام» در سال 94 توسط نشر مرواريد از همين شاعر منتشر شده بود. اقليما را بايد بدون هيچ دسته‌بندي نگاه كنيم. درون‌مايه شعرهاي كريمي در اقليما عاشقانه است. اما شاعر با زيركي اشاره‌اي به بزنگاه‌هاي تاريخي با ارجاعات عاشقانه كرده و وقايع را به نفع شعر خودش مصادره كرده است. ما اين را در شعرهاي «خرمشهر رو به سقوطم» و «احمد‌آباد در تبعيدم» مي‌بينيم. در اين دو شعر كريمي رِنگي كه به تاريخ زده است را با فاصله دور از روايت خودش به تصوير كشيده است تا يكدستي مجموعه به هم نريزد. همان‌طور كه از نام اثر پيداست، مولف اقليما را معرفي مي‌كند. در موردش حرف مي‌زند و در پايان با بازي زماني مخاطب را به سفري كوتاه مي‌برد تا برايش مروري شود اتفاقات پنهان شده. اقليما در حالي كه بت بازاري است ولي نيست. اقليما حضور دارد و ندارد و اين تعليق در سلسله شعرهايي كه به صورت روايي با هم در ارتباط هستند سبب اشتياق خواننده به دنبال كردن آن مي‌شود. كريمي همانند مجموعه قبلي خودش ذهني كاشف و روايي را ادامه داده است اما از لحاظ فضايي تغييري در ساختار و فرم كارهاي او نمي‌بينيم. شايد احضار روايت‌هاي تاريخي-باستاني يكي از جذابيت‌هاي كارهاي كريمي باشد. تركيب خدايان يونان و هند و ايران تصادمي به وجود آورده تا به تصويري جديد برسيم. اين تصاوير نه از خلق خودآگاه بلكه از سر شهود است. اين را در سپيدخواني تصاوير و حرف‌هاي مگوي راوي به وفور مي‌توان مشاهده كرد؛ مانند «دست‌هام ارابه خورشيد را مي‌راند.» يا «مي‌گفت امثال اين صورت در هند زياد است.» شعرهاي مجموعه با فرمي دايره‌اي با لابيرنت شروع مي‌شوند. در هر روايت باز فرم دايره‌اي خود را حفظ مي‌كنند و اين شايد به علت اتفاقات تكرار شده براي راوي باشد كه نمي‌تواند از آن گريز داشته باشد. همانطور كه خودش مي‌گويد «حالا كه اين محال ناگريز من است/ بگذار خيالت كنم اقليما...» حالا بايد ببينيم اين خيال چقدر جهان‌واره‌ اين مجموعه را پيش بُرده است. ورود به جهان‌واره‌‌اي كه كاتب را صدا مي‌زند تا از او رفتن اقليما را بپرسد. اما گويا كاتب نيز دچار ناگريزي است. اين ناگريزي كه كريمي از آن صحبت كرده است فقط يك رفتن ساده و جاي خالي نيست زيرا كه تقدير نيز پاسخگويش نيست. گاهي اين رفتن را به «قافله بهادران» نسبت داده است. جايي كه مردگان به زندگي خو مي‌كنند و از پس هم براي اقليما كه گاهي به نقش بُت در مي‌آيد، تعظيم مي‌كنند. اما نشاني اين بت چيست؟ كه معبدش مي‌شود آرمان‌شهر. تحليل روانكاوي رفتار اقليما در حركت عمودي سطرها با كنش به تعليق مي‌رسد. اما فعل رفتن را تمام و كمال انجام مي‌دهد. در جايي كه راوي هم بين آمدن و رفتنش راضي به مرگ مي‌شود. اين اقليما اثيري است. جادو مي‌كند. پلنگ به دام ماه مي‌اندازد. خدايي كردن را دوست دارد و اين از زبان خطابه‌اش مشخص است. اين خاصيت را كريمي با خيالي- كابوسي كردن اقليما به تصوير كشيده است و حتي خودش هم به خودش مي‌گويد «نترس پسر! نترس/ سال‌هاست كه ديگر خيالم به راه خاطره نرفته است.» در شعرهاي پاياني كريمي تصويري ديگر از اقليما را نشان مي‌دهد. تصويري كه با اسطوره‌هاي ايران ادغام شده است. با بوسيدن شانه‌هاي راوي به قرائت ديگري از شب مي‌رسد و اين تعميم كه ديگر رفتن و آمدن تو مهم نيست. و من هم شبيه تو شده‌ام. حتي اگر چاقو را در سينه‌ام فرو كني تا بقيه اتفاقات را به ياد بياورم چون مُرده به دنيا آمده‌ام. اين تجربه جديدي از كريمي است كه به صورت صوتي با تيراژ دو هزار عدد توسط موسسه مشكات (استديو بل) با خوانش صدرالدين شجره و طرح جلد ناصر نصيري روانه بازار شده است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون