• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4050 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۳ اسفند

نوشريعتي تدقيق شريعتي

حسين مصباحيان

از نظر من نوآوري اصلي سياوش صفاري در كتاب «فراسوي شريعتي: مدرنيته، جهان وطني و اسلام در انديشه سياسي ايراني» بحث استعمارزدايي از دانش است. البته عناصر و مولفه‌هاي اين بحث پيش‌تر مطرح شده است، اما صورت‌بندي اي كه او انجام داده به يك معنا بديع است. به اين معنا كه ما مي‌دانيم استعمار صرف نظر از امپراتوري‌هاي قديمي كه ايران و رم و... بودند، در دوره جديد سه شكل جديد پيدا كرده است: 1- استعمار سنتي كه از قرن 5 تا قرن بيستم ادامه داشت و حمله به منابع طبيعي سرزمين‌هاي ديگر با حضور نيروي فيزيكي و ارتش بود؛ 2- بعد از جنگ جهاني دوم در نيمه قرن بيستم وارد فرآيند استعمار نو مي‌شويم كه ضمن اينكه همچنان هدف حمله به منابع طبيعي يك سرزمين است، اما اين امر از طريق سيستم‌ها و نهادهاي حكومتي و موسسات بين‌المللي مثل بانك جهاني و... انجام مي‌شود؛ 3- استعمار فرانو يا نوين كه هدف همچنان اقتصاد است، اما اين استعمار از طريق دانش صورت مي‌گيرد. اين بحث جديدي در كار آقاي صفاري است. يعني نظام دانش و معرفت وارد فرآيند جديدي مي‌شود كه آن را استعمار از طريق دانش مي‌خوانيم. دومين نكته بديع و جديد در اين امر، تدقيق و دقت بخشيدن به دو بحث است: 1- دوگانه ذات‌گرايي فرهنگي و عام‌گرايي هژمونيك؛ 2- سوبژكتيويته. در مورد نخست صورت مساله روشن است. به اين معنا كه ما به چه معنا ايراني و به چه معنا انساني هستيم. وقتي به خارج از ايران مي‌رويم، مي‌گوييم ايراني هستيم. اين ايراني بودن ما به چه معناست و چه نقشي در فلسفه سياست، فلسفه زندگي و تكنيك دارد؟ آيا ما در اين عرصه‌ها حضور داريم يا خير؟ به همين دليل است كه ما در بحث عام‌گرايي يا همه شمولي دو مفهوم داريم: يكي همه‌شمولي از بالا و ديگري همه‌شمولي از پايين. ما اگر عام‌گرايي هژمونيك جهاني را بپذيريم، به نظر مي‌آيد كه حرفي براي گفتن نداريم و حذف مي‌شويم و گوشي براي شنيدن هم نمي‌يابيم. دكتر صفاري در اين كتاب به اين موضوع در انديشه شريعتي تاكيد كرده و نسبت به مباحثي كه در گذشته راجع به شريعتي‌شناسي وجود داشته، تدقيق كرده‌اند. دقيق به اين معنا كه در انديشه شريعتي نه خاص‌گرايي و نه همه‌شمول‌گرايي موجود وجود دارد. بلكه نوعي جهانشمولي از پايين وجود دارد كه لازمه‌اش به صحنه آوردن تمام انسان‌ها است، مثلا در حوزه ملي ملت‌ها بايد بتوانند با هم بحث كنند. مثلا وقتي آقاي دالماير به ايران آمد، از ايشان پرسيديم كه نظر شما درباره گفت‌وگوي تمدن‌ها چيست؟ ايشان در پاسخ گفت: ما از آن سوي دنيا نيامده‌ايم به اينجا كه از طريق شاگردان شرقي مان، اساتيد غربي مان را بشناسيم. همه مقالاتي كه اينجا ديده‌ام، اين است كه هگل اين را مي‌گويد، كانت اين را مي‌گويد و... ما اينها را مي‌دانيم، ما آمده‌ايم ببينيم كه شما چه مي‌گوييد. بنابراين به نظر آقاي صفاري در ميانه ذات‌گرايي خاص و عام‌گرايي هژمونيك راه سومي وجود دارد كه در انديشه‌هاي شريعتي مطرح شده است به اين معنا كه شرط همه شمول شدن و انسان شدن اين است كه از دو سطح عبور كنيم، يكي اينكه سوژه به نحو فردي سر بزند و فرد بتواند خودش بينديشد و دوم اينكه در حوزه فرهنگي بتواند حرفي براي گفتن داشته باشد و گفت‌وگوي فرهنگ‌ها و تمدن‌ها رخ دهد. تا اين گفت‌وگو صورت نگيرد، چنان كه شريعتي مي‌گفت، گفت‌وگو شعاري بيش نيست. دومين مساله‌اي كه تدقيق كردند، مساله سوبژكتيويته است. كسي كه بيش از همه اين بحث را مطرح كرده است، فرزين وحدت در كتاب رويارويي ايرانيان با مدرنيت است. او گفته است كه سوژه در فكر ايرانيان از پيشقراولان فكري از صدر مشروطيت تاكنون سر نزده است. يعني تكليف ايرانيان با سوژه يعني «مي‌انديشم» دكارتي، روشن نيست. وحدت اين نكته را در انديشه شريعتي با ارجاع به رساله معبد و ساير آثارش پيگيري كرده است و مي‌گويد شريعتي تمام عناصر مدرن مثل خلاقيت، آزادي و آفرينندگي را برمي‌شمارد و از طريق انتساب آنها به امر مقدس، بار ديگر از انسان مي‌گيرد و در نتيجه نوعي تسليم در انديشه شريعتي هست. آقاي صفاري اما معتقد است كه به هيچ‌وجه در انديشه شريعتي چنين نيست. نزد شريعتي مساله سوژه از مساله‌شناسي سوژه شروع مي‌شود. شريعتي به هگل ارجاع مي‌دهد و او را با اقبال لاهوري مقايسه مي‌كند و مشكلات سوژه را شناسايي مي‌كند. سوژه زماني سوژه است كه ابژه‌اي وجود داشته باشد. به همين خاطر همزمان سوژه رهايي‌بخش است، سلطه‌آميز نيز هست. سوال او اين است كه چطور مي‌شود وجه سلطه‌آميز سوژه را بگيريم و وجه رهايي بخش آن را حفظ كنيم. اين بحث در اثر آقاي صفاري تدقيق شده است. نكته آخر تاكيد آقاي صفاري بر تفاوت جريان نوشريعتي با ساير رويكردهاي ديني است كه تحت عنوان نوشريعتي‌ها و ليبراليسم اسلامي در كتاب صورت‌بندي شده است. واقعيت اين است كه ما وقتي از يك جريان نام مي‌بريم، بحث هويت، بحث تمايز است.

يعني وقتي جرياني نام خود را نوشريعتي مي‌خواند، مي‌خواهد تمايزي با ساير جريان‌هايي كه وجود دارند، ايجاد كند و خلئي را پر كند. بنابراين بحث هويت موضوع تمايزات است. مثلا وقتي مي‌گوييم روشنفكر ديني موظف است كه اين صفت ديني را توضيح دهد و نشان دهد كه با بدنه روشنفكري چه فرقي دارد. به نظر من اين تمايز در حوزه روشنفكري ديني صورت نگرفته است. در داخل اين سنت روشنفكري ديني جريان نوشريعتي كه مي‌خواهد خود را متمايز كند، بايد بتواند تمايزات خود را روشن كند. از نظر آقاي صفاري، جريان نوشريعتي به دليل تاكيد بر مردمسالاري، انديشه عدالت‌طلبانه و تعميق آزادي‌هاي سياسي از سطح فردي به حوزه اجتماعي از نمايندگان ليبراليسم اسلامي كه آقاي سروش و ديگران هستند، متفاوت و متمايز مي‌شود و به يك معنا يكه مي‌شود، يعني تعميق حقوق سياسي و اجتماعي در جريانات مختلف روشنفكري ديني كمتر ديده مي‌شود اما در شريعتي هست و نوشريعتي‌ها آن را تعميق مي‌كنند.

پژوهشگر و استاد فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون