کد خبر : 113349 تاریخ : 1397/08/19
كوتاه پيرامون سفر استاد گل‌زاده بخارايي به ايران سعيد كافي‌ اناركي

 

 

استاد اسد گلزاده بخارايي به دعوت گروه ادبيات دانشگاه شاهرود قرار است در ارديبهشت ‌ماه سال آينده سفري به ايران داشته باشد و با علاقه‌مندان آثارش ديدار كند.

دارالملك بخارا در سرزمين فرا رود يا «ماوراءالنهر» در كنار شهر سمرقند از مراكز اصلي فرهنگ و تمدن‌ساز در تاريخ ايران است كه با يك سابقه شهرنشيني بيش از 2500 ساله از دوران هخامنشيان تا به امروز؛ فراز و فرودهاي تاريخي بي‌شماري را بر خويش ديده است. هر چند كه فرهنگ اين ديار در درازناي زمان، همواره فرهنگي ايراني با آداب و رسوم مردمان پارس بوده است و مشاهير بزرگ برخاسته از اين سرزمين و نواحي آن چون آدم‌الشعرا رودكي، نظامي عروضي‌سمرقندي، حكيم ابن‌سينا، مولانا ناصر بخارايي، عصمت بخارايي، سپهري بخارايي، آغاجي بخارايي، بوالمثل بخارايي، شوكت بخارايي، خيالي بخارايي، عبدالطيف كرام بخارايي و... جملگي در توسعه و بسط حكمت و ادب پارسي نقشي بي‌بدليل و انكارناپذير داشته‌اند اما جغرافياي سياسي خاص آن اقليم از قبيل قرابت زميني با مناطق مغولستان، ازبكستان و روسيه؛ همواره اين شمالي‌ترين استان پارسي‌گوي جهان را دستخوش تغييرات و تحولات تاريخي و سياسي كرده است.

آخرين حاكم ايراني بخارا نادر شاه افشار بود كه در سنه 1153 هجري قمري مناطق ماوراءالنهر را فتح كرد و بر آن حكم راند اما پس از مرگ او دوباره اين نواحي به دست ازبكان شيباني افتاد و بعدها در قلمرو روسيه، اتحاد جماهير شوروي و ازبكستان امروزي قرار گرفت.

با اين حال چون نيك بنگري سمرقند و بخارا در كارخانه بي‌ثبات دهر؛ به كرات در فتوحات اغيار، بخشيده شده و در كنايت خواجه حافظ با خال هندويي در خوان يغما معاوضه شدند به حمد‌الله والمنه در كوران حوادث زمان از ديوان قضا، خط امان بر زبان پارسي آوردند و همواره پارسي‌گوي ماندند. در اين ميان، گلزاده‌بخارايي شاعري است كه از اشعار ‌تر و تازه و روح‌انگيزش به گوش دل‌هاي عاشقان فرهنگ و ادب پارسي؛ «آواز درآ» باز مي‌آيد و دولت بيدار وجودش به كرشمه حُسن از جام اقبال همايوني، خون گرم حيات به جان زبان فارسي مي‌بخشد.

حسب توضيحات شفاهي مولانا اسد گلزاده به نگارنده اين نوشتار؛ زادگاه وي در بخارا؛ دهكده‌اي فارس‌نشين به نام شوگان از توابع منطقه‌اي به نام پيشكوه است. اين روستا 45كيلومتر تا مركز شهر بخارا و 18كيلومتر تا روستاي افشانه زادگاه حكيم ابوعلي‌سينا فاصله دارد. از آنجا كه در دوران كودكي او، چند سال بعد از تولدش ماموران اداره ثبت احوال به مناطق روستايي مراجعه و براي مردم فاقد اسناد سجلي، سند هويت تهيه كردند؛ پدر او عليه‌رحمه؛ سنه تولد فرزندش اسد را فراموش مي‌كند و كارمندان دولتي سال ميلاد او را 1935 ميلادي تخمين مي‌زنند. در همان عهد با تشويق والدين و پيدايش ذوق و شوق وافر دروني؛ اسد گلزاده به تحصيل علم و ادب مي‌پردازد و دوران تحصيلات ابتدايي را در مكتبي به نام ابوريحان بيروني سپري مي‌كند. او رفته رفته با ادب و فرهنگ نياكانش آشنا مي‌شود و آثار فردوسي، سعدي، حافظ، ناصر و شوكت بخاري و ديگر بزرگان ادبيات را با اشتياق فرا مي‌گيرد. مكتب متوسطه او در شهر بخارا بود و اشتياق بي‌پايانش به زبان پارسي، مولانا را به جلاي وطن و هجرت به جمهوري سوسياليستي تاجيكستان در شوروي وا‌داشت. دانشگاه آموزگاري دولتي شهر دوشنبه در سال 1954ميزبان اسد گلزاده بخارايي بود و او 4 سال در آنجا به تحصيل ادبيات پارسي به صورت آكادميك پرداخت. اساتيد و دوستان اسد گلزاده در اين شهر آقايان ناصر جان معصومي، محمدجان شكوري، شاعر معروف تاجيك باقر رحيم‌زاده و... بودند. در اين دوران با همياري استاد رحيم‌زاده، نخستين شعر شاعر به نام «يار بخارايي من» در يكي از روزنامه‌هاي جمهوري تاجيكستان چاپ شد و اسباب دلگرمي و اشتياق بيشتر وي به سرودن اشعار بيشتر را فراهم گردانيد. او قصد داشت كه پس از فراغت از تحصيل در شهر دوشنبه به كار و زندگي بپردازد اما احساس وظيفه در جهت خدمت به پدر و مادر كهن سال و دستيار طلب وي، شاعر را به بخاراي شريف باز آورد. مولانا در سال 1958 در موطن خويش به شغل شريف معلمي پرداخت و به 10سال در مكتب ابوريحان بيروني ادبيات پارسي را با عشقي وافر به كودكان و جوانان بخارايي آموخت. اسد گلزاده با اشعار آبدار و پر شوري كه در روزنامه‌هاي معروف ازبكستان و تاجيكستان چاپ مي‌كرد روز به روز بيشتر محبوب و معروف مي‌شد و خرد و كلان و پير و جوان؛ سروده‌هاي او را مي‌خواندند و تحسين مي‌كردند. او مدتي مدير مدرسه شد و با عزم راسخ، تدابيري اتخاذ كرد تا به نحو احسن در دل بلبلكان باغ مكتب؛ تخم روشنگري، ناطقي، معرفت‌خواهي و فرهنگ دوستي را بكارد. مردم او را مي‌ستودند و از اينكه فرزندان‌شان در مكتبخانه تحت زعامت او تحصيل مي‌كردند و در يادگيري ادبيات اصيل پارسي، كامياب مي‌شدند بسيار خرسند و شادمان بودند. مولانا اسد گلزاده بخارايي، يگانه خلف بزرگان و مشاهير بخاراي شريف با شهرتي روزافزون هر روز به توفيقات فرهنگي چشمگيري نائل مي‌شد و اين باعث شد تا به دستور فرماندار وقت بخارا در سال 1968 از مدرسه به «راديو شنوايي بخارا» منتقل شود و از اين رهگذر، خدمات هنري و ادبي گسترده‌تري را به جامعه پارسي زبان اين شهر ارمغان دارد. مدتي بعد سردبيري برنامه و ژورنال پرمخاطب «نصرالدين» در اين راديو به اسد گلزاده محول شد و تا سال 1995 به نحو احسن در اين مقام انجام وظيفه كرد. در طول اين مدت، مقالات فرهنگي و برنامه‌هاي راديويي بي‌شمار نوشت و شعر و فرهنگ رو به احتضار نياكان پارسي‌گويش را در ميهن خود دوباره احيا كرد. او تا به امروز در روزنامه‌ها و نشريات معروف و كثيرالانتشار تاجيكستان و ازبكستان مقالات فراواني نوشته است و با وجود تمام محدوديت‌ها هميشه در جهت تحكيم و گسترش روابط مردم تاجيكستان و ازبكستان تلاش فراوان كرده است. يكي ديگر از خدمات ارزنده فرهنگي او در دوران اشتغال اين بود كه با دعوت از اديبان گمنام و سرشناس تاجيك در برنامه‌هاي راديويي‌اش از ايشان تقاضا مي‌كرد تا براي مردم «اشعار پارسي و آثار بزرگاني چون شيخ اجل سعدي» را بخوانند.

مناسبت صفت «مولانا» بر خواجه اسد گلزاده بخارايي از آنجاست كه او در شرايط و اوضاعي بسيار نابسامان و نامساعد با مشقت و درد و رنج بي‌شمار مي‌زيست. مولوي عاشقان زبان و ادبيات پارسي بود و با جانفشاني و استمداد از طاير گلشن قدس، راهي به مسافت يك عمر را در مسير نجات فرهنگ تاريخي نياكانش در ميهن خويش با سرفرازي و توفيق طي كرد. امروزه پير و جوان و كودك و نوجوان اشعار آبدار و شورانگيزش را مي‌خوانند و او را مورد ستايش و تكريم قرار مي‌دهند. شاعر در كنار مدح بخارا، آيين‌ها و سنن تاريخي بر جاي مانده از گاه باستان را در ابيات و سروده‌هاي فلكلور خويش به وجهي ساده و شيوا تبليغ و ترويج كرده و احيا كننده بسياري از اصطلاحات و واژگان كهنه‌اي است كه امروزه حتي در خاستگاه خود ايران مورد فراموشي و غفلت واقع شده‌اند.

مرحوم زنده‌ياد، استاد ملك‌الشعرا بهار در مقاله‌اي كه سال 1310 بر كتاب «ترانه‌هاي ملي» اثر كوهي‌كرماني نوشت، مطالب و تذكرات مهمي را به ما گوشزد كردند كه بي‌هيچ ترديدي امروز نسبت به آثار مولانا اسد گلزاده قابل تعميم است. بهار در اين ديباچه با تاكيد بر فهلويات و اشعار و ترانه‌هاي مردمي مي‌گويد:«ايرانيان بايد سعي كنند كه مانند آقاي كوهي از هر جنس شعر و ترانه تصنيف كه در نواحي خود يابند، گرد آورده و براي حفظ آثار عتيقه ملي به طبع برسانند. شايد بقيه لغات و اصطلاحات اصيل فارسي كه در شرف محو شدن است بدين واسطه محفوظ بمانند. چه با آمد و شد سريع ماشين و رفت و آمد زياد مردم ولايات سرحدي با مردم طهران چيزي نخواهد گذشت كه لهجه زيبا و لغات و اصطلاحات كهنه و اصيل، متروك مانده و همه از مردم طهران تقليد خواهند كرد. اگر امروز ما به فكر جمع‌آوري نيفتيم چندي ديگر جمع كردن آنها ميسر نه بلكه محال خواهد بود».

بر اين پايه بر ما پوشيده نخواهد بود كه معرفي و نشر آثار اسد گلزاده بخارايي در ايران صرف نظر از تامين منافع ملي فراموش شده ما در آسياي ميانه كه قطعا در تقويت و تحكيم روابط فرهنگي با شهرهاي تاجيك‌نشين شمالي است، اسباب اشاعه واژگان و اصطلاحات مهجور و مغفول مانده پارسي را در كشور ما مهيا مي‌كند و با تشبيهات طبيعي ساده، محسوس، خوش‌آهنگ و دلپذير؛ كلمات ناب و دست ‌نخورده شمال ايران باستان را دوباره در نواحي كنوني ايران زنده مي‌كند.

بنا بر دلايل سياسي، تاريخي و اجتماعي از جمله دوران بسيار طويل جنگ سرد روس‌ها و ديگر اقوام با «زبان و ادبيات تاجيك» در قرون اخير و نتيجتا عدم پيدايش يك روح ديناميك و نيروي پوياي تطورطلب در آن؛ شعر بخارا با وجود داشتن آن شاعران بزرگ غزل‌سرا و عراقي سبك در ادوار گذشته، امروز با ذكاوت شاعري دانا چون اسد گلزاده؛ به اسلوب‌هاي متقدم باستاني خراساني و پهلوي رجعت كرده و با ثمراتي فرخنده و مبارك، نماينده نهضت بازگشت به رويكرد ادبي- فرهنگي گذشته نياكان پارسي‌گوي ماست.

رقاص نو بهاران از صوت و ساز باران .... صحرا ببين چه زيبا مانند گلعذاران/ نوروز، گل بريزان/ نوروز، گل بريزان/ عاشق كه راز گويد با صد گداز گويد .... راز بهار دل را با صوت و ساز گويد/ نوروز، گل بريزان/ نوروز، گل بريزان/ در باغ لاله رويد بلبل ترانه گويد .... سبزينه بر لب جوي با موج، چهره شويد/ نوروز، گل بريزان/ نوروز، گل بريزان/ از خنده خوش گل پيدا و مست بلبل ..... رقصان ز باد گلشن ريحان/ و ياس و سنبل/ نوروز، گل بريزان/ نوروز، گل بريزان/ با لفظ دوستداران با صوت آبشاران ..../ دنيا ترانه خواند از عشق و از بهاران/ نوروز، گل بريزان/ نوروز، گل بريزان

پس از انتشار پراكنده اشعار اسد گلزاده بخارايي در تاجيكستان و ازبكستان نهايتا در سال ۲۰۱۷ جلد نخست كتاب كليات آثار او در پايتخت ازبكستان به الفباي سيرليك در ۴۵۶ صفحه منتشر شد. اين كتاب با تصحيح دكتر جعفر محمد ترمذي و ديباچه پروفسور توكل چاري‌يف استاد دانشگاه ملي بخارا در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است و داراي 8 فصل با عنوان «اي بخارا، شاد باش و دير زي»، «درگاه سخن»، «عشق ميراثي»، «بخت سبز»، «جام زرين»، «چهار منار»، «از دفتر هجو» و «خروار پند» است.

همچنين به تشويق و پشتيباني رايزني فرهنگي ايران در ازبكستان؛ جلد دوم كليات آثار شاعر در ۴۲۳ صفحه باز هم به الفباي سيرليك در سال جاري(2018) منتشر شده است. در اين دو جلد مولانا در قالب‌هاي آزاد، چهارپاره، دو بيتي، فهلويات، مثنوي، غزل و قطعه و مفردات اشعار خود را به نشر رسانده است. عشق و علاقه وافر او به ايران زمين سبب شده كه اشعار و ابيات فراواني را در مدح كشور ما و بزرگان نامداراني چون خواجه حافظ شيرازي ايجاد كند.

السلام طهران من ايران من/ السلام بر خاك همچون جان من/ دل بخواهد مركز عالم شوي/ قبله‌گاه عالم و آدم شوي.