فرهنگ به تنهايي راهحل نيست
سيدياسر جلالي
در سالهاي اخير برخي روشنفكران و انديشمندان ايراني كوشيدهاند اين نكته را به اثبات برسانند كه فرهنگ زيربناي رفتارها و مناسبات اجتماعي است و تنها راه اصلاح اين مناسبات نيز اصلاح فرهنگ است. آنها بر تاثيرات فرهنگ بر اقتصاد و سياست و حوزههاي ديگر تاكيد كردهاند. البته اين توجه به فرهنگ مختص جامعه ما نيست و نوعي «مد» جهاني و شايد اقرار به زيادهرويهايي است كه قبلا در توجه به حوزههاي ديگر شده است. توجه به فرهنگ هرچند در جاي خود درست و بجا است، گاه موجب نوعي غفلت نيز ميشود. تاكيد زياد بر فرهنگ و لزوم اصلاح آن با رويكردي ديگر همراه است كه ادعا ميكند ايرانيان يا حداقل بسياري از آنان مشكلات فرهنگي حاد دارند و از خصوصيات شخصيتي انسان توسعهيافته مثل مدارا و وجدان كاري و... محرومند. فرض اساسي اين ديدگاه آن است كه جوامع غربي داراي افرادي با نوعي فرهنگ خاص هستند كه اين فرهنگ خاص شرط لازم توسعه و پيشرفت و نيز اصلاح الگوهاي رفتاري است. در اين نتيجهگيري غفلتي مستتر است. يكي از علل مهم بافرهنگ جلوه كردن انسان غربي در برابر ديگران، شرايط محيطي خاص آن جوامع است. بدون شك محيط آرام، خلوت و منظم بر رفتار افراد تاثير دارد. اگر انسان غربي در صف اتوبوس يا در فرودگاه، منظم و موقر است و حقوق شهروندي را رعايت ميكند بايد به امكانات و شرايط رفاهي فراهم شده براي او هم دقت كرد. اين تاثير محيط بر فرهنگ قابل انكار نيست. كافي است تصور كنيم كه اگر اين فرد در موقعيتي آشفته قرار گيرد چگونه رفتار ميكند. رفتار اين فرد در يك فرودگاه خلوت و منظم با رفتار او در فرودگاهي بينظم و شلوغ متفاوت خواهد بود. بسياري از ما تجربههاي عيني در مورد شرايط خاص ايستگاههاي قطار يا فرودگاهها را داريم و ديدهايم كه حتي در منظمترين جوامع چگونه با برهم خوردن اوضاع و شرايط، رفتارها هم دگرگون ميشود.بنابراين حداقل بخشي از رفتارهاي متمدنانه به علت شرايط محيطي است. تاثير تكنولوژي و تراكم جمعيت بر رفتارها واضح است. دقت كنيم كه چگونه رانندگي ايرانيان در شهر تهران و جزيره كيش متفاوت است؛ در حالي كه هيچ تغيير عميق فرهنگي هم رخ نداده است. شرايط محيط بر رفتار ما تاثير دارد و هر قدر هم آموزش ديده باشيم يا در پي احترام به حقوق ديگران باشيم، نميتوانيم در شرايط آشفته از اين آموزشها استفاده كنيم. نكته ديگر آنكه اگر آشفتگي و بينظمي به صورت مقطعي باشد (مثل شلوغي ايستگاه اتوبوس در ساعتي خاص)، نوعي رفتار خارج از عرف را شاهديم اما اگر شرايط آشفته به صورت روزمره و دايمي وجود داشته باشد، آنگاه رفتارها كاملا تغيير ميكند. مثلا اگر شما هر روز براي رفتن به محل كار خود مشكل داشته باشيد و هميشه براي مسافرت با چالش خريد بليت يا ترافيك روبهرو شويد و صف اتوبوس هميشه شلوغ باشد، دراين شرايط آيا كاري از دست فرهنگ ساخته است؟ چقدر نيروهاي خودكنترلي و خصوصياتي مثل همدلي و حس نوعدوستي بايد قوي باشد تا فرد را در فشارهاي روزمره به رعايت حقوق ديگران تشويق كند؟ و در اين شرايط، سخن گفتن از فرهنگ و خصوصيات فردي و همه تقصيرها را بر گردن آن انداختن آيا درست است؟ ظاهرا آنان كه بيش از حد بر فرهنگ تاكيد دارند يا اين شرايط را نميبينند يا توقعي نابجا از فرهنگ دارند.
دانشجوي دكتراي سياستگذاري فرهنگي