آرزوهاي بزرگ
حسن لطفي
توي سالني كه فيلمهاي حدودا چهل و هشت ساله اربعين يا ضامن آهو را نمايش ميدهند صندلي خالي كم است، با آنكه هميشه دلم پي سانسهايي است كه تماشاگران جا براي نشستن پيدا نكنند، اينبار ترجيح ميدهم دو صندلي تا انتهاي اين سانس خالي بماند. خيال ميكنم اينطوري نبودِ ناصر تقوايي و پرويز كيمياوي بيشتر احساس ميشود. كاش بودند و فيلمهاي ترميم شده شان را روي پرده سينما و كنار ما ميديدند. دليل غيبتشان را نميدانم. اما هرچه هست، وقتي پيروز كلانتري، سيفالله صمديان و منتقدي از آن دو و ترميم فيلم هاشان سخن ميگويند براي يك لحظه آرزويي نشدني حواسم را از جلسه به بيرون پرت ميكند. كاش ميشد آدمها را هم مرمت كرد؛ منظورم همه كساني است كه وجودشان نعمتي براي دنياي هنر، فرهنگ، سياست، علم و... است. نميشود! شايد قشنگي دنيا در همين باشد. اما اينكه قدر آدمها را در زمانهاي كه هستند و ميتوانند فيلم بسازند، رمان بنويسند و... را ندانيم هيچ قشنگ نيست. بهتر است تا عمري به دنيا و دست و دلي براي كار دارند به آنها فرصت بدهيم تا كنار دوربين بايستند و جاي همه ما كه سينما را دوست داريم رويا بسازند و تصوير بگيرند. آرزويي بزرگ است اما دست نيافتني نيست. زمينهاش را از همه بيشتر مردان و زنان عالم سياست ميتوانند فراهم كنند. همانها كه خوشبختانه بعضي هاشان در روزهاي جشنواره با تيم همراه در چارسو حاضر ميشوند. در بازار فيلم چرخ ميزنند و فيلم ميبينند. فيلمهاي كساني همچون مجيد مجيدي، ابراهيم حاتمي كيا، كمال تبريزي و... كاش يكي شان در جلسه بازسازي كلاسيكها حضور پيدا ميكرد چرا كه خواسته يا ناخواسته حضورشان مبدل به نشانهاي شده است. بهتر است قدر اين نشانه شدن را بدانند؛ نشانهاي كه ميتواند بيشتر از فردا به امروز سينماي ايران كمك كند. تكليف فردا را فيلمسازان با فيلم هاشان مشخص خواهندكرد.