عليرضا قزيلي
ويلبر راس، وزير بازرگاني ايالات متحده امريكا جمعه ۳۱ مه/ ۱۰ خرداد اعلام كرد كه از اين تاريخ افزايش تعرفه واردات فولاد (25%) و آلومينيوم (10%) براي اتحاديه اروپا، كانادا و مكزيك اعمال خواهد شد. اين خبر واكنشهايي درميان متحدين اروپايي واشنگتن به دنبال داشت كه در تاريخ روابط دو سوي آتلانتيك بيسابقه است. نمونهاي از اين واكنش ها:
ژان كلود يونكر، رييس كميسيون اروپا: «اعمال افزايش تعرفه امريكا غير قابل قبول است. ما از منافع اروپا دفاع خواهيم كرد».
سيسيليا مالمستروم، كميسر اتحاديه اروپا در امور تجاري: «اتحاديه اروپا عليه امريكا به سازمان تجارت جهاني شكايت ميكند».
مانفرد وبر، رييس فراكسيون محافظهكاران پارلمان اروپا: «اروپا به دنبال جنگ تجاري نيست اما اگر دونالد ترامپ تصميم بگيرد كه با اروپا همچون يك دشمن رفتار كند، ما چارهاي جز دفاع از صنايع، مشاغل و منافع اروپايي نداريم».
ژان باتيست لوموان، وزير مشاور در امور خارجه و اروپاي فرانسه: «لحظه مواجه شدن با واقعيت براي اروپا فرا رسيده است».
در مقابل دونالد ترامپ نيز به اظهارات متحدان اروپايي خود اينگونه پاسخ داد: «در صورت شكلگيري جنگ تجاري، امريكا حتما پيروز خواهد شد».
روابط دو سوي آتلانتيك قبلا هم با چالش روبهرو شده بود، در بحران بالكان يا در قضيه حمله به صدام و... اما با وجود اختلاف نظر، بازهم مشاركت امريكا و اروپا جريان داشت، ولي امروزه روح حاكم برمناسبات دوسوي آتلانتيك تغيير كرده است. اينبار با دفعات گذشته چند تفاوت برجسته دارد:
اول| در گــذشته موضوع اختلاف محدود به يك موضوع سياسي يا امنيتي بود اما اينبار اختلاف اروپا و امريكا محدود به يك حوزه نيست بلكه تقريبا در تمام حوزههاي سياسي، امنيتي، دفاعي، اقتصادي اختلاف عميق به چشم ميخورد.
دوم| در طول دهههاي گذشته اختلاف اروپا و امريكا بر سر «روش ها» يا «ابزارها» بروز ميكرد و در مورد اهداف يا سياست كلان اتفاق نظر وجود داشت، اما در دوره جديد برسر «اهداف» اختلاف وجود دارد. براي مثال در مورد برخورد با صدام اتفاق نظر وجود داشت و محور برلين _ پاريس با روش برخورد واشنگتن مخالف بودند. اما امروزه ترامپ با موافقتنامه تغييرات اقليمي، اصول تجارت آزاد، برجام و... بهطور اصولي مخالف است.
سوم| در گذشته امريكا و اروپا در مورد «اصول و ارزشهاي مشترك» اشتراك نظر داشتند. براي رويارويي با مشكلات بزرگ بينالمللي راهكارهايي بر مبناي «منافع مشترك» مورد مذاكره يا چانهزني قرار ميگرفت و متناسب با آن بهكار گرفته ميشد. اما امروزه منافع اروپا به راحتي توسط امريكا ناديده گرفته ميشود. بهترين شاهد اين واقعيت اظهارات اخير دونالد توسك، رييس كميسيون اروپا است كه شهرت بسياري پيدا كرد. توسك كه خود يك مدافع سرسخت روابط فراآتلانتيكي است در واكنش به تصميمات ترامپ گفت: «با دوستاني مثل ترامپ ديگر نيازي به دشمن نيست.»
پس از پيروزي ترامپ، عدهاي از تحليلگران براين عقيده بودند كه شعارهاي ترامپ توسط نهادها و سازمانهاي حكومتي تعديل خواهد شد و عقلانيت حاكم بر سيستم در نهايت بر شعارهاي وي غلبه خواهد كرد. اما امروزه، تفكري كه ترامپ را يك استثنا ميدانست و براين باور بود كه پس از چهار سال يا شايد هم زودتر اوضاع به روال عادي باز ميگردد، روز به روز ضعيفتر ميشود. ديگر نميتوان گفت كه توييتهاي ترامپ را ناديده بگيريد و به سياستها و عملكردها توجه كنيد زيرا به هرحال اين رييسجمهور است كه تصميم ميگيرد. در دومين سال رياستجمهوري ترامپ افرادي مثل تيلرسون و مك ماستر كه با برخي از تصميمات او مخالف بودند كنار گذاشته و با پمپئو و بولتون جايگزين شدند.
ترامپ كسي است كه از بيرون ساختار حزبي به قدرت رسيد، در دانشگاههاي سياسي تحصيل نكرده و معتقد است كه كارگزاران و مديران موجود در دولت افرادي هستند كه عادت كردهاند در چارچوب سيستم و با قواعد موجود بازي كنند. بنابراين اين افراد نميتوانند آنگونه كه بايد و شايد در مورد گزينههاي بهتر در سياست فكر كنند. او معتقد است كه با اتخاذ سياستهاي غير معمول ميتواند نتيجه بازي و موازنه را تغيير دهد.
اكنون اروپا با اين پرسش مهم و بنيادين روبهرو است كه چگونه بايد با ترامپ تعامل كند؟ تا امروز سياست اروپا اين بوده كه در حوزههايي كه منافع مشترك وجود دارد با امريكا مشاركت كنند. رهبران سه كشور بزرگ اروپايي هريك به سهم خود تلاش كردند تا ضرورت و اهميت همكاري در حوزههاي منافع مشترك را به دولت جديد امريكا بقبولانند اما موفقيت چنداني به دست نياوردند.
اندكي پس از پيروزي ترامپ، مركل، صدراعظم آلمان گفت كه ما بايد سرنوشت خود را خودمان به دست بگيريم. اما مركل چگونه ميخواهد سرنوشت اروپا را به دست خود بگيرد؟ مركل پس از انتخابات 24 سپتامبر 2017 اكنون دوره متفاوتي درپيش دارد. حزب راست افراطي و ضد مهاجرتي آلترناتيو براي آلمان بيش از 90 كرسي پارلمان را به دست آورد (بهترين عملكرد براي يك حزب راستگراي افراطي از زمان پايان جنگ جهاني دوم)، حزب دمكرات مسيحي آنگلا مركل با 32.9درصد آرا ضعيفترين نتيجه از سال 1949 را به دست آورد، حزب سوسيال دمكرات رقيب اصلي حزب دمكرات مسيحي نيز با كسب تنها 20درصد آرا شكست سنگيني را تجربه كرد، چهارمين كابينه مركل تنها از طريق ائتلاف با حزب ليبرال دموكرات و حزب سبزها ممكن شد در حالي كه نقاط اختلاف ميان آنها بيشتر از نقاط اشتراك است. اينها نشاندهنده واقعيتي است كه در آلمان تغييرات عميق سياسي، اقتصادي و اجتماعي درحال وقوع است و مركل تلاش ميكند كه اين دوره انتقال را مديريت كند و ناچار است كه درخواستهاي رايدهندگان را در نظر بگيرد.
فرانسويها تلاش كردند كه از دوره ترامپ حداكثر استفاده را بكنند بيشتر به خاطر آنكه ديپلماسي فرانسه از سياستهاي مماشات اوباما در سوريه خشمگين بود. جمعبندي فرانسويها اين بود كه ميتوانند در مورد برخي موضوعات مثل سوريه، مبارزه با تروريسم اهداف مشتركي با ترامپ داشته باشند. واقعيت آن است كه سفر رسمي مكرون به واشنگتن در 3 ارديبهشت 97 موفقيت آميز نبود. مكرون تلاش كرد با پيشنهاد «توافق جديد» هم يك مكانيزم حفظ اعتبار براي امريكا ايجاد كند و هم اينكه جايگاهي براي اروپاييها در مذاكرات جديد با ايران دست و پا كند. خروج ترامپ از برجام نشان داد كه آماده چنين كاري نيست. مكرون با پيشنهاد توافق جديد (تكميل برجام با دو توافق ديگر در زمينه فعاليتهاي موشكي و فعاليتهاي منطقهاي ايران) هزينه زيادي پرداخت كرد، زيرا موضع فرانسه در بحث هستهاي را ضعيف كرد. او براي كاستن هزينههاي خود و با كمي خوش شانسي توانست مركل و تراز مي را نيز با خود همراه كند، اما پيشنهادتوافق جديد از سوي ايران به هيچوجه استقبال نشد. در داخل فرانسه حركت مكرون به سوي ترامپ براي وي گران تمام شد. مقبوليت ترامپ در افكار عمومي مردم فرانسه 14 درصد بود، پس از خروج وي از برجام، 55% مردم فرانسه با استراتژي مكرون براي راضي كردن ترامپ مخالفت كردند.
بدينترتيب مكرون سرمايه سياسي زيادي را از دست داده است؛ سرمايهاي كه او در بحثهاي مربوط به اروپا به آن نياز دارد. به همين دليل براي جبران زيانهاي خود در پايان اجلاس صوفيا گفت كه قصد ندارد به متحد ايران در جنگ با امريكا تبديل شود. بدون ترديد مكرون از تقابل با ترامپ پرهيز ميكند زيرا براي مكرون مسائل اتحاديه اروپا و مشكلات اقتصادي نسبت به برجام اولويت دارند و نميخواهد در مسائل فراآتلانتيكي گرفتار شود.
اروپا به اين درك رسيده است كه مشاركت با امريكا كه تا پيش از اين كارآمد بود ديگر كارايي ندارد، زيرا منافع اروپاييها ديگر در محاسبات مد نظر قرار نميگيرد. شايد الان زمان بيدار شدن اروپا باشد. اكنون اروپاييها با پرسشهاي بنيادي روبهرو هستند :
آيا قصد دارند با متحداستراتژيك خود مقابله كنند؟
اروپاييها تا كجا حاضرند براي منافع خود مبارزه كنند و مهمتر اينكه آيا اين مبارزه و مقابله ارزش دارد؟
آيا اروپاييها در اين مبارزه و مقابله متحد هستند و باقي ميمانند؟
اختلاف اعضا بر سر مساله مهاجرت، نحوه تعامل با روسيه و اعمال تحريمهاي جديد عليه ايران نمونههاي خوبي از ميزان متحد ماندن اروپاست. اروپا براي حفظ منافع خود ناگزير است كه متحد بماند، اما در شرايطي كه روابط دوسوي آتلانتيك در معرض چالش قرار گرفته، خود اتحاديه اروپا نيز به دليل چالشهاي دروني از جمله: برگزيت، قدرت گرفتن احزاب راستگرا، تشديد اختلافات دروني اعضا، رشد جريانهاي پوپوليستي و... ضعيف شده است.
در چنين شرايطي اگر اروپا نتواند با حفظ وحدت از منافع خود در برابر امريكا حفاظت كند ناگزير است به سازش بيشتر در برابر خواستههاي ترامپ تن دهد و از قواعد جديد بازي كه وي تعيين ميكند يعني «اول امريكا» پيروي كند.
كارشناس ارشد روابط بينالملل
برش
اكنون اروپا با اين پرسش مهم و بنيادين روبهرو است كه چگونه بايد با ترامپ تعامل كند؟ تا امروز سياست اروپا اين بوده كه در حوزههايي كه منافع مشترك وجود دارد با امريكا مشاركت كنند. رهبران سه كشور بزرگ اروپايي هريك به سهم خود تلاش كردند تا ضرورت و اهميت همكاري در حوزههاي منافع مشترك را به دولت جديد امريكا بقبولانند اما موفقيت چنداني به دست نياوردند.