فاروق كياني، استاد بازيهاي آييني در گفتوگو با «اعتماد» مطرح كرد
هنرمند بودن يعني خون دل خوردن
سيمين سليماني
«رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست» شعري كه بيش از همه امروز برازنده استادي در تربتجام است كه جاميها او را اسوه و اسطوره اخلاق ميدانند؛ وقتي صحبت از هنر فولك ميآيد كسي نيست كه او را نشناسد و نامش را بر زبان جاري نسازد. افتخارات او در سطح ملي و بينالمللي بسيار است، از جمله لوح زرين اروپا و مدال طلاي سيوسومين جشنواره لفكاداي يونان، دارنده گواهينامه درجه يك هنري و بسياري ديگر كه در اين مقال نميگنجد اما تربتجاميها و آنان كه حتي يك بار با او نشسته و برخاستهاند او را نه با مدالها و لوحها و درجات هنري كه با انرژي درونش و هنرمند واقعي بودنش، ميشناسند. با تواضع و استاديِ بحقش كه دلسوزانه علاقهمندان را همراهي ميكند. از هر هنرمند و دغدغهمند هنر فولك، ويژگيهاي او را بپرسي بيشك يك ويژگي را همه آنان به صورت مشترك خواهند گفت: «متواضعانه، دلسوزانه و با از خودگذشتگي راهنماي دوستداران و علاقهمندان هنر فولك ميشود. »
فاروق كياني، استاد بازيهاي آييني و رقصنده محلي است، خيلي از ما اولينبار حركات معنادارش را در كليپ «نهانخانه دل» يا همان «نوايي» ديدهايم يا شايد هم نماهنگ «سپيد»؛ نمايش «شيخ صنعان» يا شايد هم فيلمهايي كه در آن نقشآفريني كرده است.
به تربتجام رفتيم و با او به گفتوگو نشستيم؛ با وجود اينكه حال عمومي ايشان مساعد نبود اما با آغوش باز سوالات ما را يك يه يك و به دقت پاسخ داد؛ او هنرمند بودن را خون دل خوردن و درد اجتماع را دانستن، تعريف كرد.
محمدفاروق كيانيپور معروف به فاروق كياني در گفتوگو با «اعتماد» از چالشهاي هنري كه سالها به آن پرداخته، گفت: «بازيها و هنرهاي آييني در كشور ما متولي ندارد؛ آن را به عنوان هنر نميشناسند. هرجا لازم ميدانند و مثلا مهمان خارجي ميآيد، دنبال گروههاي سرشناس و افرادي كه ميتوانند كار را درست اجرا كنند، نميروند. افرادي پيدا ميكنند و ميآورند كه وقتي بيننده اجراي آنها را ميبيند، خواهد گفت: «موسيقي و هنر خراسان همين است، اگر همين است كه چيزي براي گفتن ندارد» هنوز كسي كه بايد اين گروهها را درجهبندي نكرده تا مشخص شود، كارشان چيست و در چه حدي هستند؛ كدام گروه بروند دنبال آواز هزارگي يا كوهساني يا جمشيدي و... از هر كدام هنرمندان بپرسي كه ميتواني جمشيدي اجرا كني، ميگويد: «بله» به هر كس بگويي شما ميتواني مشق پلتان را اجرا كني؟ ميگويد: «بله» در حالي كه به چشم هم نديده است. همينطور جسته گريخته چيزهايي اجرا ميكنند، در حالي كه با آن آشنايي كامل ندارند. »
او ادامه داد: «متاسفانه گاهي شاهد يكسري حسادتها بين هنرمندان هستيم كه اختلاف به وجود ميآورد و اين اختلاف هم توسط اداره ارشاد اتفاق ميافتد؛ وقتي ميروي ميبيني همه نظر ميدهند؛ در رابطه با آنچه نميدانند نظر ميدهند و كسي كه چيزي هم ميفهمد، پيش خودش ميگويد: «به خاطر چه بيايم خودم را خراب كنم وقتي كسي نيست كه از اين هنر حمايت كند.» تهران هم از همه بدتر است يك هنرستان فولكلوريك در ايران بود كه دهه چهل ساخته شد آن را هم تعطيل كردند، آيا كس ديگري به فكر بوده كه اين هنرستان دوباره شروع به كار كند؟ دوباره بيايد كار انجام دهد؟ تهران فقط براي تهران نشينها خوب است ولي به فكر هنرمندي كه چندين سال در روستا و بيرون شهر زندگياش را روي اين كار گذاشته و خاك خورده حتي موقع مردنش هم كسي به سراغ او نميرود، چطور ميخواهد اين هنر پيشرفت كند؟»
اين استاد هنرهاي آييني از جدي گرفته نشدن اين هنر گلهمند بود و در اين باره عنوان كرد: «من با حدود 70 سال سني كه دارم و با اين بيماريها ديگر نميتوانم تمريني داشته باشم؛ تقريبا هفتهاي دو يا سه گروه ميآيند و سراغ اين كار را ميگيرند خيلي وقتها هم خارجيها ميآيند ولي هيچ كدام به صورت جدي اين هنر را دنبال نميكنند. اين هنر بايد به صورت آكادميك در بيايد، دانشگاه داشته باشد، توسط اساتيد به هنرجويان تدريس شود. وقتي نگاه ميكني ميبيني همهچيز دروغ است؛ من هنوز نديدم كه يك نفر پيدا شود در اين مملكت كه از اين هنرمندان حمايت كند. تمام هنرمندان اين هنر در بدبختي فوت كردند و تمام آنها به در به دري زندگي كردند و هيچ كس به فرياد اينها نرسيد. چطور اين هنر پيشرفت كند؟ آيا جايي ميماند كه اين هنر پيشرفت كند؟ مردم علاقهمندند، دوست دارند، ازخودگذشتگي نشان ميدهند؛ مردم تا جايي كه كارها به آنان محول شود و تا جايي كه به آنها مربوط ميشود به نحو درست، كارشان را انجام ميدهند ولي در اين ميان كار دولت چيست؟ اين مملكت با اين جمعيت چند هنرستان دارد؟ كسي كه علاقه به اين هنر داشته باشد، به كجا مراجعه كند؟ اين وسط بايد تكليف ارشاد مشخص شود.»
كياني در ادامه افزود: «از سويي همه مدعي هستند كه استادند اصلا طرف سنش اقتضاي استادي را نميكند؛ براي استادي بايد زحمت بكشي، كار كني. يك عده نام هنرمند را يدك ميكشند در حالي كه هنرمند نيستند؛ هنوز درجهبندي و طبقهبندي هنر تعريف نشده، مثلا كسي كه نقاشي بلد است، نقاش باشد و وارد خوشنويسي نشود. او كه نوازنده هست به تئاتر و طنز وارد نشود. كسي كه كارش طنز است و اين كار حرفه اوست، به كار بقيه هنرمندان كار نداشته باشد. »
اين پيشكسوت هنر فولك از آينده اين هنر و جواناني كه به آن رو ميآورند، ابراز نگراني كرد و گفت: «من وقتي جواني را با آن همه علاقه ميبينم كه عمرش را ميگذارد، بغض ميكنم، پيش خودم ميگويم آيا آينده اينها از ما هم بدتر است؟ جواب خانواده خود را چه بدهند؟ چه كسي به امور آنها رسيدگي خواهد كرد؟ هنوز كه هنوز است كسي پيدا نشده به اين هنر بها بدهد. همين بچههاي هنرمند تربت جام اگر ميرفتند خاك و شن ميفروختند تا حالا ميليونر بودند و پيش خانواده، رنگشان زرد نبود. اينها هم از همين شهر و كشور و منطقه هستند و باعث افتخار مملكت. اين جوانها چيزهايي كه فراموش شده را زنده ميكنند، به مردم هويت ميدهند و شناسنامه ما را تكميل ميكنند. »
اين رقصنده محلي صحبتهايش را اين گونه به پايان برد: «هنرمند بودن يعني خون دل خوردن. هنرمند، درد و غصه اجتماع و مردم را ميخورد و آن را در دل و سينه خود تا وقت مرگ نگه ميدارد و هيچ علاجي هم ندارد.»
اين هنر بايد به صورت آكادميك در بيايد دانشگاه داشته باشد و توسط اساتيد به هنرجويان تدريس شود.
براي استادي بايد زحمت بكشي، كار كني. يك عده نام هنرمند را يدك ميكشند در حالي كه هنرمند نيستند؛ هنوز درجهبندي و طبقهبندي هنر تعريف نشده است.