• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4141 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱ مرداد

زبان و كلام آقاي حميد سمندريان

كهن- الگوي توپ و تشر

امير پوريا

از دهه سي تا واپسين روزهاي عمر در آغاز دهه نود، آقاي حميد سمندريان مظهر معلمي در هر بخش از دانش درام اين ديار بود. در هر نسل از بازيگران بزرگ تئاتر و بعدتر، سينماي همه اين شش دهه كه تقريبا برابر مي‌شود با تمامي عمر تكوين هنرهاي نمايشي در ايران، چندين و چند نفر نه‌تنها شاگرد او بودند بلكه به جاي عادت مرضيه اين سال‌ها كه شاگردان گاه ترجيح مي‌دهند از منابع نخستين آموزش‌هاي خود ياد نكنند، همگان به شاگردي او اذعان و مباهات مي‌كردند. حتي بسياري از هم‌نسلان و هم‌قطاران نيز هر گپ و گفت شخصي يا كاري با آقاي سمندريان را معادل درس گرفتن مي‌دانستند و با وجود نشستن خودشان بر كرسي استادي او را استاد خود مي‌خواندند. اما در ميان ادعاهاي چندين نسل از تمام اين تئاتري‌هاي اصيل يا سينمايي‌هاي جديد، چيزي مشترك بود كه بيش از فخر به شاگردي، خود را نشان مي‌داد: ادعاي فحش خوردن از استاد! هر كدام از شاگردان يا همكاران، تاكيد مي‌كنند كه چوب زبان و بيان تند او را نوش جان كرده‌اند و جالب‌تر آنكه همه قصه آن دشنام شنيدن را با جزييات به ياد دارند و بسته به ميزان مهارت در روايتگري با جذابيت متوسط يا فوق‌العاده، بازگو مي‌كنند. اغلب نيز معترفند كه ضربه واردآمده به ذهن و ضميرشان در ابعاد متنوعي از تلنگر تا پُتك، آنها را به خود آورده و در بسياري موارد، حتي راه و رويكردشان به بازيگري يا كار تئاتر را تغيير داده است. برخي تا اين حد پيش مي‌روند كه بگويند اساسا از آن لحظه توپ و تشر البته طنازانه آقاي سمندريان، مسير موفقيت به تدريج بر آنها گشوده شده. اينكه از هيچ يك نام نمي‌آورم، از اين بابت است كه چه در گپ دوستانه و خصوصي، چه در مصاحبه مكتوب و مطبوعاتي و چه در مصاحبه تصويري، تقريبا همه با اشتياق و گاه با درآوردن صداي بسيار به خصوص و لحن بي‌همتاي او، سيلي‌هاي كلامي‌اش را بازگفته‌اند؛ اما بعدتر، از من خواسته‌اند انتشار آن را متوقف كنم يا اگر در صحبت خصوصي بوده، جايي نقل نكنم. صداقتي در كلام اغلب‌شان بود كه باعث مي‌شد باور كنم نگران اعتراف به بي‌راهه رفتن در اوايل يادگيري خودشان نيستند و دغدغه‌شان بدنام نكردن آقاي سمندريان با صفت «بددهني» است. صفتي كه وقتي بجا و به اندازه در رفتار فرد دانا جاري شود و به قصد زدودن يا حتي تحقير جهالت باشد، بسي هم پسنديده است؛ اما متاسفانه در فرهنگ عمومي ما بدون توجه به ميزان تاثير و حقانيت آن در موارد كارآمد، به كلي ناپسند به شمار مي‌رود.

اما يك روايت از مهم‌ترين تقليد آن صدا و لحن در حضور عموم، قابل نقل است: ميانه زمستان سال 91، وقتي هنوز شش ماه و چند روز از فقدان آقاي سمندريان مي‌گذشت، در يكي از شب‌هاي اجراي نمايشنامه درخشان ديويد اوبورن به نام «برهان» به كارگرداني محمد يعقوبي، بازيگر نقش پروفسوري كه سال‌ها بود ديگر درس نمي‌داد، اضطرابي چند برابر شب‌هاي ديگر داشت. او، علي سرابي، بعد از سال‌ها شاگردي آقاي سمندريان، داشت نقش استاد رياضي را بازي مي‌كرد كه به شاگرد قديمي و دختر خودش، به يك اندازه بد و بي‌راه مي‌گفت؛ و البته باز جانب طنز را رعايت مي‌كرد. سرابي از ابتداي اين اجرا لحني بسيار شبيه صداي پُر و بيان رسا و حالت طعنه پرداز آقاي سمندريان را اختيار كرده بود و كلام استاد رياضي امريكايي را همتاي كلام استاد بزرگ تئاتر ايران گرفته بود. آن شب به خصوص، خانم هما روستا كه بعد از درگذشت شوهرش به ندرت به تماشاي نمايشي رفته بود، به دعوت گروه براي تماشاي اجراي يعقوبي به سالن فرهنگسراي نياوران آمد و سرابي، به‌شدت نگران واكنش بانو بود. اين سرزميني است كه از تقليد صداي يك متوفي تا نسبت دادن كلام تند و تشرآميز به او، همه را معادل اهانت به مرحوم مي‌پندارد و سخت مي‌شود حدس زد كه واكنش هر كس در اين زمينه، چه خواهد بود. اما خانم روستا نه تنها برآشفتگي نشان نداد، بلكه با چشم اشكبار و لبخند گونه-نماي هميشگي‌اش به استقبال گروه رفت و به شاگرد ديرين شوهر گفت كه از ديالوگ اول او روي صحنه، متوجه بازسازي صداي «حميد» شده و بيش از هر زمان ديگر در آن چند ماه، لحظه‌هاي از ياد نرفتني بالا رفتن صداي او حين طعنه و توپيدن را به جا آورده است. روراست كه باشيم، خواهيم پذيرفت همسر چنين مردي طي چهار دهه زندگي و مدتي بيش از اين، همكاري، بسان سايرين از اين زبان او در امان نبوده كه هيچ بي‌شك دامنه حساسيت‌هاي صاحب اين زبان را بس بيش از بقيه، مي‌شناخته است. اما رويارويي بي‌خشم و پر اشتياق او با تداعي آن صدا و لحن، به معناي يكي شدن زندگي و درام است: بي‌كشمكش، هيچ كدام لطف و لذتي ندارند و مهم‌تر اينكه هيچ كشمكشي بامعنا و باهدف نيست مگر آنكه ظرافت و هوشمندي در آن جريان يافته باشد. حرف بد زدن، به ظاهر از فرد لمپن هم برمي‌آيد. اما حرف بد را خوب و به جا زدن، تنها كار فرد داناست. وقتي در مسير جدل با جهالت به كار رود، بخشي از گسترش دانايي خواهد بود و بابت استفاده از همين روش، تصوير ازلي/ ابدي آقاي حميد سمندريان با طنين تشرهاي درس‌آموز او، درآميخته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون