• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4153 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۵ مرداد

نگاهي به شهر و مراكز خريد در گفتاري از عباس كاظمي

كالا به جاي سياست

مرتضي ويسي - عطا رشيديان

 

 

عباس كاظمي از آن دسته اساتيد و پژوهشگراني است كه بدون توجه به حواشي و اتفاقات پرافت و خيز اطرافش، با همتي وصف ناشدني پروژه‌هاي تحقيقاتي خود را پيش مي‌برد. وي كه يك جامعه‌شناس است مهم‌ترين اهتمام خود را روي شناخت شهر و تجربه‌هاي شهري متمركز كرده است. چنانكه به گفته خودش از سال 1380 تاكنون تحقيقات بر روي مجتمع‌هاي تجاري و تاثير آنها بر حيات شهري ما ايرانيان موضوع تحقيقاتي و پژوهشي خود قرار داده است و در اين راه به نتايج تازه و بديعي دست يافته كه هرازگاهي بخش‌هايي از آن را از طريق رسانه‌ها به مخاطبان و علاقه‌مندان مباحث جامعه‌شناسي شهري انتقال داده است. به همين مناسبت اخيرا از وي دعوت شد تا در نمايشگاه عكسي با عنوان مراكز خريد كه در موزه عكاسخانه شهر برگزار شده است سخنراني كند. اين برنامه از دو بخش تشكيل مي‌شد بخش اول آن مربوط به سخنراني عباس كاظمي بود و بخش دوم آن به نمايش عكس عكاسان جوان درباه مراكز خريد اختصاص داشت كه كاظمي تا حد امكان به تفسير اين عكس‌ها پرداخت. متن پيش‌رو سخنراني كاظمي در قسمت نخست اين برنامه است.

تجربه‌هايي كوچك، داستان‌هايي بزرگ

ما بسياري اوقات قصه‌هاي تكراري را مي‌شنويم اما به شكل عجيبي گويي كه براي اولين‌بار هست اين قصه‌ها به گوش‌مان مي‌خورد. علت اين امر را مي‌توان در اين جست هنگامي كه قصه‌ها را در بستر زندگي روزمره قرار مي‌دهيم و آنها را با تجربه‌هاي روزمره خود در هم مي‌آميزيم و به نظر ما يك قصه جديدتري روايت مي‌شود. به همين جهت مي‌توان گفت در هر قصه‌اي كه يك داستان بزرگ اجتماعي مطرح مي‌شود روايتي از بازخواني تجربه زندگي روزمره است و وظيفه ما (جامعه‌شناسان) نيز بيان همين داستان‌هاي تكراري است براي فهم زندگي روزمره. به تعبيري وظيفه عكس و عكاس هم اين است كه قصه‌هاي كوچك، گذرا و ناچيز را تبديل به قصه‌هاي بزرگ‌تر و ماندگارتر كند. قصه‌هايي كه ممكن است بارها تكرار شده باشند اما هنگامي كه به بيان عكاس روايت مي‌شود شكل متفاوتي را پيدا مي‌كند. اين مقدمه را گفتم چون داستاني كه من قرار است از خلال اين عكس‌ها بيان كنم شايد تكراري به نظر برسد ولي وقتي به بيان درمي‌آيد و با تخيلات شما و زبان من درمي‌آميزد مي‌توان داستاني متفاوت از يك داستان تكراري بنا كرد.

آغاز شكل‌گيري مراكز خريد

من در سال 1380 پروژه مطالعه مركز خريد را شروع كردم؛ در آنجا تصورم بر اين بود كه مراكز خريد فضاهاي متفاوت در تجربه روزمره هستند به خصوص در جامعه‌اي كه فضاي كافي براي تجربه كردن وجود ندارد. به عبارت ديگر مراكز خريد، آن تجربه‌هاي متفاوت را در اختيار ما قرار مي‌دهند همان‌گونه كه در كتاب پرسه‌زني مطرح كرده‌ام؛ پرسه‌زن با اينكه در خيابان‌هاي شهر و در مراكز خريد قرار دارد اما روحش را به كالاها نفروخته بود و ذهنيت مصرف شده‌اي پيدا نكرده بود. در دهه 70 و تاحدي دهه 80 به قدري مراكز خريد در تهران كم بودند و البته به قدري فضاهاي عمومي در تهران ناياب بود و اگر هم تعداد محدودي وجود داشت با محدوديت‌هاي بسيار بالا بودند كه به همين جهت مي‌توان گفت كه ما در دهه 70تجربه زندگي شهري نحيفي داشتيم با اين حال شكلي از پرسه زني در آن زمان پديد آمد كه با آنچه امروز شاهد آنيم كاملا متفاوت است. پرسه‌زني در دهه 70 خود را در شكل گروه‌بندي‌هاي اجتماعي چون جوانان، زنان و سالمندان كه نمايندگان اقليت‌هاي فرهنگ در آن زمان بودند نشان مي‌دادند. گروه‌هايي كه حضورشان در مراكز خريد به معناي رابطه عاطفي با كالا نبود بلكه اساسا استفاده از فضاهاي مصرف در مسيري متفاوت با برنامه رسمي مراكز خريد بود.

فراغت و مجتمع‌هاي تجاري

اما امروزه سياست شهري تغيير كرده است و به قدري مجتمع‌هاي تجاري گسترش پيدا كرده‌اند كه مانند يك جاروبرقي جمعيت را داخل شهر خالي كرده به درون اين مجتمع‌ها مكيده است. مجتمع‌هاي تجاري در دنياي امروز مكان‌هاي چند منظوره هستند. به اين معنا در اين مكان‌ها مفهوم فراغت و مفهوم خريد را با هم ادغام كرده‌اند. اين در حالي است كه زماني بود افراد براي تفريح بايد به جايي مي‌رفتند و براي خريد به جايي ديگر، اما اكنون مجتمع‌هاي تجاري چند منظور فراغت همراه با خريد را باب كرده‌اند و اگرچه به ظاهر اصالت را به فراغت مي‌دهند ولي در عمل ما را درگير پديده‌اي به اسم خريد مي‌كنند.

غرق شدن پرسه‌زنان در مراكز خريد

خوب اينجا هست كه پرسش‌هاي اساسي به وجود مي‌آيند؛ چه بر سر پرسه زنان در شهر آمده است؟ افراد حاضر در مراكز خريد چه سرنوشتي پيدا مي‌كنند؟ و به طور كل چه بر سر شهر مي‌آيد؟ آيا ما همچنان با جمعيتي مواجه هستيم كه با همان خلاقيت و ابداعات در شهر پرسه‌زني مي‌كنند يا افراد صرفا درگير تعلقات به كالا شده‌اند؟ پرسه‌زن در نظر والتر بنيامين براي گذشتن از خيابان‌ها عجله نداشت و شهوت عجيبي براي نگاه كردن و درك جزييات زندگي شهري داشت. پرسه‌زن مانند يك كارآگاه عمل مي‌كرد كه با هشياري و دقت به دنبال جزييات سرنخ‌ها و تغييراتي بود كه به تازگي نمود يافته بودند. آيا اين دقت و جزيي‌نگري با كالايي شدن زندگي شهري همچنان امكان تداوم دارد؟ اين سوال كاملا يك سوال انتقادي و فلسفي است كه نه فقط درباره تهران بلكه زندگي شهري در همه جاي جهان اهميت دارد. پرسه زني كه به كالاها و زندگي كالايي اهميت نمي‌داد امروزه به واسطه مجتمع‌هاي تجاري تبديل به يك پرسه زن مصرفي شده است. پيش از اين فرگوسن بود كه از پرسه‌زن در زندگي مصرفي نام برده است و در نگاه او پرسه زن فاقد هرگونه خلاقيت تلقي مي‌شود. امروزه به جاي پرسه‌زن از عنوان خريدار تفريحي در شهري مي‌توانيم صحبت كنيم. ما امروزه همگي مشترياني هستيم كه در شهر قدم مي‌زنيم. سياست فضاي عمومي نيز به جاي اينكه ما را به عنوان يك شهروند محسوب كند بيشتر به عنوان يك مشتري قلمداد كرده است.

كالايي شدن تجربه در زندگي شهري

به نظر من بحراني كه در زندگي شهري از زبان بنيامين مي‌توان درباره آن صحبت كرد شكل تجربه است؛ يعني تحولي در شكل تجربه زندگي شهري براي ما رخ داده است. سوال اين است چه شكلي از تجربه شهري در زندگي ما رخ داده است و مشكل اين شكل از تجربه كجاست؟ البته خود بنيامين اشاره مي‌كند كه عصر قصه‌گويي به اتمام رسيده است و جاي خودش را به تجربه‌هاي بسيار زودگذر و فاني داده است. تجربه‌هايي كه يك لحظه در صفحه اينستاگرامي پديدار مي‌شود و بلافاصله ناپديد مي‌شود. ديگر تجربه‌اي وجود ندارد كه ما درباره آنها قصه گويي كنيم. اما چه بلايي سر تجربه‌ها مي‌آيد؟ همان‌گونه كه بنيامين اشاره مي‌كند دو نوع تجربه را مي‌توان از هم تفكيك كرد؛

1- اول تجربه لحظه‌اي و آني كه هر يك از ما در زندگي داريم.

2- دوم تجربه‌هايي كه بين من و شما و ديگران مشترك است كه قابل تبادل و انتقال هستند.

اگر اينها را از هم تفكيك كنيم از نگاه پديدارشناسانه بخش تجربه‌هاي شخصي و فردي ناب مخزن زندگي روزمره هستند. به اين معنا تجربه‌هاي فردي جايي است كه تجربه‌ها را خلق مي‌كنيم و بخشي از آن را كه قدرت قصه دارند به سطح جامعه انتقال مي‌دهيم.

اتفاقي كه امروزه رخ مي‌دهد اين است كه تجربه‌ها بيشتر حول كالاها شكل مي‌گيرد يعني بيش از حد كالايي مي‌شوند و حتي تجربه‌هاي ناب و منحصر به فرد ما كه در فضاي عمومي شهر شكل مي‌گيرد نيز با همين مشكل مواجه مي‌شوند. به همين جهت مي‌توان بحران را در همين‌جا جست‌وجو كرد. همچنين در ادامه مجتمع‌هاي تجاري تبديل به مهم‌ترين بخش زندگي ما مي‌شوند. پيش از اين من از اين مكان‌ها به عنوان يك سنگر مقاومت ياد كرده بودم. برخي شايد فكر كنند كه آن نظر نادرست بوده است بايد بگويم در زمان خود مراكز خريد در تهران چنين نقشي داشته‌اند. البته من هيچگاه نفس مراكز خريد را سنگر مقاومت نمي‌دانستم بلكه حضور در مراكز خريد نوعي استفاده تاكتيكي بود، جايي كه بايد فضاي مصرف باشد، مصرف فضا به گونه‌اي رخ مي‌داد كه آن را عرصه نمايش اقليت‌هاي فرهنگي مي‌كرد. ولي امروزه مجتمع‌هاي تجاري به قدري سياستش را پيچيده كرده است كه ديگر به سادگي نمي‌توان آنجا را مكاني براي تغيير شكل متفاوت زندگي درك كرد. همان‌گونه كه مطرح شد در مراكز خريد دهه‌هاي پيشين امكان فراغت بسيار نادر بود و نگاه اين بود كه افراد خريد و آنجا را ترك كنند اما سياست مراكز خريد امروزه اين است بياييد داخل مراكز خريد و تفريح كنيد و اگر خواستيد خريد كنيد. اينجا مشخص مي‌شود چگونه سياست زندگي روزمره را الگوهاي سرمايه‌دارانه مصرف تسخير مي‌كند و شكل تجربه اجتماعي را تغيير مي‌دهد.

جمعيت‌ها در مراكز خريد شكل نمي‌گيرند

شكل واقعيت اجتماعي امروزه بسيار متفاوت شده است. تجربه زندگي و فراغت در شهر بيش از اندازه به تجربه خريد تقليل پيدا كرده است. پيش از اين هم تجربه ما در زندگي شهري خصوصا در تهران تجربه جمعي نبوده است چون فضاي عمومي نادري در تهران داشتيم چرا كه تهران امكان تجربه‌هاي جمعي در زندگي شهري را براي ما فراهم نمي‌كند يا بسيار بسيار محدود اتفاق مي‌افتد كه جمعيت محدودي در ميدان، مركز يا خياباني جمع شوند و رويداد يا جشني را رقم بزنند. شهر در زندگي امروز ما بسيار كنترل شده است. اگر در دهه‌هاي پيش سياست رسمي وجود داشت كه مانع شكل‌گيري جمعيت (crowd) در شهر مي‌شده است امروزه در مراكز خريد اين اتفاق رخ مي‌دهد. به عبارت ديگر امروزه مراكز تجاري جمعيت منزوي، پراكنده و منفرد را داخل يك فضاي مشخص و محدود جاي داده‌اند بدون اينكه امكان تعامل جمعي در سطح گسترده را براي آنها فراهم كند. اتفاقي كه رخ مي‌دهد اين است كه سياست فضاي شهري دقيقا همگام با سياست فضاي شهر پيش مي‌رود كه همانا شكلي از سرمايه‌داري اسلامي مصرفي است. ضمن اينكه افراد را براي حضور در مراكز خريد تشويق مي‌كند در عين حال امكان شكل‌گيري جماعت فعال را منتفي مي‌كند. بنابراين ما تبديل به مصرف‌كننده‌اي مي‌شويم كه تمايل دارد تجربه‌هاي شخصي حول كالا پيدا كند و مايل است اين تجربه‌ها را در سطح قابل تبادل به اشتراك بگذارد.

كالايي شدن چه تاثيراتي در زندگي ما دارد؟

اين سوال را مي‌توان مطرح كرد كه ذهن كالايي شده چه ميزان مي‌تواند امكانات تغيير در جامعه را فراهم كند؟ شخص من به اين فضاهاي شهري بدبين نيستم ولي مي‌دانم كه تجربه‌هاي رهايي بخش در سايه اين كالايي شدن ممكن است كمرنگ‌تر شود و مي‌توانم تصوركنم نسل جديد ما بيش از اندازه درگير فضاهاي مصرفي مي‌شود و به جاي آنكه برندهاي سياسي را بشناسند برندهاي كالاها را خواهند شناخت و بيشتر به دنبال اين هستند كه از مد روز دور نمانند. با اين حال باور دارم كه مراكز خريد در درون خودش امكان تغيير را از بين نمي‌برد ولي ضعيف نگه مي‌دارد. اين امكان نه اينكه ويژگي ذاتي مراكز خريد باشد بلكه در زندگي روزمره و بين افراد وجود دارد. تصور اينكه روزگاري در فضاهاي شهري شديدا مصرف‌زده جمعيتي به يك عامل دگرگون ساز تبديل شود امري منتفي نيست ولي اين دليل نمي‌شود كه از تهديد تضعيف زندگي سياسي در پس مصرف‌گرايي غافل شويم.

غذا و تجربه حضور در شهر

امروزه كه تجربه شهر كالايي شده است خيابان‌هاي ما يا حول كالا شكل مي‌گيرند يا حول پديده غذا. امروزه غذا محافظه‌كار‌ترين نقش را در زندگي شهري ما ايفا مي‌كند. پرسه‌زني كه بايد قدم مي‌زد تبديل به مشتري‌اي مي‌شود كه بايد غذا بخورد. خيابان‌ها صرفا مي‌توانند خيابان باشند اما همچنين مي‌توانند جايي باشند كه غذا سفارش بديد و اين تجربه را در اينستاگرام به اشتراك بگذاريد. بنابراين پرسه‌زن تبديل به كسي مي‌شود كه به درون مراكز مي‌رود، تصاوير را نگاه مي‌كند، در روياهايش فرو مي‌رود و درباره كالاها تخيل مي‌كند. البته مراكز خريد تنها عامل كالايي شدن در جامعه نيستند امروزه هر جا كه بايستيد، در هر گوشه از خيابان، هر ميهماني يا هر كلاسي مهم‌ترين بحث حول دلار، سكه، قيمت خانه و... مي‌چرخد يعني زندگي شهري ما شديدا آلوده به امر اقتصادي و كالايي شده است.

رسالت عكاسي و تجربه‌هاي شخصي و جمعي

هنر و عكاسي اختصاصا چه نقشي در اين موقعيت دارد؟ بهتر است گفته شود عصر پساعكاسي چه نقشي دارد؟ يك زماني عكاسي به عنوان هنر محسوب مي‌شد. در حالي كه امروز بسيار دشوار است كه عكس‌هاي افراد عمومي به عنوان يك اثر هنري شناخته شود. زماني كه ما با انبوه عكس‌ها مواجه هستيم هر كسي مي‌تواند عكاس زندگي روزمره خود باشد و تجربه‌ها توسط خود مردم ثبت مي‌شوند نه نخبه كارشناسان. اما اتفاقي كه رخ مي‌دهد خود اين انبوه عكس بخشي از جامعه مصرفي شده است به عبارت ديگر خود عكاسي نيز مصرف زده شده است. اين امر رسالت خود عكاس را سنگين مي‌كند كه چگونه عكس بگيرد تا بصيرت انتقادي راديكال را براي خودش ممكن كند. بايد خود عكاس وسيله بازتوليد آن فضاي مصرفي نشود. عكاس بايد به گونه‌اي قصه را روايت كند كه بيدار‌كننده باشد. با وجود انباشت پايان‌ناپذير عكس در آرشيو‌هاي همه ما كه مثل «مِموري»ها (حافظه‌هاي ديجيتالي) عمل مي‌كنند عكاس بايد شيوه ديگر را از زندگي شهري براي ما روايت كند و شهر را از طريق عكاسي از نو بازآفريني كند. عكس قصد روايت همه جوانب زندگي را ندارد بلكه دست به گزينش مي‌زند براي نشان دادن چيزي متفاوت. عكاس همان كاري را مي‌كند كه فيلسوف انتقادي مي‌كند. عكاس داستان خودش را از شهر بيان مي‌كند در عين حال، ما را متوجه تجربه‌هايي مي‌كند كه از سوي ما مورد غفلت واقع شده‌اند و دوباره آن را به نمايش مي‌گذارد. او وجوه سياسي فراموش شده شهر را برجسته مي‌كند و نشان مي‌دهد شكلي از زندگي هست كه ما را نسبت به درك تجربه‌هاي متفاوت مان غافل مي‌كند. اين تجربه‌ها همانا امكان تعامل ما انسان‌ها با همديگر است كه بيش از هر زماني از شهر در حال رخت بر بستن است و جايش را به تعامل من -كالا مي‌دهد.

 


شخص من به اين فضاهاي شهري بدبين نيستم ولي مي‌دانم كه تجربه‌هاي رهايي بخش در سايه اين كالايي شدن ممكن است كم رنگ‌تر شود و مي‌توانم تصوركنم نسل جديد ما بيش از اندازه درگير فضاهاي مصرفي مي‌شوند و به جاي آنكه برندهاي سياسي را بشناسد برندهاي كالاها را خواهد شناخت و بيشتر به دنبال اين هستند كه از مد روز دور نمانند.

امروزه سياست شهري تغيير كرده است و به قدري مجتمع‌هاي تجاري گسترش پيدا كرده‌اند كه مانند يك جاروبرقي جمعيت را داخل شهر خالي كرده به درون اين مجتمع‌ها مكيده است.

امروزه غذا محافظه‌كار‌ترين نقش را در زندگي شهري ما ايفا مي‌كند. پرسه‌زني كه بايد قدم مي‌زد تبديل به مشتري‌اي مي‌شود كه بايد غذا بخورد.

پرسه زن در نظر والتر بنيامين براي گذشتن از خيابان‌ها عجله نداشت و شهوت عجيبي براي نگاه كردن و درك جزييات زندگي شهري داشت. پرسه‌زن مانند يك كارآگاه عمل مي‌كرد كه با هشياري و دقت به دنبال جزييات سرنخ‌ها و تغييراتي بود كه به تازگي نمود يافته بودند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون