اولين، بزرگترين، نيماترين، سلطانترين
غلامرضا طريقي
نميدانم چرا ما جماعت اهل هيچ گونه اعتدالي نيستيم. يعني دلمان نميخواهد وقتي چيزي يا كسي را دوست داريم يا حتي وقتي از چيزي يا كسي بدمان ميآيد عدالت را رعايت كنيم. دوست داريم به هر ترتيب يا از اين طرف بام بيفتيم يا از آن طرف بام. چند روز پيش كه سالروز درگذشت شاعر خوب همروزگارمان «سيمين بهبهاني» بود دوباره همهمان ياد اين شاعر درگذشته افتاده بوديم. تا اينجاي ماجرا همهچيز خوب و قابل ستايش بود اما آنچه توجه مرا جلب كرد تكرار عنوانهايي بود كه سالهاست به آنها عادت كردهايم. «نيمايغزل» يكي از عنوانهايي بود كه مدام داشت تكرار ميشد و تكراركنندگان به خيال خودشان داشتند احترام سيمين خانم را حفظ ميكردند. چيزي كه من نميفهمم اين است كه چرا گمان ميكنيم براي بزرگ داشتن كسي يا چيزي بايد حتما لقب آنچناني برايش بتراشيم. مثلا چرا فكر ميكنيم اگر به سيمين لقب نيماي غزل بدهيم او شاعرتر و بزرگتر ميشود. چرا فكر ميكنيم اگر بگوييم سيمين بهبهاني شاعر و غزلسرا چيزي از بزرگي او كم نميشود. اين قاعده درباره ديگران هم صادق است مثلا فكر ميكنيم براي آنكه بگوييم «حسين منزوي» خيلي بزرگ است حتما بايد به او بگوييم «سلطان غزل» كانه اگر او لقب سلطان نداشته باشد اين شاعر غزلسرايي كه هست نخواهد بود. يا مثلا از بين همين غزلسراها فكر ميكنيم كه بايد بگوييم «محمدعلي بهمني» پدر غزل امروز است و اين لقبها را چنان با آب و تاب به كار ميبريم كه گويي داريم به صاحبان آن اسمها لطف ميكنيم. دردناك اين است كه اغلب ما موقع استفاده كردن از اين لقبها معناي آنها را نميدانيم. مثلا درباره لقب سيمين كه حرف ميزنيم اصلا نميدانيم كه نيما به معناي واقعي كلمه در شعر ما چه كار كرده است. حتي به طور دقيق شعرهاي سيمين بهبهاني را هم نخواندهايم. به گمان من كه كمترين جماعت اهل شعر هم اين القاب جز كاستن از شأن بزرگان حاصل ديگري ندارد. تنها حاصل اين است كه با لقب دادن به كسي وظيفه شناخت او را از خودمان ساقط ميكنيم و حوالهاش ميدهيم به مردم. اين قاعده فقط درباره شاعران صدق نميكند. ما ايرانيها به طور كلي عادت داريم همهچيز را همين طور بسنجيم. خدا حفظ كند موسيقيدان عزيز «لوريس چكناواريان» را يكبار ميگفت نميدانم حرف چه كسي را بايد باور كنم. در همين محله خود ما بيشتر از پنج تا پيتزايي هست كه روي تابلويش نوشته شده اولين پيتزايي تهران. و اضافه ميكرد كه در اين قاعده حداقل چهار نفر دارند دروغ ميگويند. مخلص كلام اينكه ما گمان ميكنيم براي نشان دادن اهميت هر چيزي يا كسي بايد حتما لقبي براي او بتراشيم.