• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4178 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۷ شهريور

مروري اجمالي بر شب‌هاي فستيوال Show Of Hands

اكسير ناب و مطلق موسيقي

نيوشا مزيدآبادي

 

 

دشوار مي‌شود تجربه پنج روز پياپي از يك رويداد منحصر‌به‌فرد موسيقي را در چند سطر بنويسي و انتظار داشته باشي مخاطب هم به سادگي همه آن چه اتفاق افتاده را به خوبي درك كند. خاصه آنكه در مملكت ما اجراي موسيقي ناب و خالص در انبوه رخدادهاي صد من يك غاز، مثل درّي گرانمايه در تل بزرگي از كاه گم مي‌شود. نمي‌گويم سوزن چون شايد هنوز اميد دارم كه اگر كوهِ كاه را باد دهيم، در نهايت مي‌توانيم به امر مفقوده دست يابيم. به هر روي پنجشنبه‌شب فستيوال محترم Show of hands به كار خود پايان داد تا ما بمانيم و شور و شعور تازه‌اي براي كشف موسيقي‌هاي نو. آنچه در ادامه آمده صرفا شرحي است مختصر از يك تجربه شخصي كه در اين پنج شب دست داد؛ منهاي اولين شب كه به دليل مشغله كاري، حضور ميسر نشد.

11 شهريور

اولاش اوزدمير، نوازنده باقلاما اولين نوازنده‌اي بود كه در دومين شب اجراها روي صحنه رفت تا اين‌بار نه با همراهي آواز، كه تنها با سازش بخش‌هايي را به صورت بداهه براي مخاطبان حاضر در سالن اجرا كند. اولاش اوزدمير با موسيقي ايراني هم آشنا است و به سادگي مي‌شد از موتيف‌ها و ريتم‌هايي كه در اجراي خود، دستمايه بداهه‌پردازي قرار مي‌داد، به اين نكته پي برد. او با علي‌اكبر مرادي و كيهان كلهر هم‌نوازي‌هاي زيادي داشته كه برخي از آنها در قالب آلبوم منتشر شده‌ است. اين نوازنده اهل تركيه در اجراي خود هم از مقام‌هاي موسيقي عاشيقي تركيه اجرا كرد، هم مقام‌هاي موسيقي فولكلور ايران و هم موسيقي عرب. هر كدام از اين فيگورهاي ملوديك بسترهاي مناسبي براي بداهه‌نوازي او ايجاد مي‌كردند؛ گاهي با تكرار يك تم ريتميك و گاه با بسط و گسترش يك موتيف و مدولاسيون به موتيفي ديگر.اگرچه بعضي اوقات به نظر مي‌رسيد مدولاسيون‌هايش با شتاب و هيجان‌زدگي انجام مي‌شود اما شايد بتوان دليل عمده اين اتفاق را در آواز نخواندن او دانست. در اين سنت موسيقي، آواز نوازنده هم به مثابه يك رنگ صوتي در ديالوگ و گفتمان مداومي با ساز قرار مي‌گيرد كه متأسفانه در اين اجرا، اولاش از نعمت آن بي‌بهره بود و تلاش مي‌كرد با ايجاد دو فضاي موسيقايي مجزا اين گفتمان را تنها به واسطه سازش اجرا كند.حسام اينانلو دومين نوازنده‌اي بود كه در شب دوم فستيوال روي صحنه رفت. او در اين اجرا با ساز كمانچه‌اش، علاوه بر برخي تم‌ها و موتيف‌هاي از پيش تعيين شده، لحظاتي را به صورت بداهه اجرا كرد. لحظاتي كه هر‌چند كوتاه بودند اما ويژگي‌هاي موسيقايي منحصر‌ به خود را هم از نظر ملوديك و هم ريتميك داشتند. اين نوازنده در تجربه‌هاي پيشين خود با پيمان يزدانيان و رامبرانت تريو تا حدي توانسته بود خود را از ساختار موسيقي رديف دستگاهي ايران رها كند اما يكي از مهم‌ترين ضعف‌هايش در اجراي اين فستيوال محدود بودن گستره ذهني‌اش از انواع موسيقي‌هاي دنيا بود. همين هم گاهي در بداهه‌نوازي به تكرار فرم‌ها و موتيف‌هايي مي‌كشاند كه پيش از اين در آلبوم «رام» و «يال و باد» از او شنيده بوديم.

12 شهريور

در سومين شب اجرا اولين نوازنده‌اي كه روي صحنه آمد علي بوستان با ساز شورانگيز بم بود. اين اولين‌باري بود كه شورانگيز بم (ساز ابداعي حسين عليزاده) براي نوازندگي سولو استفاده مي‌شد. شايد بتوان گفت انتخاب اين ساز كه تا پيش از اين هيچگاه براي چنين اجراهايي مورد استفاده قرار نگرفته بود، جسورانه به نظر مي‌آمد اما اين پرسش نيز مدام ذهن شنونده را درگير مي‌كرد كه آيا اين ساز مي‌تواند پاسخگوي تنوع صوتي مورد نظر در اين اجراها باشد يا نه؟ علي بوستان اگرچه در اجراي برخي موتيف‌هاي پر سرعت ضعف‌هاي بسيار انگشت‌شماري داشت اما از حيث تنوع موسيقي‌هاي مورد استفاده (كه به دايره شنيداري او برمي‌گردد) و نيز خلاصي از بند موسيقي رديف دستگاهي، يك سر و گردن از ساير نوازنده‌هاي ايراني حاضر در اين فستيوال بالاتر بود.اگرچه اين كنسرت نيز وام‌دار موسيقي رديف دستگاهي بود و از اصفهان تا شور و دشتي و افشاري و نوا مي‌رفت اما پيدا بود نوازنده با الهام از فضاي موسيقي جز در تلاش است تا آمبيانت ريتميك- ملوديك تازه‌اي ايجاد كند. فضايي كه گاه سردرگم بود و گاه چون رودي خروشان تو را با خود مي‌برد.‌ شايد بيشترين دريغي كه پس از اجراي او در ذهن شنونده مدام رفت و آمد مي‌كرد اين بود كه چرا او را كمتر به عنوان تكنواز روي صحنه ديده‌ايم؟آنيا لخنر، دومين نوازنده‌اي بود كه در سومين شب اين برنامه‌ها روي صحنه آمد و به جرأت مي‌توان گفت اجرايش يكي از بهترين‌ها بود. اين نوازنده ويلنسل اهل آلمان بارها به ايران سفر كرده و به خوبي توانسته در اين مراودات فرهنگي با موسيقي و مخاطب ايراني ارتباط برقرار كند. او در بين قطعات از پيش تعيين شده‌اي از «باخ» و «الني كارايندرو»، بداهه‌هاي روايت‌گونه‌اي اجرا مي‌كرد كه نه به سنت موسيقي خاصي وابسته بود و نه پيرو فرم ويژه‌اي در آهنگسازي. براي او چنان كه خودش مي‌گويد، ويلنسل نزديك‌ترين پديده به آواز است و همين تلقي گاهي آنچنان او را با سازش آميخته مي‌كرد كه انگاري يكي بودند؛ يك جان براي روايت همان لحظه و همان «آن». آنيا موسيقي‌هاي نهفته در ذهنش را روي صحنه به چالش مي‌كشيد تا موتيفي تازه ابداع كند. پس از اين اجرا او با علي بوستان در دوئت بداهه كوتاهي همراه شدند كه نقش نوازنده شورانگيز در آن پررنگ‌تر بود.

13 شهريور

بيورن مه‌ير، نوازنده مطرح گيتار بيس اولين كنسرت بداهه شب سيزدهم شهريور را اجرا كرد. شايد كمي دور از ذهن به نظر برسد مردم ايران چيزي حدود يك ساعت روي صندلي بنشينند و بداهه گيتار بيس بشنوند. اما دقيقا يكي از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي فستيوال show of hands همين بود؛ اينكه مخاطب به جنس موسيقي‌اي كه مي‌خواهد بشنود، آگاه است اما در عين حال با حضورش در لحظه رخداد بداهه، نوازنده را به تجربه و ساختارشكني مي‌كشاند. بيورن مه‌ير بارها در قالب پروژه‌ها و آنسامبل‌هاي مختلف، در ايران روي صحنه رفته اما اين كنسرت برمبناي پروژه «پروه‌نانس» اجرا شد كه آن هم آميخته با لحظات فراواني از بداهه‌نوازي بود. او با رهايي روي صحنه حتي اتفاقات ناخوشايند و گاه گريز‌ناپذير را با تكرار به فرم تازه‌اي از موسيقي بداهه تبديل مي‌كرد كه به «پروه‌نانس» تازگي مي‌بخشيد.دومين اجراي اين شب بداهه‌نوازي گيتار كلاسيك توسط هنرمند مجارستاني، فرنك اسنتبرگر بود. او يكي از هنرمندان كمپاني مطرح و آلماني ECM است كه تاكنون پروژه‌هاي موسيقي متنوعي را در سراسر دنيا روي صحنه برده. اسنتبرگر با استفاده از فضاي ملوديك موسيقي جيپسي‌ها و اضافه كردن ريتم‌هاي عرب و ترك، در بين برخي قطعات از پيش تعيين‌شده به اجراي بداهه پرداخت.

14 شهريور

يكي از درخشان‌ترين شب‌هاي اين دوره از فستيوال Show of hands چهارمين شب آن بود. وقتي رنو گارسيا فونس، نوازنده مطرح كنترباس روي صحنه آمد و قطعاتي را براي حاضران اجرا كرد. او مسلح به تمامي ابزارهاي موسيقي براي يك نوازنده ويتئوز (از تكنيك گرفته تا تنوع ملودي‌پردازي، ايجاد فرم، ريتم تازه و...) بود؛ گاه از ملودي‌هاي موسيقي فولكلور ايراني بهره مي‌گرفت و گاه موسيقي رديف دستگاهي؛ آن هم به واسطه آشنايي‌اش با آثار تنبورنوازي نورعلي‌خان الهي. گارسيا فونس با بهره‌گيري از سمپل ريتم‌هاي از پيش ضبط شده و پخش آنها به مدد ابزارهاي الكترونيك، موتيف‌هاي پر تنوع و پرتكنيكش را اجرا مي‌كرد اما از آنجا كه تمامي اين قطعات از پيش نوشته و تعيين شده بودند، مي‌توان اجراي او را از حيث بداهه‌نوازي (نسبت به سايرين) تهي دانست؛ ويژگي‌ مهمي كه در تمامي شب‌هاي گذشته مخاطب را به سير در دنياي ناشناخته موسيقي مي‌برد.اما متس آيلرتسن يك تنه، سرخوردگي مخاطب از فقدان موسيقي بداهه را جبران كرد. او به عنوان دومين نوازنده روي صحنه آمد تا تنها كنسرت كاملا بداهه اين شب‌ها را اجرا كند. هيچ نكته‌اي از پيش تعيين نشده بود و از همان لحظه ابتدايي خلق نت‌ها مثل رازي سر به مهر مخاطب را با خود درگير مي‌كرد. او گاهي با فشار آرشه روي ساز، نويزهايي شبيه به شكستن چوب يا استخوان ايجاد مي‌كرد كه توسط ابزارهاي الكترونيك در همان لحظه تبديل به پدي ريتميك براي ملودي‌پردازي‌هاي نوآورانه او مي‌شدند. موسيقي اين نوازنده نروژي سراسر تصوير بود؛ تصويرهايي كه گاه تا انتها با تو مي‌آمدند و گاه از ميانه راه جاي خود را به شمايلي تازه مي‌دادند. او چنان كه خودش گفته بود پالتي از آواها، ملودي، مهارت، اصوات، داستان‌ها، نمادها و روياها را روي صحنه در همان «آن» كشف و خلق مي‌كرد.

15 شهريور

توني اوورواتر نوازنده كنترباس اهل هلند كه يكي از اعضاي گروه «رامبرانت تريو» است در آخرين شب اين فستيوال روي صحنه رفت. او نيز شبيه به گارسيا فونس با الهام از موسيقي فولكلور و رديف دستگاهي ايراني، به خصوص قطعاتي از حسين عليزاده و كيهان كلهر شروع به نوازندگي كرد. او اگرچه در اجراي ربع پرده‌ها به اندازه فونس كه رب‌النوع تكنيك و ملودي‌پردازي‌ است، ماهرانه عمل نكرد اما به هر روي تلاشش براي آنكه مخاطب درك متقابلي از اجراي او داشته باشد، قابل تقدير بود.دومين و آخرين كنسرت اين فستيوال، اجراي كويينتتي مشتمل از يك ساز بادي و چهار ساز زهي و زخمه‌اي بود؛ چهار نوازنده‌اي كه در يكي از اين شب‌ها روي صحنه رفته بودند. كلاوس گزينگ (نوازنده كلارينت و ساكسيفون) به عنوان كسي كه محوريت فستيوال را براي دوره بعد معين مي‌كرد، نقش رهبر گروه را هم داشت. اجراي آنها با دوئت او و آنيا لخنر آغاز و در ادامه با پيوستن فرنك اسنتبرگر به تريو تبديل شد. اين گفتمان موسيقي، روان و اثرگذار ادامه داشت تا علي بوستان (اين‌بار با سه‌تار) و بيورن مه‌ير (با گيتار بيس) به او پيوستند. كلاوس گزينگ با تبحر و تكنيك فراوان، پاساژ‌ها و فيگورهاي ريتميكي را ايجاد مي‌كرد كه در نهايت مسير نوازندگي هر 4 نوازنده را به هم متصل مي‌ساخت. اجرايي دلنشين، بكر و آغشته به اكسير مطلق موسيقي.

17 شهريور

حالا ديگر دومين دوره از فستيوال Show of hands به كار خود پاپان داده است. فستيوالي كه علاوه بر اجراي موسيقي بخش‌هاي متنوعي چون نمايش فيلم، ورك‌شاپ‌ها و ملاقات با هنرمندان در فضايي صميمانه داشت. اما مهم‌ترين درسي كه از اين اجراها مي‌توان گرفت، نوع نگاه اين نوازنده‌ها به موسيقي و دامنه گسترده اطلاعاتي آنها از موسيقي سراسر دنيا بود. آنها بي‌آنكه نگاهي آميخته به تعصب نسبت به پديده‌هاي فرهنگي و هنري داشته باشند با آغوش باز از هر تجربه هنري تازه‌اي استقبال مي‌كردند؛ خواه اين تجربه همان لحظه روي صحنه اتفاق مي‌افتاد يا خواه با تمرين فراوان در طولاني مدت. ويژگي منحصر‌به‌فردي كه تقريبا مي‌توان گفت اكثر موسيقيدانان امروزي ايران بي‌اعتنا، يكسره آن را فراموش كرده‌اند. اين موضوع را به سادگي از مقايسه بعضي نوازنده‌هاي مدعو با نوازنده‌هاي ايراني دريافت كرد. آنها بي‌آنكه خود را محدود به قيود فرمي كنند، موسيقي را آزادانه و رها اجرا مي‌كردند. موسيقي‌اي كه از دل برمي‌آمد و لاجرم بر دل مي‌نشست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون