با وجود مديران دولتي در فوتبال ايران
آش همين آش است و كاسه همين كاسه
وضعيت فوتبال و مديريت آن در كشور ما بهگونهاي شده كه نوشتن از آن با ادبيات رايج روزنامهنگاري و استفاده از كلمات ساده بسيار دشوار شده است. تاريخ مديريت در دو باشگاه پرسپوليس و استقلال كه گلهاي سر سبد فوتبال ما هستند، به خوبي گواه اين مساله است كه ورزش ايران چگونه مديريت ميشود. هر چه زبان رسمي براي شرح مديريتها در عرصه كلان اين كشور الكن و ناتوان است زبان غيررسمي ما توانايي اين را دارد كه ثمره سالها مديريت را در يك جمله خلاصه كند.
يك ضربالمثل را به كرات از شيرازيها شنيدهام كه برايم بسيار دلنشين است «شام و ناهار هيچي، آفتابه-لگن هفت دست.» اين ضربالمثل شيرين به اين دلالت دارد كه فردي به كارهاي ضروري نپردازد و در عوض انرژي خود را صرف انجام حواشي كند؛ به عبارتي ديگر از واجبات بريده و سرگرم مستحبات باشد. نگاهي به مديريت باشگاههاي استقلال و پرسپوليس در دهههاي اخير نشاندهنده همين موضوع است. به ياد ندارم كه مديري براي اين دو باشگاه انتخاب شده باشد كه در ابتداي حضورش در اين باشگاه محبوب و در انتهاي دوره مديريتش و پس از آن منفور نشده باشد.
مهمترين ويژگي تمامي مديران استقلال و پرسپوليس هم اين است كه از آنچه نبايد كنند بسيار كردهاند و از آنچه بايد، هيچ. تيم مديريتي سابق استقلال را كه به ياد داريد، همان عاشق عكس و مصاحبهها. همان كساني كه به جاي اينكه نيروي خود را صرف حفظ بازيكنان كليدي كنند هر روز دنبال حرف زدن و معرفي جانشين و... بودند تا اين بلا را به روز استقلال آماده فصل پيش بياورند.
همين روزها هم كه خبر آمد مديران جديد استقلال براي پيگيري پرونده سوپرجام وكيلي ايراني-كانادايي را به استخدام خود درآورده است تا نگذارد حقي در اين زمينه از اين تيم ضايع شود. اين اقدام را اگر در كنار رسيدگي به ساير مسائلي كه باشگاه با آنها درگير است بگذاريم هيچ نتيجهاي جز شوآف و نمايش بازي كردن براي هواداران نيست. تيمي كه هر روز با يك بازيكن خارجي بر سر قراردادهاي قبلي درگير است و هنوز در اين فصل پرداخت دندانگيري هم به بازيكنان خود نداشته است از جيب چه كسي و از كدام خزانه هزينه استخدام وكيل براي پروندهاي را كه هيچ اميدي به پيروزياش نيست، پرداخت ميكند؟ البته كه اين نابخرديها به همين دو موضوع و البته تنها به مديران باشگاه استقلال ختم نميشود. نگاهي به تصميمهاي اخير مديريت باشگاه پرسپوليس (كه در مقايسه با ساير مديران ورزشي اين سالها جواهرند) نشان ميدهد كه از قضا آنها هم چندان منطقي تصميم نميگيرند. براي مثال قرارداد بازيكني مثل حسين ماهيني كه در مدتهاي اخير يكي از ضعيفترينهاي پرسپوليس بوده است تا سه سال ديگر تمديد شده است اما بشار رسن جوان و آماده در نيم فصل قراردادش تمام ميشود. البته كه بار تقصير همه اين مسائل و مشكلات تنها بر دوش مديران اين دو باشگاه نيست و بخش اعظم آن مربوط به ساختار كهنه و پوسيده دولتي در ورزش است؛ به گونهاي كه در تمام اين چهل سال به جرأت ميتوان ادعا كرد كه هيچ آوردهاي براي استقلال و پرسپوليس نداشته و همواره اين دو تيم بودهاند كه به مديرانشان شأن و شخصيت بخشيده و در ادامه راه هم باعث موفقيت آنها شدهاند؛ يكي را راهي شوراي شهر كرده، يكي را كارخانهدار و... ماجراهاي مديريتي سرخابيها تمام نخواهد شد مگر با بازگشت اين دو تيم به صاحبان اصليشان يعني مردم. تا زماني كه مديران سالخورده و فرتوت پرورش يافته در ساختار پوسيده دولتي زمامدار امور اين دو تيم باشند آش همين آش و كاسه همين كاسه است.