در مورد فوتبال ايران و كيروش
از خواستههاي آقاي سرمربي، تا خواستههاي ما!
هادي كدخدايي/ شايد كارلوس كيروش را بتوان نمونهاي شاخص از قهرمانهاي مملكتي دانست كه مردمش به بهانههاي مختلف همواره به دنبال اسطورهسازي بوده و سعي ميكنند تا از شخصيتهاي ممتازشان تصويري فراتر از آنچه كه هستند ايجاد كنند. مربي كه دست راست الكس فرگوسن و مورد وثوق او بود، فرگوسني كه بيشك يكي از بزرگترين مربياني است كه دنياي فوتبال به خود ديده است. روزي كه خبر مذاكره و سپس قرارداد با چنين مربي بزرگي در رسانهها پيچيد، در ابتدا باور كردني نبود سرمربي سابق رئال مادريد پرافتخارترين تيم اروپايي به ايران خواهد آمد. كيروش آنقدر بزرگ بود كه مقايسه او با مربيان ديگر مضحك مينمود و انتقاد از بعضي از عملكردهاي او مضحكتر. اين ديدگاههاي اوليه، رسانهها را هم مجاب كرد كه با جو موجود همراهي كرده و تمام قد در برابر مخالفان آن بايستند. به مرور زمان اگرچه كيروش در نتيجهگيري فراتر از بقيه مربيان عمل نكرد ولي بسيار هوشمندانه و با فكر پيش ميرفت و نشان داد از نظر فهم فوتبالي بسيار قوي است. كيروش از همان اول متوجه ضعف بزرگ فوتبال ايران شد؛ عدم توانايي بازيكنان در اجراي تاكتيكهاي مختلف. كيروش نميتوانست ذهنهاي منجمد فعلي را براي تورنمنتهاي مختلف در بازههاي زماني يك ماهه آماده كند. در واقع ديگر بهكارگيري برنامههاي مختلف در مخيله كيروش نميگنجيد و او تنها خواستهاش اجراي صحيح يك پلن بود: يك سيستم دفاعي خوب و نه بيشتر. شايد كيروش ميدانست كه تنها تاكتيكي كه ميتواند در اين مدت كوتاه يا حتي در درازمدت نسبتا خوب اجرا شود فقط يك تاكتيك و همان هم از نوع دفاعي است. البته به خاطر داريم كه برانكو هم به عنوان يكي از مربيان موفق در نتيجهگيري، باتيمي به نسبت پر ستارهتر از تيم كيروش باز تدافعي كار كرد يا ايويچ هم تمركزش روي شيوه دفاعي ايران بود.
حال شايد گفته شود ساختار دفاعي ايران مشكل داشته كه مربيان دست روي آن ميگذارند كه هرچند موضوع درستي است اما علاوه بر ترميم ساختار دفاعي، اساس بازي و چيدمان خود را دفاعي شكل ميدادند كه شايد بتوان گفت كيروش به بهترين نحو اين شيوه را پياده كرد. با اين حال كيروش دلخوش به بازيكنان شاغل در خارج از ايران بود تا باز راحتتر ايدههاي خود را پياده كند. به طور مثال امسال در بازي دوستانه يكي از تيمهاي برزگ پايتخت، مربي آن تيم بازيكني را به زمين فرستاد و از او خواست در هافبك چپ بازي كند، بازيكن سر درگم بود، مربي و كمكهايش مدام به او گوشزد ميكردند كه در حمله يا دفاع در كدام منطقه بايد حضور داشته باشي اما بازيكن كه كاملا گيج شده بود به تشخيص چپ و راست بودن خود شك كرد و به جناح راست تيم رفت كه تماشاچيان و خود مربيان كه شاهد اين ماجرابودند شروع به خنديدن كردند. در اين جا قصد تخريب بازيكنان ايراني را نداريم ولي بايد پذيرفت كه ذهن آنها شكل گرفته و به سختي از خود انعطاف نشان ميدهد كه البته خود مقصر وضعيت موجود نبوده و مشكل اصلي ساختار آموزشي فوتبال پايه ما است. به همين دليل ساده است كه وقتي كيروش با تيمهاي درجه دو آسيا هم بازي ميكند پلن ديگري تعريف نميكند چون نميخواهد آنچه را در تمرينات به بازيكنانش ديكته كرده از بين ببرد و با تكرار سعي در تثبيت آن دارد. اما براي ارايه اين فوتبال كاملا تدافعي هيچ مربياي محبوب هواداران نميشود و حتي اين شيوه منجر به كاهش تماشاچيان آن تيم هم خواهد شد. پس راز محبوبيت كيروش در كشورمان را ميتوان در سوابق درخشان او در فوتبال اروپا و البته حركات به نوعي پوپوليستي او دانست.
كيروش از روزي كه وارد ايران شد انگار سالها در اين جامعه زندگي كرده يا مطالعات زيادي انجام داده است و شايد هم مشاوران زبدهاي داشته كه كاملا اطلاعات درست و جامعي از خواستهها و فرهنگ مردم ايران به او رسانده و ميرسانند. در واقع در نوع رفتارها و گفتارهايي كه جاذب هوادار باشد، كيروش مدل پيشرفته افشين قطبي است، همان طور كه بيان شد از نظر فني كيروش قابل قياس با فوتبال ما نيست اما توجه بيش از حد او به موضوعات حاشيهاي براي جبران نتايج نهچندان جالب او بقيه مسائل را هم تحت تاثير قرار ميدهد. كيروش با جبههگيري در مقابل مربيان به اصطلاح سنتي، همراهي با مربيان جوان، همپا بودن با رسانههاي پرمخاطب، باز گو كردن مشكلات فدراسيون فوتبال و حملهور شدن به اركان آن، به محبوبيت بسيار بالايي دست پيدا كرد. كيروش حتي قاعده بازي را خيلي فراتر از اين موارد بلد بود. به طور مثال اوج نمايش كيروش در بازي با عراق بود، كيروش كه بعد از اخراج پولادي احتمال شكست را بيشتر ميديد در بين دو نيمه ايستاد، نگاه غضبآميز به داور كرد، بقيه وساطت كردند و رفت! و اين حركت نمادي از غرور ملي شد نه آبروريزي ملي يا لمپنيسم و تير آخر را وقتي زد كه يكي از عوامل باخت تيم ملي را مصاحبه سرمربي استقلال دانست. قلعهنويي هم كه استاد به تله افتادن در چنين مسائلي است وارد بازي دو سر باخت شد و كيروش با ادامه روند زيركانه خود شهر را شلوغ كرد. فضا خيلي ساده اين گونه شد: قياس قلعهنويي يا درخشان با كيروش. جواب به ظاهر خيلي ساده بود: كيروش.
اما از روز بعد از آن شكست ناباورانه تيم ملي مقابل عراق تازه بازي شروع شده بود، بعد از مصاحبههاي زياد حالا نوبت برنامه نود بود، همه منتظر محكمه عادلانه مجري آن برنامه بودند اما آنچه اتفاق افتاد فقط شعلهورتر كردن آتش برپا شده، سوق دادن افكار عليه منتقدان، به استهزا كشيدن آنان و به نوعي ايجاد دشمن و دودستگي در ميان فوتبال دوستان و فراموش كردن كليه دستاوردهاي تيم ملي در اين بازيها بود.
تبليغات زياد و مانور يكجانبه درباره يك موضوع همواره باعث جبههگيريهايي در مخالفت با آن ميشود، تيم ملي با بازيهاي نسبتا قابل تحسين اما نه بدون اشكال در جام ملتها ظاهر شد كه قابل نقد و بررسي بود اما پافشاري و اصرار اين برنامه دراثبات موفقيت و كاميابي تيم ملي در جام ملتها و هدف قراردادن منتقدان به طور كاملا بيرحمانه در حالي كه عرصه را آن شب خالي از حريفي قدر ميديد، باعث ضرباتي به پيكره تيم ملي و حتي به اعتبار خود برنامه شد؛ سازندگان آن برنامه با علم به جايگاه ويژه خود در بين عامه مردم، سعي در جهت دهي افكارآنان داشتند، در واقع با رويهاي كه در پيش گرفت با تبديل كردن منتقدان به دشمن و تاختن به اين دشمن دستساز باعث جبههگيري طرف مقابل و در نتيجه ايجاد شكاف بين فوتبالدوستان شد.
برخلاف افكار موجود، سرمربي تيم ملي خود را بازنده اين جام از حيث نتيجهگيري ميدانست و براي رهايي از جو مسموم احتمالي در ايران كه در ذهن خود ايجاد كرده بود راهحل را در همراهي با رسانههاي پرمخاطب و استفاده ابزاري از آنان و سوق دادن افكار جامعه به قضاياي نخنما شده ميديد، غافل از آنكه ملت احساسي ما دلخوش به مسائل ديگر بودند و همين تيم را با همين كمبودها هم دوست داشتند و نيازي به اجراي شوهاي تبليغاتي نداشتند.
تيم ملي دوستداشتني اين جام ملتها كه با خاطرات شيرين حضور بيشمار ايرانيان در ورزشگاههاي استراليا و شور و غرور و هيجان ايراني در حال روياييتر شدن بود و حتي رسانههاي كشورهاي ديگر را هم تحت تاثير قرار داده بود و براي هر ايراني فارغ از نتايج تيم ملي و حذف تيم ملي، به خاطر اين همبستگي و اين حضور پرشمار، خاطرهانگيز شده بود در يك زمان اندك با تاختن به تعدادي مربي ايراني و دشمنان فرضي ديگر اين خاطره شيرين را، تبديل به دشمني دو گروه كرد و حال آنچه كه بيشتر به آن پرداخته ميشود نتيجه تيم ملي يا نوع بازي و استراتژيهاي آن است و انگار همه فراموش كردهايم كه چرا آن تيم و آن رقابتها را عاشقانه نگاه ميكرديم.
كاش همه كساني كه در ايجاد اين فضاي خودي و غيرخودي دست داشتند ديگر تجربه كرده باشند كه فوتبال ملي را از دريچهاي كه مردم ميبينند نگاه كنند نه از زوايايي كه براي ما غريب وبيگانه است. در مملكتي كه روزهاي شاديشان هنگامي است كه ميليونها دلار از سرزمينشان اختلاس نشده باشد ظالمانه است اين شادي هرچند اندك را هم نادانسته از آنها بگيريم.