• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4264 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۳ دي

صدا و سيما و رويكرد اشتباه ما در قبال رسانه ها

انحصار فساد مي‌آورد

ناصر فكوهي

در شرايطي كه هر كنشگر اجتماعي با امكاناتي نسبتا محدود مي‌تواند يك يا چندين كانال و شبكه اجتماعي بسازد و با صدها و بلكه هزاران نفر در ارتباط قرار بگيرد، روي شبكه‌هاي خود، فيلم‌ها و صداهايي را كه خود ساخته است به اشتراك بگذارد و به يك معنا با اندكي سرمايه و شناخت فني كار، يك شبكه يا تلويزيون و راديوي خانگي بسازد، آيا باز هم مي‌توان به راديو و تلويزيون و مطبوعات با نگاهي قرن نوزدهمي و بيستمي نگاه كرد؟ اينكه اين ابزارها را هنوز هم مي‌توان راه‌هايي مطمئن - يا حتي نسبي - براي ضمانت بخشيدن به حكومت و كنترل افكار عمومي دانست؟ با پاسخ به اين پرسش است كه مي‌توانيم متوجه شويم در كجاي جهان قرار گرفته‌ايم و سيستم سياسي، اقتصادي و اجتماعي كه تمايل به دفاع يا وداع از آن را داريم تا چه اندازه مي‌تواند در برابر سياست‌هاي بيروني يا مخالفت‌هاي دروني مقاوم باشد يا اصولا جاي رشد و پايداري داشته باشد و به مصرفي براي عموم يا اين و آن گروه از مردم برسد.

تحول رسانه‌ها از نيمه قرن نوزدهم به بعد

از ميانه قرن نوزدهم تا صد سال بعد بزرگ‌ترين نهادهاي مطبوعاتي جهان توسعه‌ يافته آغاز به كار كردند. دولت‌هاي مدرن كه پايه خود را «مردم» اعلام كرده بودند، حال بايد اين مردم را مي‌ساختند تا مشروعيت خود را ثابت كنند. به همين جهت با تمام وسايل شروع به بالا بردن سواد رسانه‌اي آنها كردند؛ مدارس ابتدايي و متوسطه - و به زودي دانشگاه‌ها - هرچه بيشتر پرجمعيت شدند تا افراد هرچه بيشتري خواندن و نوشتن و تحليل كردن و سپس وارد شدن به دستگاه‌هاي عريض و طويل حكومتي را تجربه كنند. دولت‌هاي جهان سومي نيز با دموكراسي‌هاي نيم‌بند و تقليدي خود همين راه را رفتند و البته هميشه در آخر قافله و با آسيب‌هاي بي‌شمار، تا امروز. بعدها راديو آمد و تلويزيون، ويديو و شبكه‌هاي رايانه‌اي و اينترنت و راديو- تلويزيون‌هاي شبكه‌اي و... اما هنوز گويي به ويژه در جهان سوم، آنجا كه روزگاري گرفتن يك ايستگاه راديو يا تلويزيون، يا دفتر يك روزنامه به معني به دست گرفتن حكومت و قدرت سياسي بود، ذهنيت نسبت به مطبوعات، به كتاب، به تصوير، به راديو و تلويزيون، در نيمه قرن بيستم منجمد شده است و حاكمان و حتي بسياري از مردم نمي‌خواهند باور كنند كه تاثير رسانه‌ها به صورتي كه حتي تا نيم‌قرن پيش وجود داشت، امروز ديگر وجود ندارد.

تاثير‌گذاري رسانه‌اي به چه معنا؟

معناي اينكه ما با تاثير‌گذاري رسانه‌هاي دولتي يا نيمه دولتي و يا حتي در كشورهاي سرمايه‌داري با تاثير‌گذاري شبكه‌هاي اصلي خبري و مطبوعاتي روبرو نيستيم، البته آن نيست كه رسانه‌ها بي‌تاثير هستند. مساله بيشتر پيچيدگي ساز و كارهاي اين تاثيرگذاري در كنار ساير جريان‌ها است. اتفاقا بايد گفت كه امروز بيش از هر زمان ديگري تصاوير، صداها، نوشته‌ها، گفتارها، بر سرنوشت جهان تاثير دارند و اگر كساني در پي تاثير بر حاكميت‌ها و روابط سلطه باشند، بايد بيش از پيش بر شبكه روابط و ذهنيت‌ها تسلط داشته باشند. مساله اما آن است كه فناوري‌هاي جديد داده‌هاي اين مساله، روابط و ساز و كارهاي حاكم بر رسانه‌ها را به طور كامل تغيير داده‌اند. در نتيجه امروز با دو گروه از مجموعه‌هاي بازمانده از رسانه‌ها در معناي پيشين‌شان سروكار داريم‌؛ از يك سو در كشورهاي توسعه‌يافته كه با شناخت كمابيش دقيق داده‌ها و با برخورداري از آزادي نسبي مطبوعات و فكر و انديشه و انتقاد مي‌توانند جوامع خود را با شفافيت نسبي رصد كنند و بنابراين بتوانند راهكارهاي مناسب و راهبردهاي تاثيرگذاري را بيابند كه به سلطه حاكميت‌ها و بازتوليد قدرت با ظرافت ادامه دهند. اما در كنار اين حاكميت‌ها، بسياري از كشورهاي در حال توسعه يا عقب‌افتاده را داريم كه همچنان در بند روياهاي خويش براي زورگويي ساده و بي‌دردسر و پرسود از طريق در دست داشتن رسانه‌ها (در عام‌ترين معنا از مطبوعات و راديو و تلويزيون گرفته، تا نشر و سينما و فضاهاي شهري) و تاثيرگذاري مستقيم و خودكار آنها از طريق تبليغات و شعار و پروپاگانداي سياسي بر مردم هستند. در مورد نخست با كارايي نسبتا بالاي رسانه‌ها براي شكل‌ دادن به انديشه‌هاي عمومي و خط دادن به جريان‌هاي سياسي روبه‌رو هستيم و در مورد دوم اغلب با اغتشاش ِباورها و نظرها و گرايش‌ها و ندانم كاري مسوولان و مردم كه در ميان جنگلي از داده‌هاي رسانه‌اي، مطبوعات و راديو و تلويزيون‌ها و شبكه‌هاي رايانه‌اي بدون آنكه بتوانند تسلطي بر هيچ‌كدام از آنها داشته باشند سرگردانند، تنها شعار مي‌دهند و به دور خود مي‌چرخند و همين حركات و نوسانات جنون‌آميز اين باور كودكانه را به آنها مي‌دهد كه بر وضعيت خود و بر وضعيت جهان سلطه و كنترلي باورنكردني دارند.

ما، مدرنيته و تجربه رسانه‌اي‌مان

در اين ميان، ما به مثابه كشوري كه بيش از 100 سال است قدم در راه مدرنيته‌اي دست نايافتني گذاشته است، براي اين كار دو انقلاب و يك جنگ بزرگ را تجربه و هزينه‌هايي بسيار سنگين به ويژه در قالب نيروهاي انساني خود داده است، بايد راه خود را انتخاب كنيم. اين راه مي‌تواند قدم گذاشتن در جاده‌اي باشد كه ما را به عقب و به سوي ناكجا آبادي ببرد كه بسياري از كشورهاي در حال توسعه امروز در آن سرگردانند و يا حركت در مسير توسعه‌يافتگي و بلوغ فكري كه ولو سال‌هاي سال طول بكشد، شانس بسيار بيشتري براي رسيدن به موقعيتي بهتر براي‌مان در بر دارد. نگاهي كاملا جديد به مفهوم رسانه و نظام‌هاي ديداري- شنيداري راهي است كه بايد با آن آغاز كنيم. اما همچون هر تجربه جديد بايد بيش و پيش از هر چيزي تجربه پيشين خود را در نظر بگيريم؛ تجربه‌اي نزديك به 100 سال كه كشور ما در زمينه رسانه‌ها دارد: تقريبا 80 سال در راديو، 50 سال در تلويزيون و بيش از 20 سال در رسانه‌هاي اينترنتي‌.

ورود رسانه‌ها و مطبوعات با دولت مدرن و مفاهيم آن يعني «مردم»، «ملت»، «قانون»، «آزادي»، «افكارعمومي» و... به عرصه عمومي در ايران آغاز شد و از همان نخستين قدم‌ها با دشمني مستبدان دوران مشروطه روبرو شد كه آزادي انديشه، فكر، عدالت، برابرخواهي، رشد و شكوفايي عمومي را دشمن خود مي‌پنداشتند كه درست بود. اما بر اين باور هم بودند كه مي‌توانند با زور و سركوب و دروغ و تزوير و دزدي و فساد، اين حركت را از ميان برداشته و يا به سود خود از آن استفاده كنند كه نادرست است. جريان رسانه‌اي بنابراين به مثابه بيان عمومي و فناورانه و ماديت يافتن فكر افرادي كه در مجموعه‌هاي سرزميني اين كشور گرد آمده بودند از آن زمان تا امروز آغاز شد و كمابيش مشكلات و مسائلش هماني است كه بود؛ هنوز هم دشمنان فكر و آزادي و عدالت گمان مي‌كنند كه مي‌توان صرفا با زور و تزوير جرياني را كه داراي ريشه‌هاي قدرتمند منطقي و اجتماعي است، بازدارند. هنوز هم متخصصان علوم اجتماعي و سياسي تمام تلاش خود را مي‌كنند كه به مسوولان نشان دهند چنين چيزي ممكن نيست.

نگاهي به وضعيت رسانه‌اي پيش از انقلاب

جريان رسانه‌اي پيش از انقلاب اسلامي، جرياني بسيار ضعيف‌تر از پس از انقلاب بود كه عمدتا در دو روزنامه سراسري با تيراژي اندك و چند ايستگاه راديو و تلويزيون محدود مي‌شد. عمر «تلويزيون ملي ايران» از زمان تاسيس تا انقلاب به حدود 10 سال مي‌رسيد و راديو عمري تقريبا 30 ساله داشت. مطبوعات هم اگر از دو، سه عنوان روزنامه سراسري بگذريم اغلب يا شامل مجله‌هاي زرد مي‌شد و يا شامل مطبوعات با‌ارزش اما بسيار كم خواننده و روشنفكرانه. انقلاب جريان گسترده‌اي بود كه اين وضعيت را تغيير داد و نيازهايي كاملا جديد به وجود آورد كه با دو فرآيند مهم از ابتدا تا امروز دائما تقويت شدند؛ يكي ورود گسترده زنان به عرصه‌هاي اجتماعي به ويژه عرصه‌هاي فرهنگي (به دليل كمبود امكان ورود زنان به عرصه‌هاي شغلي و اقتصادي) و دوم ورود گسترده جوانان به تحصيلات دانشگاهي. اين دو جريان ساختار فكري جمعيت ايران را در سه دهه به طور كلي تغيير داد: جهان بيني‌ها زير و رو و تقاضاها از زمين تا آسمان متفاوت شدند. جمعيتي كه اكثر قريب به اتفاق آنها جوان و تحصيلكرده هستند نيازهايي كاملا ديگرگون با همين جمعيت در 30-20 يا 40 سال در پيش دارند. اما متاسفانه اين نكته‌اي است كه مسوولان يا اصولا از آن غافل بوده و هستند و يا ترجيح مي‌دهند آن را ناديده بگيرند. بدون آنكه متوجه باشند ناديده انگاشتن اين امر خطرات بسيار بزرگي براي جامعه دارد كه كمترين آن بالا رفتن تنش‌هاي اجتماعي است. امروز جامعه ما به اذعان خود مسوولان در سطح بالايي از نااميدي و بي‌اعتمادي اجتماعي به خصوص در نزد جوانان كه اكثريت آن را تشكيل مي‌دهند، قرار دارد. مردم به يكديگر و به دولت و مسوولان بي اعتمادند، چشم‌انداز نسبت به آينده روشن نيست، اغلب افراد به مهاجرت به مثابه يك راه‌حل نگاه مي‌كنند، گروهي نيز شورش را راه‌حل تصور مي‌كنند. اينها خصوصيات جامعه‌اي است كه آسيب ديده است و در اين شرايط بايد براي آن راه‌حلي واقعي و موثر پيدا كرد. پرسش اكنون آن است كه اين راه‌حل تا چه اندازه مي‌تواند از جنس رسانه و آزادي بيان باشد و نهادهاي موجود تا چه حد با اين وضعيت قابل انطباق هستند و كارايي دارند؟ به نظر ما پاسخ‌ها روشن هستند: اولا بيان آرزوها، رضايت‌ها و نارضايتي‌ها، نشان دادن شادي‌ها و يا برعكس اعتراض‌ها نه فقط حق طبيعي مردم است بلكه نيازي است كه مي‌تواند به آرامش، بالا رفتن اعتماد و كاهش تنش‌ها بينجامد و حس رضايت از زندگي و تعلق به مكان و زمان خويش را بالا برده و بنابراين براي سياست‌هاي تقويت هويت و انسجام اجتماعي بي‌نهايت تاثيرگذار باشد. ثانيا، امروز فناوري‌هاي جديد اين امكان را مي‌دهند كه با هزينه‌هايي نسبتا پايين به اهداف رسيد. به عبارت ديگر امروز هزينه‌هاي پروپاگاندا و تبليغات سياسي و تلاش براي هدايت كردن بي‌نتيجه انديشه‌ها بسيار بالاتر و نتيجه آنها تقريبا هميشه معكوس هدف اوليه است؛ و برعكس، هزينه همگرايي با آرا و عقايد گوناگون و مديريت كردن آنها نه براي يكدست كردن‌شان كه كاري ممكن نيست بلكه براي مديريت‌شان در قالب يك نظام منسجم كاري به مراتب ساده‌تر و كم‌هزينه‌تر است.

تاثير‌گذاري از كدام راه؟

رسانه‌هايي چون راديو و تلويزيون چه در شكل كلاسيك آن و چه در شكل شبكه‌اي آنها در اين زمينه مي‌توانند بي‌نهايت موثر باشند اما شرط اين كار خروج از منطق انحصار، تمركز و سانسور است. اينكه در قرن بيست و يكم هر دولتي خواسته باشد با هر اندازه امكانات مالي و فناورانه، شبكه عظيم رسانه‌اي، ديداري و شنيداري را كنترل و هدايت كند كمترين امكاني ندارد و تنها كمكي است به شارلاتانيسمي كه دائما ادعا مي‌كند مي‌تواند اين كار را بكند تا سوءاستفاده مالي كرده و به فساد دامن بزند. هر كسي كه داراي اطلاعات فني و رسانه‌اي نسبتا محدودي در سطح جهاني باشد، مي‌تواند اين حقيقت را به روشني ببيند و نشان دهد. پس منطق انحصار، منطقي هم غيركارا، هم غيرقابل اجرا و هم فسادبرانگيز است. ما بايد هر چه زودتر به سوي شبكه‌هاي خصوصي حركت كنيم كه البته كنترل قوانين و از همه مهم‌تر كنترل سازمان‌هاي حمايت از مصرف‌كننده مردم- محور بر آنها وجود داشته باشد. دومين مساله يعني تمركز از رويكرد نخست نيز مضحك‌تر است، چگونه مي‌توان در جهان شبكه‌اي از مركزيت دفاع كرد در حالي كه اصل و اساس تقريبا تمام فناوري‌هاي رسانه‌اي و غير رسانه‌اي موجود بر پايه پراكنش و شبكه‌اي شدن است؟ بنابراين از اين تمايل كه همه‌چيز را سلسله مراتبي و دستوري و بسيار سخت زير كنترل بگيريم بايد خارج شويم. و بالاخره اصل سانسور است كه باز نه فقط خود مسوولان، بلكه همه مردم و هركسي كه كمترين آشنايي با رسانه‌ها و رشد آنها داشته باشد، مي‌تواند به سرعت دريابد كه سانسور در هر شكلي از آن به خصوص از جانب قدرت ناممكن است، تنها نوعي از كنترل (و نه سانسور) كه مي‌تواند نسبتا موثر باشد كنترل اجتماعي، اخلاقي، ديني، خانوادگي و رويكردهايي از اين دست است و نه تلاش براي كنترل و سانسور از طريق فناوري و زور و سركوب و غيره كه امروز هم غيركارا است و هم اثر معكوس دارد. بحث ما پيش از آنكه به نتيجه‌اي اوليه برسد بايد موضوعي را به مثابه صرفا اشاره باز كند (تا در آينده به آن بپردازيم) و آن فرآيند گسترده از ميان رفتن رسانه‌هاي كلاسيك در معناي قرن نوزدهمي و بيستمي آن در قالب اشكال بي‌نهايت متنوع - و هنوز نه چندان قابل پيش‌بيني - و به عبارتي تبديل‌شدن هر فرد به يك شبكه (نگاه كنيد به نظريه «كنشگر - شبكه») است. اما نتيجه موقت ِ سخن ما آن است كه بايد با بحث صدا و سيما به مثابه يك مجموعه وداع كرد و خود را به سطحي بسيار بالاتر بُرد و به سياستگذاري عمومي كشور در توليد و توزيع دموكراتيك اطلاعات و دانش و شناخت و مبادله انديشه‌ها رساند.

آينده صدا و سيما

دستگاه‌هايي نظير صدا و سيما اصولا در آينده، نه تنها ايران بلكه در هيچ كشوري نمي‌توانند نقش چنداني داشته باشند، مگر آنكه در داخل يك نظام ِ گسترده و هوشمند رسانه‎‌اي - شبكه‌اي ميان‌كنشي بازتعريف شوند. در كشورهاي توسعه يافته، نظام رسانه‌اي عموما از چند شبكه دولتي و غير دولتي محدود و تعداد بي‌شماري شبكه‌هاي خصوصي گروهي و فردي تشكيل مي‌شوند. شبكه‌هاي دولتي به مثابه نماينده جامعه در بهترين حالت، سياست خود را نه پروپاگانداي سياسي و تلاش براي توجيه سياست‌هاي دولت (كه خود ناچار به تغييرات اساسي شكلي و ماهوي خواهد بود) و هدايت افكار عمومي بلكه نشان دادن الگوهاي مناسب كار فرهنگي قرار خواهد داد، براي مثال نگاه كنيم به شبكه بي بي سي و شبكه چهار در بريتانيا و شبكه‌هاي دولتي فرانسه و شبكه آرته. اين نمونه‌ها را در همه كشورهاي توسعه يافته ديگر نيز مي‌بينيم. ما نيز اگر واقعا مايل باشيم فساد را كنار بزنيم و بتوانيم به انسجام سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي‌اي كه همه و يا اكثريت مردم‌مان به آن باور دارند برسيم، چاره‌اي نداريم كه سه روياي غيركارا و آسيب‌زاي انحصار، تمركز و سانسور را از برنامه‌هاي‌مان خارج كنيم و با آزادسازي هر چه بيشتر فضاي سياسي و به رسميت شناختن حق تفاوت و سبك‌هاي زندگي متفاوت، قدم بر جاده‌اي بگذاريم كه تنها راهي است كه مي‌تواند ما را به اهداف انقلاب يعني استقلال و آزادي و عدالت اجتماعي برساند. فراموش نكنيم كه امروز سلطه آن خواب و خيال‌هاي آسيب‌زاي سه‌گانه به يكي از مهم‌ترين دلايل و انگيزه‌هاي فساد اقتصادي و اجتماعي در كشور ما تبديل شده و فساد براي ما يك خطر بزرگ به حساب مي‌آيد زيرا در منطقه‌اي در جهان زندگي مي‌كنيم كه بيش از 50 سال است هدف قدرت‌هاي بزرگ براي تامين منافع استراتژيك‌شان در حوزه انرژي است و دست‌كم در 100 سال آينده نيز چنين خواهد ماند. اين قدرت‌ها يا دست‌كم گروه‌هاي صاحب ثروت و زور و بدون باور به استقلال و آزادي ملت‌ها، تمام تلاش خود را در طول 100 سال گذشته كرده‌اند كه از شكل‌گيري دولت‌هاي مستقل و آزادي كه براي منافع مردم خود كار كنند، جلوگيري كنند و شك نداشته باشيم كه در آينده نيز چنين خواهند كرد مگر آنكه از درون و با فشار افكار عمومي و مردم خود از اين كار بازداشته شوند. بنابراين هدف ما بايد سياستگذاري كارا و دموكراتيك در زمينه رسانه‌ها باشد كه در حال حاضر با يك بحران بزرگ روبه‌رو هستند؛ در حوزه‌هاي مختلف رسانه‌اي از صنعت نشر گرفته، تا مطبوعات، راديو- تلويزيون و شبكه‌هاي رايانه‌اي نمي‌توان و نبايد بر عمل و سياستگذاري از بالا حساب كرد. بلكه به عكس بايد هر چه بيشتر با آزاد‌سازي و باز‌كردن فضاي دموكراتيك و ميدان دادن به سازمان‌هاي مردم‌محور از پايين وارد عمل مدني شد. كاري كه هم از خشونت و تنش در جامعه جلوگيري كرده، هم هويت ما را تقويت مي‌كند و هم شرايط حضور موثرتر ما را در عرصه‌هاي بين‌المللي فراهم خواهد كرد.

استاد دانشگاه تهران


منطق انحصار، منطقي غير كارا، غيرقابل اجرا و فسادبرانگيز است. ما بايد هر چه زودتر به سوي شبكه‌هاي خصوصي حركت كنيم كه البته كنترل قوانين و از همه مهم‌تر كنترل سازمان‌هاي حمايت از مصرف‌كننده مردم‌محور بر آنها وجود داشته باشد.

امروز فناوري‌هاي جديد امكان مي‌دهند كه با هزينه‌هايي نسبتا پايين به اين اهداف رسيد. به عبارت ديگر امروز هزينه‌هاي پروپاگاندا و تبليغات سياسي و تلاش براي هدايت كردن بي نتيجه انديشه‌ها بسيار بالاتر و نتيجه آنها تقريبا هميشه معكوس هدف اوليه است؛ و برعكس، هزينه همگرايي با آرا و عقايد گوناگون و مديريت كردن آنها نه براي يكدست كردن‌شان كه كاري ممكن نيست بلكه براي مديريت‌شان در قالب يك نظام منسجم كاري به مراتب ساده‌تر و كم هزينه‌تر است.

دستگاه‌هايي نظير صدا و سيما اصولا در آينده، نه تنها ايران بلكه در هيچ كشوري نمي‌توانند نقش چنداني داشته باشند، مگر آنكه در داخل يك نظام ِگسترده و هوشمند رسانه‎‌اي بازتعريف شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون