• 1404 يکشنبه 12 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4269 -
  • 1397 يکشنبه 9 دي

نگاهي به سبك، محتوا و تاثير رمان «جمشيدخان عمويم كه باد او را با خود برد»

جست‌وجوي بي‌پايان و چندگانگي

دكتر رزگار محمدي

 

 

خوانش هر متني منتقد را با 3 سوال اساسي روبه‌رو مي‌كند كه پاسخگويي به اين سوالات ساختار اساسي متن را برمي‌انگيزد: نخست، متن چگونه مي‌گويد كه ناظر بر سبك اثر است؟ دوم، متن چه مي‌گويد كه ناظر بر محتواي اثر است؟ سوم، متن چه اثري مي‌گذارد كه ناظر بر تاثير نتيجه متن بر خواننده است؟ در اين مقاله سعي مي‌شود تا حد ممكن به اين 3 سوال در رمان عمويم جمشيدخان اثر بختيار علي پاسخ داده شود. براي شروع اين نوشتار به يك‌سري ويژگي‌هاي مشترك در سبك و آثار بختيار علي، پرداخته مي‌شود كه راهگشاي تأثير و محبوبيت بختيار علي در ميان خوانندگان ايراني نيز هست. دريچه‌اي را نيز براي تمامي آثار بختيار علي از جمله رمان عمويم جمشيد خان باز مي‌كند.

اشاره به رئاليسم جادويي

نخست در مورد سبك بختيار علي مي‌توان به رئاليسم جادويي اشاره كرد. نويسنده اين سبك را بومي و آن را وارد فرهنگ و ادبيات كردستان كرده است. آثار او هميشه در مرز ميان واقعيت و خيال قرار دارند. به ‌نوعي آن را در رمان‌هاي ديگر نويسنده، همانند غروب پروانه، آخرين انار دنيا و قصر پرندگان غمگين نيز مي‌توان ديد. جمشيدخان، شخصيتي كه با حضور عناصر واقعي همچون جنگ، شرايط بي‌ثباتي خاورميانه و اوضاع تاريخي كردستان با خصلت‌هاي جادويي دادن به شخصيت‌ها و فرا رفتن از واقعيت تركيب ‌شده است. هر چند رئاليسم جادويي سبك جديدي نيست. اما آنچه آثار بختيار علي را برجسته مي‌كند فضاي بومي دادن به اين سبك است. او را از ديگر نويسندگان رئاليسم جادويي مانند امريكاي لاتين متمايز مي‌كند. اين عناصر بومي شامل دلالت‌هاي سرزمين مادري و در سطح كلان‌تر تمام خاورميانه را دربر مي‌گيرد. براي نمونه مي‌توان از رمان آخرين انار دنيا مثال آورد، به جايگاه انار و تكرار سرياس‌ها اشاره كرد. در داستان جمشيد خان عمويم هم به پرواز كردن جمشيد خان اشاره كرد. از نكات ديگر اين سبك دادن نام‌هايي به شخصيت‌هاست كه هميشه ميان واقعيت و خيال گير كرده‌اند. مانند محمد دل شيشه و مظفر صبحدم كه تركيبي از جادو و واقعيت هستند. به‌نوعي بازگوي فضاي فرهنگي و جادويي خاص سرزمين مادري نويسنده(كردستان) است. در رمان جمشيد خان، ما به تاريخ بي‌ثباتي عراق و كردستان و منطقه خاورميانه پي مي‌بريم كه در تركيب با فضاي جادويي قرار گرفته است. بختيار علي علاوه بر داستان‌نويسي به شاعري و نوشتن مقاله‌هاي تحليلي نيز اشتغال دارد؛ بنابراين زبان نويسندگي او نيز با زبان فلسفي و شاعرانگي آميخته‌شده و تمام آثار او داراي ارجاعات شاعرانه و فلسفي هستند. داستان جمشيد خان ‌عمويم نيز از اين قاعده مستثنا نيست. يكي ديگر از نقطه قوت‌هاي بختيار علي، آفرينش شخصيت‌ها و قهرمان‌هايي است كه نوعي جاودانگي را براي او در ادبيات كردستان آفريده‌اند، اين شخصيت‌ها توانستند با قرار گرفتن در مرز واقعيت و خيال جاودانگي و ماندگاري را براي آنها ارمغان آورند. اما در مورد درون‌مايه آثار بختيار علي مي‌توان به چند مورد اشاره كرد كه اين درونمايه‌ها در رمان جمشيد خان نيز به ‌نوعي ظهور يافته است. نخست، بي‌ثباتي خاورميانه، جنگ، درگيري و سياست در سطح جمعي اين منطقه، مشكلات هويتي، تعارض‌هاي فردي انسان‌ها و درگيري با سنت در اين منطقه است؛ كه خصلت بسيار مدرن به آثار بختيار علي بخشيده است. مي‌توان آن را در درونمايه‌هايي مانند زندان، بنيادگرايي مذهبي، تقابل عشق و جنگ و درگيرهاي سياسي داخلي در محتواي رمان‌هاي او مشاهده كرد. شايد به جرات مي‌توان گفت: آخرين انار دنيا، ‌نوعي بازنويسي هنري تاريخ كردستان است. يا داستان جمشيد خان، ‌نوعي قشر روشنفكران را در منطقه خاورميانه قلمداد مي‌كند. همچنين درون‌مايه‌هايي ديگر مثل سفر درگيري با هويت و مكان كه نشان از زيستن او در قلب خاورميانه است كه به ‌نوعي در رمان جمشيد خان اين درگيري با مكان و هويت اوج مي‌گيرد. در همه داستان‌هاي بختيار علي به ‌نوعي سفر و دور شدن از سرزمين مادري همراه با زيستن و بازگويي رنج‌هاي جمعي و فردي اين سرزمين وجود دارد. در مورد اثر و نتيجه داستان‌هاي بختيار علي، پروژه نويسندگي او براي حل يك مشكل تاريخي و نوعي رهايي از تكرار از طريق نوشتن و يادآوري تجارب گذشته است. فرويد(1914) در مقاله يادآوري و تكرار و حل‌وفصل كردن، اشاره مي‌كند كه فرد با يادآوري تجارب گذشته به رهايي از تكرار مي‌رسد به ‌نوعي به حل‌وفصل كردن مشكلات گذشته مي‌پردازد و در صورت عدم يادآوري فرد به تكرار از طريق عمل كردن مي‌پردازد. نقش روانكاو براي فرويد نوعي تكرار از طريق كلام است تا راه تكرار از طريق عمل را ببندد. انگار بختيار علي نيز در آثارش مي‌خواهد از طريق تكرار دردهاي جمعي در سطح خرد(كردستان) و در سطح كلان(خاورميانه) از اين تكرار مداوم جلوگيري كند. در آخرين انار دنيا در قالب تكرار، سرياس‌ها و در رمان جمشيد خان خود را در تكرار سقوط‌هاي مداوم جمشيد خان براي بازگشت به سرزمينش مشاهده كرد. ژرژ باتاي مي‌گويد:«نويسنده خوب از تجربه‌هاي دروني خويش مي‌گويد. به ‌نوعي به فردي كردن تجربه‌هاي مشترك مي‌پردازد ». بختيار علي نيز در تمامي آثارش به ‌نوعي تجربه زيسته خود را بازگو مي‌كند اما به ‌نوعي تجربه مشترك و تاريخي را در قالب تجربه زيسته خود، فردي كرده است. در تمامي آثار او درون‌مايه‌هايي مانند زندان، عشق، جنگ، مهاجرت و تقابل با سنت را مي‌توان مشاهده كردكه در‌تمامي تجربه شخصي و تاريخچه زندگي نويسنده همچنين در تاريخ جمعي سرزمينش مشاهده مي‌شود. هنر بختيار علي زدن پلي ميان اين تجربه شخصي و جمعي در قالب آفرينش آثار ادبي است. هر چند بختيار علي در رمان جمشيد خان ويژگي‌هاي سبك رئاليسم جادويي را به‌ اندازه ديگر آثارش مانند آخرين انار دنيا نپرورانده است اما ساختاري كه بر اساس آن داستان را پي‌ريزي كرده است، تعليق زيادي به داستان بخشيده است. ساختار روايت را مي‌توان «سفر قهرمان» ناميد كه از نقطه‌اي شروع و به نقطه‌اي ديگر ختم مي‌شود. هر چند كه اين ساختار قدمتش به ‌اندازه عمر بشري است اما از بعد نظري ناخودآگاه جمعي يونگ و محتواي آركي تايپ‌هاي آن توسط جوزف كمپل(2008) تئوريزه شده است. اين ساختار در رمان جمشيد خان نيز مشاهده مي‌شود اما نقطه قوت آن پرداخت به شكل متمايز و مدرن اين ساختار توسط بختيار علي است. جوزف كمپل با بررسي قصه‌ها و افسانه‌هاي جهان نشان داد چگونه كهن‌الگوي سفر قهرمان در هر زمان و مكاني خود را در قالبي جديد تكرار مي‌كند. به همين دليل از ديدگاه كمپل، اين كهن‌الگو را ساختاري تك اسطوره‌اي ناميد كه به اشكال مختلف دگرديسي پيدا كرده است. قهرمان در سفر خود با روبه‌رو شدن با خطرات و انجام اعمال دلاورانه‌اي مراحل مختلف سفر را با موفقيت پشت سر مي‌گذارد. درنهايت همراه با دستاوردهايي به موطن خويش بازگشت مي‌كند و دچار تحول روحاني و معنويي مي‌شود. همان‌گونه كه كمپل بيان مي‌كند، شكل‌هاي بي‌نهايت و متنوع سفر قهرمان وجود دارد كه از آن شخصيتي هزارچهره مي‌سازد . جمشيد خان شكل خاصي از سفر قهرمان است. جذابيت آن در مقايسه با سفرهاي قهرمان در ادبيات كلاسيك، ساختارشكني از اين روايت است. از اين لحاظ شخصيت جمشيد خان به اسطوره‌پردازي نويسندگان مدرن همانند جويس و كافكا نزديك‌تر است؛ چراكه جمشيد خان حتي با كنش جادويي پرواز كردن به زمان و مكان مدرن(خاورميانه) نزديك‌تر است همچنين از ساختار اساطير كهن همانند ايكاروس نيز كه قادر به پرواز است، دور مي‌شود. سفرهاي قهرمان در ادبيات كلاسيك همانند رستم، هفت‌اقليم عشق در ادبيات فارسي و سفرهاي هركول، اديسه هومر، كمدي الهي دانته و گيل‌گمش در ادبيات جهاني، سفر قهرمان به ‌صورت خطي از يك سري حوادث و مراحلي گذر و درنهايت همراه با موفقيت به موطن خويش بازگشت مي‌كند. اين مراحل را كمپل به ترتيب: 1- عزيمت(جدايي) 2-رهيافت(تشرف) و 3- بازگشت مي‌داند؛ اما جمشيد خان در تمامي مراحل سفرش با شكست روبه‌رو مي‌شود. او نخست كمونيست بوده است، بعد سرباز مي‌شود و بعد عاشق، خداشناسي و خبرنگاري را پيشه مي‌كند اما در تمامي اين مراحل باد همواره جمشيد خان را با خود مي‌برد. هر بازگشت او به وطن به شكست مي‌انجامد. سرآغاز جمشيد خان از جنگ و زندان در رژيم بعث شروع مي‌شود كه بر اثر آن تمامي وزن خويش را از دست ‌داده است. چهره جمشيد خان بيشتر به عنوان يك ضدقهرمان توصيف‌ شده است كه هر مرحله را بسيار پرحرارت شروع مي‌كند و درنهايت نيز به سقوط گرفتار مي‌شود و فراموش مي‌كند چه كسي بوده است.«هر بار كه باد او را با خود مي‌برد با سقوط بر سطح زمين دگرگوني عميقي در او به وجود مي‌آمد و گذشته را فراموش مي‌كرد». مراحل سفرهاي قهرمان در ادبيات كلاسيك همراه با روبه‌رو شدن با خطراتي مانند اژدها، شيطان و چهره‌هاي فريب‌آلود است. مراحلي كه جمشيد خان از آن گذر مي‌كند مدرن‌تر و در قالب جنگ‌ها و وضعيت پناهندگان و تضادهاي منطقه خاورميانه توصيف ‌شده است.در تمامي سفرهاي قهرمان درنهايت قهرمان به موطن خويش بازگشت مي‌كند درحالي‌كه دچار تغيير و تحول شده است. اما جمشيد خان در فرجام خود از وطن خويش دور مي‌شود و در وطن ديگر پناهنده مي‌شود. آنجاست كه وزن خويش را پيدا مي‌كند و همان جمشيد خان قبلي مي‌شود نه اينكه دچار تغيير و تحول شود او در هر بار تلاشش براي بازگشت به سرزمينش دچار شكست مي‌شود. جايي كه در جواب سالار خان مي‌گويد: «من هميشه در آرزوي سرزميني بوده‌ام كه بادش آدمي را با خود نبرد» در فرجام داستان در سرزمين ديگر وزن خويش را پيدا مي‌كند. باري سالار خان مي‌نويسد«اكنون كم‌كم وزنم در حال افزايش است و آرام‌آرام تبديل به انساني عادي مي‌شوم، ميتوني به همه بگي من ديگه كسي نيستم كه باد بتواند با خودش ببرد». كنش قهرمان در اين داستان چندان كامرواساز نيست بلكه براي جمشيد خان همراه با شوربختي هست. پرواز كردن كه هميشه براي انسان آرزوي دست‌ نيافتي بوده است، براي ضدقهرمان اين داستان تبديل به يك كابوس مي‌شود چون او با اين كنش جادويي در مراحل سفرش تبديل به بازيچه و ابزاري مي‌شود. او نخست، ابزار دست نظاميان در جنگ مي‌شود و از او به عنوان ابزار جنگي استفاده مي‌كنند. هنگامي‌كه خداشناس مي‌شود از او به عنوان دستگاه تبليغ دين‌داري استفاده مي‌كنند. هنگامي‌كه خبرنگار مي‌شود از او به عنوان ابزار خبرچيني استفاده مي‌كنند. در فرجامش او تبديل به دلقك و ميمون سياست‌مداران و احزاب ميهني مي‌شود كه براي او نهايت شيءشدگي است، جايي كه جمشيد خان بارها قصد خودكشي و آرزوي مرگ مي‌كند. انگار كه جمشيد خان با اين كنش جادويي تبديل به يك شي و ابزار در مراحل سفرش و در سرزمينش مي‌شود. اگر ايكاروس هنگام پرواز بيشتر از آنچه هست، اوج بگيرد غرورش موجب سقوطش مي‌شود. جمشيد خان از سرزمين خويش به خاطر كنش قهرماني‌اش(پرواز كردن) به خاطر اينكه چيزي ‌جز رنج و سختي براي او نداشته است، بيزار مي‌شود. هر بار مثل گذشته سقوط مي‌كند و بادهاي سرزمينش او را با خود مي‌برند. ياكوبسن اسطوره را در محور جانشيني زبان قرار مي‌دهد و آن را با كاركرد ادبي استعاره هم‌ارز مي‌داند. در ادامه طرح، لكان استعاره را به عنوان يك كاركرد زباني با مكانيسم رواني جابه‌جايي در روان انسان هم‌ارز مي‌داند. بر اين اساس مي‌توان پرسش كرد كه جمشيد خان با كنش اساطيري، پرواز استعاره از چه چيزي مي‌تواند باشد؟ يا جانشيني چه چيزي مي‌تواند باشد؟ يا از لحاظ روان‌شناختي فرافكني چه امري است؟ جمشيد خان به عنوان يك استعاره جانشين قهرمان(روشنفكر) سرزمين خاورميانه است كه در زمان‌هاي مختلف به هويت‌هاي مختلف جابه‌جا مي‌شود. در تعارض‌هايش روزي كمونيست، روزي ديگر بنيادگرا، روزي ديگر روشنفكر ليبرال و... مي‌شود و درنهايت با مهاجرت از سرزمينش خود را پيدا مي‌كند. بختيار علي از زبان سالار خان خبرنگار را در سرزمينش اين گونه توصيف مي‌كند:«يه قاشق از نويسنده بد رو با يه قاشق از سياستمدار بد قاطي كن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلول بي‌سوادي بهش اضافه كن... مقداركمي هم آب روي اين معجون بريز و بزار رو آتيش تا خوب بجوشه... چيزي كه درمياد روزنامه‌نگار تمام‌عيار مملكت ماست». مهم‌ترين تعارضي كه بختيار علي در اين داستان در استعاره جمشيد خان نشان مي‌دهد، تعارض در مكان است كه اوج اين بي‌مكاني را در پناهندگان نشان مي‌دهد. مكان‌پريشي، بيگانگي، جست‌وجوي بي‌پايان و چندگانگي هويت خصلت انسان مدرن است كه در اين رمان به كاراكتر جمشيد خان انتقال داده‌ شده است. اين بي‌مكاني در هنر مدرن و كافكا به اوج خود مي‌رسد. كافكا در رمان قصر بنيان انسان مدرن را بر مكان‌پريشي بنا مي‌دهد و هنر مدرن را بر بي‌مكاني استوار مي‌كند. شخصيت‌هاي كافكا همانند «كا» در محاكمه انسان‌هاي ايزوله‌اي هستند كه به مكاني تعلق ندارند. جمشيد خان نيز در اين داستان اوج بي‌مكاني، مكان‌پريشي و تعارض هويتي قهرمان خاورميانه‌اي است «پناهنده‌ها ملت جديدي هستند كه روي زمين به وجود آمدند». در نگاه روان‌شناختي جمشيد خان فرافكني خود نويسنده است كه از زندان در 17 سالگي به خاطر اعتراض شروع مي‌كند. بعد از آوارگي‌هاي طولاني در سرزمين‌هاي ايران، سوريه و تركيه رهسپار كشور آلمان مي‌شود در آنجا هويت نوشتن خود را باز مي‌يابد و شاهكارهاي ادبي خود را عرضه مي‌كند. جنبه‌اي ديگر در اين داستان كه بايد بر اساس ساختار كهن‌الگويي سفر قهرمان به آن پرداخته شود، جايگاه ياور قهرمان در اين داستان است. ياور قهرمان كسي است كه به قهرمان در پيمودن مراحل سفرش كمك كرده و در گذر از اين مراحل سخت اورا همراهي مي‌كند. به عنوان نمونه مي‌توان به نقش سيمرغ و زال در داستان رستم و انكيدو به ‌عنوان ياور گيل‌گمش اشاره كرد؛ اما بختيار علي در اين داستان ياور قهرمان را گونه‌اي پرداخت كرده است كه خاص و منحصربه‌فرد شخصيت‌پردازي اوست؛ كه نمونه آن را در ادبيات كلاسيك نمي‌توان يافت. سالار خان به عنوان ياور جمشيد خان كه داستان از زبان او شروع و خاتمه مي‌يابد، سرگذشت جمشيد خان را در آغاز روايت و درنهايت مي‌نويسد. ابتدا نقش طناب نگه‌دار جمشيد خان براي پرواز كردن است و در حد برده‌اي براي نگه ‌داشتن طناب‌هاي جمشيد خان تنزل مي‌يا‌بد.«من همه زندگي‌ام را وقف عمويم كرده بودم اما او تنها مرا به چشم طناب‌گيري مي‌ديد... خودم را به شكل برده‌هاي دوران برده‌داري مي‌ديدم». اما در انتهاي رمان دگرديسي در جايگاه او رخ مي‌دهد و سالار خان به مقام قهرمان با كنش جادويي پرواز تعالي مي‌يابد. سالار خان ميلش را هميشه قرار گرفتن در جايگاه عمويش مي‌داند:«عمو جان! باور كن من تمام عمرم آرزو داشتم كه يك‌ بار... فقط يك ‌بار مثل تو پرواز كنم». او درنهايت خود را در جايگاه عمويش فرافكني مي‌كند، اين همانندسازي به حدي شديد است كه خود تبديل به ابژه ميلش(جمشيدخان) مي‌شود. در زباني روانكاوانه با بازگشت به مرحله دهاني آدم‌خوارانه، ابژه ميلش را در درون خود مي‌بلعد تا خود تبديل به ابژه محبوبش(عمويش) شود؛ كه پايان داستان به اين شكل گواه اين درون‌فكني است: «احساس مي‌كنم تنها چيزي كه من را به زمين پيوند مي‌داد، طناب‌هايي بود كه براي جمشيدمان نگه مي‌داشتم... احساس مي‌كنم باد من را با خود مي‌برد...». هر چند جفت جمشيد خان و سالار خان را مي‌توان با جفت پوتزو و لاكي در انتظارگودوي بكت مقايسه كرد. اما نوع رابطه آنها را بيشتر مي‌توان بر اساس ديالكتيك خدايگان و بنده هگلي بيشتر تبيين كرد. در يك رابطه ديالكتيكي ارباب براي اربابي نيازمند به برده خود است و برده براي بردگي ماندن خود نيازمند به وجود ارباب است. برتري خدايگان از نظر هگل شجاعت آنها در نهراسيدن از مرگ است. در اين داستان برتري ارباب كنش جادويي پرواز كردن است. اين ارتباط ديالكتيكي ارباب و بنده در سرتاسر داستان ميان سالار خان و جمشيد خان مشاهده مي‌شود. پرواز جمشيدخان بدون طناب نگهدارش جمشيدخان غيرممكن است و سالارخان نيز هيچ هويتي براي خودش به‌جز طناب نگه‌دار جمشيدخان نمي‌بينيد. اين پيوستگي ديالكتيك در نياز هر دو براي تاييد هويت همديگر مشاهده مي‌شود. اما درنهايت برده(سالارخان) با در اختيار گرفتن كنش ارباب(پرواز كردن) به جايگاه ارباب تعالي مي‌يابد. كه نوعي واژگوني ماركسي جايگاه‌هاي هگلي از طريق پويايي و ستيز ديالكتيك است. نكته برجسته و متمايزكننده شخصيت‌پردازي اين داستان بدن بدون وزن جمشيد خان براي پرواز كردن است كه او را به عنوان شخصيتي داستاني متمايز و برجسته كرده است. جايگاه بدن را در اين داستان با ارجاع به مفهوم بدن بدون اندام دلوز و گاتاري بيشتر مي‌توان فهميد. دلوز و گاتاري بدن بدون اندام را در شرايطي مي‌دانند كه بدن از اندام‌هاي خود به تنگ آمده است و مي‌خواهد آنها را از دست بدهد يا از آنها فراتر رود. در اين ساختار اندام‌هاي بدن از كاركردهاي طبيعي خود فراتر مي‌روند و كاركردهاي بالقوه‌اي مي‌يابند كه قبلا مفصل‌بندي نشده است. در اين بدن هيچ عضو و ارگان ثابتي از نظر كاركرد و موضع وجود ندارد همانند يك بدن هيپوكندريانيك به چيزي بيشتر از خود دلالت مي‌كند؛ اما جمشيد خان به عنوان روشنفكري مدرن در بطن خاورميانه نمي‌خواهد از خود اندامي بدون بدن بسازد بلكه ميل او بازگشت به همان بدن طبيعي‌اش است. اما سالار خان با فرافكني در ميل عمويش دقيقا مي‌خواهد از خود بدني بدون اندام بسازد تا به كاركردي فراتر از بدن طبيعي همانند عمويش دست يابد. آنچه در طرح‌پردازي بدن بدون اندام در اين داستان مهم است، كاركرد بالقوه اندام‌ها با از دست دادن وزن‌شان براي پرواز كردن است كه به چيزي فراتر از خود دلالت مي‌كند كه نماد تكرارهاي بي‌شمار در مراحل مختلف تاريخي، بي‌ثباتي هويتي، سياسي و امنيتي زيست‌بوم نويسنده در سطح خرد(كردستان) و در سطح كلانش(خاورميانه) است.


جوزف كمپل با بررسي قصه‌ها و افسانه‌هاي جهان نشان داد چگونه كهن‌الگوي سفر قهرمان در هر زمان و مكاني خود را در قالبي جديد تكرار مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون