• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4272 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۲ دي

فاطمه هاشمي:

مطمئنم پدرم به مرگ طبيعي نمرده است

فاطمه هاشمي، فرزند آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني درباره رفتار پدرش در طول سال‌هاي زندگي و بعد از سال 88 گفت: «انسان همواره در حال تغيير و حركت به سمت تكامل است. يعني اين خصلتي است كه در وجود انسان بوده و خداوند نيز از او همين را مي‌خواهد. ولي منش و روش آيت‌الله هاشمي قبل و بعد از وقايع 88 مشابه هم است. يعني ايشان از زماني كه مبارزه را آغاز كردند، در كنار مردم بودند و براي مردم و در راه خدا مبارزه مي‌كردند و در زمان قبول مسووليت‌هاي رياست‌جمهوري و رياست‌مجلس و خبرگان نيز هدفي غير از تامين منافع مردم نداشتند. بنابراين رفتار ايشان در سال 88 مطابق گذشته بوده و هيچ تغييري نكرده است.»

او همچنين با اشاره به پرونده‌اي كه براي فوت آيت‌الله در شوراي عالي امنيت ملي تشكيل شد، درباره وضعيت اين پرونده گفت: «من فكر مي‌كنم كه آن پرونده را در شوراي عالي امنيت ملي، بستند و سال گذشته، آخرين باري كه آن شورا ما را دعوت كرد، اعلام كرد كه اين پرونده را مي‌بندد. اما نمي‌دانم كه از ناحيه رياست‌جمهوري يا جايي ديگر اين پرونده به جريان افتاده يا نه؟ ولي من با شواهدي كه در اين مدت به دست آوردم، مطمئن هستم كه مرگ ايشان، مرگي طبيعي نبوده است.»

او ادامه داد: «البته ما ديگر در جريان نيستيم. تنها يك بحثي را مطرح كردند كه راديواكتيو موجود در بدن ايشان بالاي حد مجاز 10 درصد بوده، يعني هم ادرارشان آلوده بوده هم حوله‌اي كه تن‌شان مي‌كردند، آلوده بوده است. در آخر هم گفتند كه نمي‌دانند اين راديواكتيو از كجا آمده و دليلي هم برايش نداشتند. حتي گفتند بيشتر از اين نمي‌‌توانند، ادامه دهند.»

به گزارش جماران، فاطمه هاشمي با اشاره به اينكه راديواكتيو در بدن او و مادرش هم وجود داشته، گفت: «البته من به اين حرف‌ها اعتقاد چنداني نداشتم و بيشتر بيان آن را رد گم‌كني مي‌دانستم. بعدها با مطالعاتي كه خودم راجع به راديواكتيو و اين مسائل كردم، به اين نتيجه رسيدم كه اين موضوع رد گم‌كني بوده، يعني مساله ديگري وجود داشته ولي راديواكتيو براي‌شان راحت‌تر بوده كه مطرح كنند. در همين رابطه شاهديم كه خودشان هم در شعارهاي‌شان اعلام كردند.»

او تاكيد كرد: «آنجايي كه پدرم فوت كردند، استخر فرح نبوده و در سال 77 ساخته شده است.»

فرزند آيت‌الله هاشمي درباره پلاكاردي كه اخيرا در دست فردي بود و آقاي روحاني را به مرگ در استخر فرح تهديد كرد هم گفت: «تحليل من اين است كه اين افراد با جسارت تمام مي‌خواستند بگويند ما اين كار را انجام مي‌دهيم و ترسي هم از كسي نداريم و خودمان آن را مطرح مي‌كنيم. بالاخره عده‌اي اين پلاكاردها را از جايي گرفته بودند و در دست داشتند. پس از جايي خبر داشتند كه اين حرف را زدند. براي آقاي روحاني هم نمي‌دانم كه آيا تهديدي جدي بوده يا تنها به معناي تذكري به ايشان در اين زمينه بوده است اما اين تهديد براي پدر من از دو ماه قبل آن حادثه شده بود. به نحوي كه آبان‌ماه همان سال، دو نفر از آقاياني كه ادعا مي‌كردند از بچه‌هاي جبهه و جنگ هستند، به دفتر من در دانشگاه آمدند و گفتند كه «قصد ترور پدرتان را دارند و اين پيغام را به ايشان برسانيد.» من اين مساله را در شوراي عالي امنيت ملي هم مطرح كردم.»

فاطمه هاشمي در بخش ديگري از سخنانش گفت: « ما چه قبل و چه بعد از فوت آيت‌الله، از ضد و نقيض‌هايي كه در پاسخ‌هاي محافظان ايشان وجود دارد، به نتايجي رسيديم. اينكه شب اول اعلام شود كه از سوي هيچ‌كس جز رييس تيم نبايد توضيحي داده شود و از هر يك از محافظان كه سوالي مي‌پرسيديم، مي‌گفت؛ برويد از رييس تيم بپرسيد، به معناي آن است كه يك اتفاق غيرعادي افتاده است.»

او با اشاره به موضوع صادر نشدن گواهي فوت آيت‌الله هنگام دفنش ادامه داد: «در حالي كه طبق قانون خود بيمارستان‌ها، اگر كسي زودتر از 48 ساعت فوت كند بايد با يك نمونه‌برداري يا كالبد شكافي، دليل مرگش را مشخص كنند. چرا هيچ آزمايشي در آن زمان از ايشان گرفته نشد؟ همه اينها براي ما جاي سوال و ابهام است. از هيچ يك از ما نخواستند كه اين كارها را انجام دهيم يا پيگيري كنيم. من كه در آن شرايط حالم اصلا خوب نبود. البته شايد اگر هم از من مي‌خواستند تا كالبد شكافي انجام شود، قبول نمي‌كردم. اما نمونه‌برداري كه ديگر كار دشواري نبود چرا كه اندازه يك سوزن است. براي نمونه، ممكن است يك تار مو يا يك تكه كوچك از پوست يا كبد بردارند.»

دختر آيت‌الله هاشمي گفت: «همين مساله بردن اسناد از دفترشان، در زماني كه اتفاقي براي ايشان افتاد، معنادار است و نشان مي‌دهد كه برخي اقدامات برنامه‌ريزي شده بوده است. چون زماني كه ما ساعت 8 شب براي پيداكردن وصيتنامه ايشان به دفتر مراجعه كرديم، هيچ چيزي نبود. در صورتي كه من روز شنبه ظهر، قبل از درگذشت ايشان در دفترشان بودم و وقتي كشوي ميز پدرم را بازكردم، همه اين اسناد آنجا بود.»

او ادامه داد: «من وصيتنامه را نديده بودم ولي هيچ‌ يك از مداركي كه در كشوي ميز پدرم وجود داشت، ديگر نبود. شنبه كه در كشوي ميز را باز كرده بودند، نامه‌اي در آن گذاشته بودند اما جز آن نامه هيچ مدرك ديگري نبود و آن نامه هم اصلا مهم نبود.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون