كي به كي خط ميدهد؟
عباس عبدي
يادداشت ريشه اوباشگري دوشنبه در «اعتماد»، موجب عصبانيت برخي افراد شد كه بايد اضافه كرد يكي از علل اين رفتارها در جامعه همين عصباني شدن است. هنگامي كه نويسندگان عصباني ميشوند و افراد پا به سن گذاشته به سرعت از كوره در ميروند، از يك جوان مثل اين شرور قاتل چقدر بايد انتظار داشته باشيم كه خويشتنداري كند؟ بگذريم. در آخر آن يادداشت نوشتم كه اين پديده ريشههاي ديگري هم دارد كه در اينجا به آنها خواهم پرداخت. تحولات فناورانه در ايران از غرب آمده است. از تلگراف بگيريد تا خودرو و راديو و تلويزيون و اينك ماهواره و اينترنت و... ما در همه موارد در برخورد با اين فناوريها دچار تأخُّر فرهنگي شدهايم. يعني نتوانستهايم مقررات و نحوه استفاده درست از اين امكانات را ياد بگيريم. به همين دليل است كه يك غربي از وضعيت رانندگي در ايران دچار تعجب ميشود، در حالي كه خودرو را آنان ساختهاند و ميدانند چگونه بايد رانندگي كنند. در ميان اين فناوريها، فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي با سرعت بسيار بيشتري وارد جامعه ايران شدند و رشد كردند. اگر همگاني شدن خودرو در ايران بيش از 70 تا 80 سال طول كشيد كه حدود نيمي از مردم آن را داشته باشند يا برانند، شبكههاي مجازي در عرض چند سال محدود، به جايي رسيده كه بالاي 70 درصد مردم از آن استفاده ميكنند و گريزي هم از اين رشد نيست. ولي اين كار عوارضي داشته است. كساني وارد اين ميدان شدهاند كه هيچگونه صلاحيت حرفهاي براي اين حضور عمومي ندارند. بدون آنكه كوچكترين آشنايي با خبر و جعل خبر داشته باشند، مطالب را فوروارد ميكنند و زير آنها نيز يك نظر مينويسند فقط به اين اميد كه خودي نشان دهند و به اصطلاح فالوئرهاي آنان زياد شود و لايك بخورد و... باطن اين وضعيت برخلاف ظاهرش است.
اين نويسندگان و سلبريتيها نيستند كه فالوئر دارند، بلكه برعكس اين افراد ناخواسته فالوئر مخاطبانشان هستند. مخاطباني كه لايك ميفروشند و خبر ميخرند. توليدكننده خبر نيز موظف است خبري باب ميل و سليقه مخاطب توليد و عرضه كند. در واقع آنان نيستند كه به مخاطب خط ميدهند، بلكه اين بازار مخاطبان است كه به آنان خط ميدهد چگونه بنويسند. در اين فضاي غبارآلود رسانهاي ميدان براي جولان دادن اين افراد بيشتر شده است و بدون توجه به تبعات كارشان هرگونه اخبار و فيلمهاي فيك و جعلي را به راحتي بازنشر ميكنند. در فضاي مجازي بايد به يك اصل پايبند بود. هر خبري جعلي است يا حداقل مخدوش و تحريف شده است، مگر آنكه خلاف آن ثابت شود. توصيه ميشود سلبريتيها دنبال همان تخصص خودشان بروند. در شبكههاي مجازي از آخرين برنامهها، غذاها و مدل لباسها و... بنويسند و در حوزههاي ديگر به ويژه سياست و اجتماع و اطلاعرساني بدون مشورت با مشاوران معتمد خود كاري نكنند. بپذيرند كه هر كاري تخصصي است. سياست سهل و ممتنع است. كافي است كه يك بار مرتكب خلاف شوند و عوارض زيادي به وجود آورند. هرچند برخي از اينان بارها از اين سوراخ گزيده ميشوند ولي دريغ از يك توجه. از سوي ديگر رسانههاي جديد در خدمت برخي گروهها با انديشههاي خطرناك و منافع نامشروع و خشونتآميز در آمده است. اين مساله را در يادداشت «برندگان و بازندگان ليبي» منتشر شده در همين روزنامه (هفته پيش) شرح دادهام كه چگونه افراد خشونتطلب خود را پشت نقاب دموكراسيخواهي پنهان كردهاند و اين ايده را تبليغ ميكنند كه بايد قاطع و راديكال بود و در نتيجه همين سياست است كه برخي كشورهاي منطقه را به روز سياه نشاندند. نمونه آن ليبي، مصر، يمن، سوريه و... است. در اين مورد بيشتر خواهم نوشت و هفته آينده نيز توضيح خواهم داد كه چگونه عبور از اصول سياست مسالمتآميز و اصلاحطلبانه، جوامع را وارد چرخه خشونت ميكند. ولي مهمترين وجه اين ماجرا حمايت غربيها به ويژه ايالات متحده از اين فرآيند خطرناك است. اين نكته را در يادداشت «كلاهي و آسانژ» در روزنامه ايران (دوهفته پيش) توضيح دادهام كه غربيها در چنين مسائلي جدي هستند و حقوق بشر نيز بازيچهاي بيش نزد آنان نيست. آنان كه به نام دموكراسي و حقوق بشر، بدترين نسخهها را براي ملتها ميپيچند، در اين اتفاقات مسووليت اخلاقي و سياسي زيادي دارند. متاسفانه فضاي عمومي كشور براي گفتوگو و تفاهم تحت تاثير هر دو عامل گفته شده در اين يادداشت و نيز عامل پيشگفته در يادداشت «ريشههاي اوباشگري»، بيش از پيش تخريب شده است. بازسازي اين فضا بايد اولويت جدي همه علاقهمندان به سرنوشت كشور باشد.