درمانهای مقطعی برای دردهای ریشهای
سمیه شکری
این روزها در شبکههای اجتماعی، در کانالهای تلویزیونی و حتی بین مردم بحثهای روانشناسی بسیار داغتر از همیشه جریان دارد و افراد بسیاری متقاعد شدهاند که به مشاوره روانشناسان نیاز دارند؛ افرادی که تا چندی پیش مراجعان به مطب روانشناس را دیوانه میدانستند. همین موج استقبال مردمی باعث گسترش شاخههای بسیاری از این علم شده است؛ به تازگی در همین علم با شغل جدیدی روبهرو هستیم به نام «کوچ» که همان مربی است که افراد را در رسیدن به موفقیتهای شخصی یا در کسب و کار رهبری میکند. شبکههای تلویزیونی خودمان و خودشان پر شده از روانشناسانی که زنده یا ضبط شده، با چهرههای شاد و امیدوار در تلاش هستند به مخاطبان القا کنند که هر چه هست و نیست فقط «خودِ تو» هستی و یک نوشدارو برای همه مشکلات مردم دارند؛ «خودت را تغییر بده، افکارت را متمرکز کن، نگاهت را اصلاح کن» تا همه مشکلاتت در چشم برهم زدنی حل شود.شاید این روشها آن هم برای کسی که بتواند نگاه و نگرشش را تغییر دهد که انصافا کار بسیار سختی است، به عنوان یک درمان موضعی و موقت جواب بدهد، ولی همچنان ریشههای بسیاری از مشکلات حل نشده باقی میماند. شاید خیلی هم نیاز به بررسی دقیق و آمار گرفتن نباشد برای اینکه بفهمیم ریشه بیشترین مشکلاتی که مردم برای آنها به روانشناس مراجعه میکنند، فقر اقتصادی و فقر فرهنگی و اجتماعی است. آیا بهتر نیست، برای بررسی و دلیلیابی جامعهشناسان به میدان بیایند و بررسی کنند؛ چه بلایی سر مردم میآید که بیکاری، فساد اداری، اعتیاد، خیانت، بیاخلاقی و... اینچنین در تمام گروههای جامعه تسری پیدا میکند. البته نمیتوان از تاثیر فرد بر جامعه چشمپوشی کرد، ولی این روزها از تاثیر جامعه بر مردم غافل شدهایم، با اینکه بیشترین حرفی که شنیده میشود، همین است که «همه دزدی میکنند، من هم- همه آرایش میکنند، من هم- همه فلان ماشین یا فلان لباس را دارند، من هم- همه فلان، همه بهمان پس من هم...» و این جملات یعنی تاثیر مستقیم جامعه بر مردم که مدیریت و بهبود آن توسط نهادهای فرهنگی، علمی و ارشادی کشور صورت میگیرد.ایران با داشتن نهادهای فرهنگی و علمی متعدد، همچون آموزش و پرورش، آموزش عالی، فرهنگ و ارشاد اسلامی و... نیاز به یک منشور اخلاقی و فرهنگی دارد نه اینکه هر نهاد و وزارتخانه ساز و نوای خودش را داشته باشد و جامعه بدون ریشههای محکمی از اصالت فرهنگی و اخلاقی به بنبست برسد و افراد جامعه به سرعت با هر بادی به سمتی بروند یا به زور و زحمت روانشناس به درمانهای موضعی و مقطعی بپردازد. کاش این انزوای خواسته یا ناخواسته جامعهشناسان به پایان برسد. اینان میتوانند با بررسی و ریشهیابیهای دقیق و علمی برای مشکلات مردم راه حلهای اساسی بیابند؛ کسانی که با کمک دولت و مردم میتوانند درمانهایی پایدار برای دردها بیابند.