• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4365 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۳ ارديبهشت

نگاهي به مناظره ژيژك و پترسون

ترجيح مي‌دهم چيزي نگويم

اقتباس و ترجمه: رامين صميمي

 

 

در پي «مناظره روشنفكري قرن» بسياري اصلِ شركت ژيژك را به باد انتقاد گرفته‌اند چراكه مي‌گويند موارد مطرح شده توسط پترسون را به شكلي درخور نقد نكرد و نادرستي‌شان را يكي‌يكي نشان نداد. مي‌توان اينگونه استدلال كرد كه گفتمانِ جنون‌آميز ژيژك، برخلاف ظاهر آن، خود ابطال سخنان پترسون بود. ژيژك به خوبي آگاه بود كه اين مناظره نمايشي براي مخاطبان عامه بود نه يك رويداد آكادميك و دانشگاهي. به همين دليل بود كه او درصدد نشان دادن محدوديت‌هاي (استدلالات) پترسون برآمد و اين كار را از طريقِ نشان ندادن (de-monstration) انجام داد.

آلن بديو در بررسي روانكاوانه لاكاني، بين monstration و de-monstration تمايز قائل مي‌شود، جايي كه مسئله نشان دادنِ امر واقع در ميان است (demonstration) . آنگونه كه خود توضيح مي‌دهد: «ابراز (demonstration) يعني امر واقع آن چيزي نيست كه مي‌نمايد يا نشان داده مي‌شود (monstrate)، بلكه آن چيزي است كه نشان داده نمي‌شود (de-monstrate) . آنچه به نظر خيلي‌ها در مناظره وجود نداشت، يعني فقدان ردّيه‌اي ساختارمندِ بر مدعياتِ پترسون، از طريق موضع‌گيري ژيژك بود كه صورت گرفت.

تصور كنيد با دوستي هستيد كه ناگهان شخص سومي شما را خطاب قرار مي‌دهد و الفاظي نامفهوم و بي‌معنا بر زبان مي‌آورد. اگر بخواهيد سراغ ابراز برويد (monstration)، شروع به توضيح اين موضوع براي دوست‌تان خواهيد كرد كه چرا اصواتي كه بر زبان مردِ ديوانه جاري مي‌شود به لحاظ زبانشناختي فاقد معناست. دوست شما پيشاپيش اين موضوع را مي‌داند، بنابراين نيازي به چنين تحليلِ موشكافانه روانشاختي نيست؛ ابراز بي‌معني بودن اين اصوات و الفاظ و نمايش بي‌معني بودن آنها (monstration)، خود كاري عبث است چراكه علي‌الفرض دوست شما نيز دانش و اطلاعاتِ مربوط به اين نمادها (در اينجا زبان) را دارد.

در خلال مناظره پترسون به ارائه 10 مُدل از اشكالاتي كه در ماركسيسم يافت مي‌شود پرداخت و از مانيفست كمونيسم مثال‌هايي آورد. همگان، از جمله خود پترسون، انتظار داشتند كه ژيژك از اين فرصت استفاده كند و با نمايش تخصص خود در اين موضوع به رد و ابطال اين 10 مورد بپردازد. با اين وجود استدلال ما اين است كه ژيژك نيازي نداشت به تبيين ماركسيسم بپردازد و كلاس درس را با سالن مناظره يكي كند. به ياد داشته باشيم هگل راجع به جرّوبحث با همسر خود چه گفت: «وقتي به جايي برسيم كه مجبور باشيم توضيح دهيم ديگر خيلي دير شده است».

در عوض، هدف ژيژك اين بود كه بدون ارائه مدلي از خود، نشان دهد مُدلِ واقعيت‌بنيادِ حريفش داراي اشكال است. اگر قرار به تقابلِ مُدل‌ها بود، مناظره كلا به فضايي سمبوليك و نمادين سوق داده مي‌شد و هدف اصلي بحث كه اجتناب از سمبوليك شدن بود به حاشيه مي‌رفت. بدين سبب، ژيژك با شيوه هميشگي مباحثه خود كه مملو از سوال‌هاي استفهام انكاري، شوخي و مثال است به پاسخگويي پرداخت. پاسخي كه بيشترين فاصله ممكن را از يك اجراي سنتي دانشگاهي داشت – چيزي كه لاكان «گفتمان دانشگاهي» مي‌ناميد، گفتماني كه بدون دخالت سابجكتيو واقعيت‌هاي علي‌الفرض آبجكتيو را بيان مي‌كند.

به كساني كه هنوز قانع نشده‌اند و – به غلط – گمان مي‌برند بايد ابطال ساختارمندي بر سخنان پترسون اقامه مي‌شد يادآوري مي‌كنيم كه چنين رديه‌اي موجود است و ربطي هم به كارهاي غريب ژيژك ندارد. كتابِ «چرا حق با كارل ماركس بود» (2011) اثر‌تري ايگلتون دقيقا همان مُدلي است كه بسياري خيال مي‌كنند بايد در مناظره مطرح مي‌شد تا هم آن را از نظر دانشگاهي اعتبار مي‌بخشيد و هم موضع ضد ماركسيستي پترسون را در هم مي‌شكست. خوانش اين اثر آنچه مي‌خواهيد را به شما عرضه خواهد كرد: 10 پاسخ موجز به 10 اشكال.

چرا ژيژك از اين مدل، كه به كرات در بسياري از آثارش آورده است، استفاده نكرد؟ او با اقتدا به سياست بارتلبي‌گونه‌‌اش ترجيح داد موضع خاص و فخرفروشانه يك تحصيلكرده دانشگاهي معمول را به خود نگيرد، موقعيتي كه در واقع پترسون داشت. پيش‌فرض اين موضع كه لاكان آن را «سوژه فرضي دانش» مي‌نامد اين است كه عوام نمي‌دانند و در اينجا يعني دانش لازم براي ابطال سخنان پترسون را ندارند و به شخصي مثل ژيژك نيازمندند تا اين خلأ را برطرف كند.

فقدان مُدلي منسجم در پاسخ ژيژك در واقع پيامي است به مخاطبين كه تأكيد مي‌كند آنها دانش لازم را براي تشخيص اشكالات موجود در استدلال‌‌هاي پترسون دارند و در اين راه از شوخي‌هاي عاميانه و تجربياتِ انتزاعي استفاده مي‌كند. بنابراين ژيژك در برابر وسوسه (monstrate) ابرازِ مُدل خود مقاومت كرد و در عوض محدوديت‌هاي مُدل پترسون را نشان داد (de-monstrate) . انتقاد از او به خاطر مشاركت نكردن در مناظره يا عدم تقابلِ مستقيم با پترسون به منزله غفلت از اصل موضوع است.

ژيژك به جاي ايفاي نقش يك ماركسيستِ بنيادگرا يا منتقدِ متخصصِ تجربه‌گرايي كه مطلع‌تر از پترسون است – و بايد خاطرنشان كرد كه پترسون شايستگي بحث با هيچ‌يك از اين دو را ندارد - يك تفاوت نگاهِ روانكاوانه را طرح كرد: چرخش در چشم‌انداز سابجِكتيوِ مخاطب، كه خودِ ابژه را نيز دستخوش تغيير مي‌سازد. مخاطبين به اطلاعات تازه‌اي نياز نداشتند تا به فهمِ تازه‌اي از مُدل پترسون برسند. چرخش معرفت‌شناختي كه ژيژك اختيار كرد (از سوي گفتمان دانشگاهي به سمت گفتمان هيستِريك) نشان داد كه مُدل پترسون – با وجود تصور اوليه - به جاي آنكه بديهي باشد متناقض، و بعضي اوقات سطحي است.

هر وقت كه به توضيح دلايل خنده‌دار بودنِ يك جوك يا شوخي بپردازيم آن شوخي بلافاصله كاركردِ خود را از دست مي‌دهد. به همين شيوه، اگر گفتمان واقعيت‌بنيادِ پترسون را يك شوخي در نظر بگيريم – چراكه از بسياري واقعيت‌ها غافل شده است – نيازي نبود ژيژك آن را توضيح دهد. انتظار چنين پاسخي از ژيژك به اين معناست كه تصوري از «مناظره بي‌عيب و نقص» در ذهن داشته‌ايم و اكنون كه محقق نشده نتيجه مي‌گيريم كاستي از جانب ژيژك بوده است. در عوض شايد بهتر باشد تصورات‌مان را به سويي افكنيم و خودمان كار را انجام دهيم!

http://thephilosophicalsalon.com/zizeks-i-prefer-not-to-respond-to-peterson/

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون