• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4383 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۸ خرداد

گفت‌وگو با فوآد نظيري درباره «لحظه در تو و ماه» و شعر و ترجمه

سالك شيفته شعر بودم و هستم

رسول‌ آباديان

 

 

نام فوآد نظيري ناخودآگاه ما را به ياد چهره‌هايي بزرگ در عالم شعر مي‌اندازد. چهره‌هايي چون«اكتاويو ‌پاز، گابريلا مسيتلارو پابلو نرودا، اديسه ئوس الي تيس، اينگه بورگ باخمن و...» كه اشعارشان با رعايت اصول فني توسط اين مترجم، ترجمه و عرضه شده ‌است. «شب زنبيل سياهي است»، «در توفان گل سرخ»، «مصر باستان»، «روزنه‌هاي خزاني»، «مادر زمين»، «جنگل حلبي»، «خوردن عسل كلمات» و «برادر عقاب، خواهر آسمان» بعضي از آثاري هستند كه توسط وي ترجمه ‌شده‌اند. نظيري علاوه بر ترجمه، شعر هم مي‌سرايد كه حاصلش مجموعه «آوازهايي براي گله گنجشك‌ها» است. اين شاعر و مترجم در گفت‌وگوي پيش رو از جهان ترجمه‌هايش، نظرگاهش نسبت به شعر و از فعاليت‌هاي تازه‌اش براي‌مان گفته.

 

جناب آقاي نظيري! در پرونده كاري شما، حجم قابل توجهي از ترجمه ‌شعر شاعران بزرگ به چشم مي‌خورد. به نظر مي‌رسد قصد شما از اين ترجمه‌ها، گشودن پنجره‌هايي نو به عالم شعر داخل‌ كشور است. يعني اينكه شما قصد داريد ميان جهان شاعرانه ديگران با جهان شاعرانه خودمان پيوند ايجاد كنيد. از تجربياتي كه در اين ترجمه‌ها داشته‌ايد بگوييد و اينكه ميزان استقبال از آنها چگونه بوده‌است؟

بي‌گمان انتقال هر مقوله يا هر نمادي از يك فرهنگ بشري به فرهنگ ديگر، به منزله گشودن منظر تازه‌اي به فرهنگ ميزبان است. اين لازمه بالندگي هر فرهنگ و به واقع عامل اصلي تكامل تمدن بشري در طول تاريخ است.

مقوله ادبيات و شعر نيز مهم‌ترين بنيان و پيشتاز اين تعادل فرهنگ و تمدن ‌است، حال، در سرزمين ما كه برخوردار از قرن‌هاي طولاني سابقه ادبيات و شعر درخشان است - تا جايي كه اين امر، هويت اصلي ملي ما در جهان محسوب مي‌شود - اين نكته از اهميت ويژه و دوچندان برخوردار است. شعر، ادبيات و به‌ طور كلي، مقوله هنر به سرعت و تنگاتنگ تابع تحولات و فراز و فرودهاي تاريخي- اجتماعي در هر فرهنگ و سرزميني است و هر چه نزديك‌تر شدن و برخورد و تبادل نمادها ميان فرهنگ‌ها، به ويژه در دو، سه قرن اخير افزون‌تر رخ داده، آن تحولات فرهنگي نيز ناگزير اجتناب‌ناپذيرتر شده است. هم از اين روست كه به‌ طور خاص در مقوله شعر نيز ايجاد اين ارتباط‌ها و تاثيرگذاري‌ها و تاثيرپذيري‌ها يك اصل ضروري است. اينكه مرا مخاطب قرار داده‌ايد لطف شماست و بي‌هيچ ادعا و به راستي به دور از هر گونه فروتني متظاهرانه بايد بگويم من به سهم خود و در حد بضاعت خود، تنها يك سالك شيفته شعر، بر اين راه بوده و هستم، و شكرگزار و سپاس‌مند و شاگرد بزرگان و پيشكسوتاني كه اين راه دشوار را بر ما گشوده و هموار كرده‌اند. من هميشه در اين مورد اشاره و تاكيد دارم احمد شاملو هم در پيشگفتار «همچون كوچه‌اي بي‌انتها»، مجموعه ترجمه اشعار وي از شاعران جهان و تاكيدي كه آنجا بر اهميت ترجمه شعر دارند و تاثيرات اين مهم بر شعر و ادبيات امروز و حتي تاثيراتي كه بر شناخت عميق و دگرگونه ما از شعر كلاسيك‌مان خواهد داشت. من كوشيده‌ام سوابق و شاخصه‌هايي از اهميت اين نقش را در مقاله‌اي كه در شماره نوروز 98 مجله سينما و ادبيات نوشته‌ام ريشه‌يابي و تبيين كنم. در مورد استقلال مخاطبين شعر هم به ‌طور كلي تاكيد دارم بر اقبال عمومي كه در مقوله ترجمه شعر در اين چند دهه رو به افزايش بوده و اين جاي خوشوقتي بسيار است.

از خلال ترجمه‌هاي شما مي‌توان اين نكته را دريافت كه علاقه زيادي به شاعران آمريكاي لاتين داريد. براي‌مان بگوييد كه شعر شاعران اين خطه از جهان داراي چه ويژگي‌هايي‌است كه براي ما ايراني‌ها تا اين حد جذاب است؟

شعر و ادبيات آمريكاي لاتين، يك قطب سنگين و تعيين‌كننده اين مقولات هنري و فرهنگي به ويژه در جهان قرن بيستم به بعد است. تركيب فرهنگ‌هاي بومي/ باستاني آن سرزمين‌ها با فرهنگ مدرن و مدنيت دنياي غرب به استيلاي فراگير زبان اسپانيولي در سراسر اين سرزمين‌ها و زبان پرتغالي در برزيل، به منزله پل ارتباطي زبان، اين شاخص‌ترين نماد مدنيت و جنبش‌هاي استقلال‌طلبانه و رهايي‌بخش اين كشورهاي جهان سومي يا پيراموني را مستقيم به جهان مدرن متصل كرد و در اين تبادل تنگاتنگ فرهنگ‌ها، شعر و ادبياتي توسط برگزيدگان آن سرزمين‌ها ظهور يافت كه خود كفه وزين و تعيين‌كننده‌اي در اين زمينه‌هاست. فقط كافي است نگاهي كنيم به كتاب «هفت صدا»ي ريتا گيبرت به ترجمه نازي عظيما تا نشانه‌اي از اين غول‌هاي زيبا و عظيم شعر و ادبيات قرن بيستم امريكاي لاتين به دست‌ آيد. من هم به سهم خود كوشيده‌ام به خاطر عشقي كه به ادبيات و شعر آن سامان دارم، روايتي از اشعار چند شاعر امريكاي لاتين و اسپانيولي‌زبان و نيز خود اسپانيا همچون پابلو نرودا و گابريلا ميسترال به دست دهم و نيز از آنتونيو، چادو، فدريكو گارسيا لوركا، كلارا خانس از اسپانيا و همچنين اوكتاويو پاز مكزيكي.

يقين دارم كه با شناخت و تدقيق بيشتر در شعر و ادبيات آن قاره چه به لحاظ تصاوير و چه از نظر مضامين ناب، شعر امروز ما نيز بيشتر بالنده خواهد شد. كما اينكه اين اثربخشي را هم‌اينك نيز مي‌توان در شعر معاصرمان سراغ گرفت.

شما علاوه بر ترجمه‌ شعر، چندين مجموعه از سروده‌هاي خودتان را نيز منتشر كرده‌ايد. پرسش‌ من اين ‌است كه زير و بم‌هاي شعر امروز ايران را چگونه ارزيابي مي‌كنيد و چه آينده‌اي برايش متصور هستيد؟

شعر برآمده از ذات زبان است و زبان تابع تغيير و تحولات و به قول شما زير و بم‌هاي تاريخي- اجتماعي. اين زير و بم‌ها خاص امروز و ديروز نيست. در روند تحولات تاريخي و تغييرات شرايط اجتماعي، هميشه وجود داشته و خاص اجتماع ما هم نيست. مساله‌اي فراگير و جهاني است. البته پرداختن به اين مقوله و شناخت ريشه‌ها و عوامل مفصل است و بحث‌هاي كارشناسانه و آسيب‌شناسيك متمركز مي‌طلبد. ولي دست‌كم از انقلاب مشروطه به اين سو، با دگرگوني در نوع نگاه و شيوه گفتار و شكستن قالب‌هاي عروض كلاسيك و بنيانگذاري شعر نو به دست نيما و ادامه‌اش تا امروز، شعر هميشه درگير زير و بم‌هاي كمابيش جدي و تعيين‌كننده بوده است. اين دگرگوني پس از انقلاب 57 نيز به ‌طور آشكار شعر و ادبيات امروز را تحت تاثير قرار داد و در اين چهار دهه مقوله شعر نيز به عنوان بارزترين نماد هنر بسيار محسوس‌تر در معرض درنگ‌ها و نيز تجربه‌ها و نظريه‌هاي گوناگون قرار گرفته است. به هر حال اجتماع به حيات خود ادامه مي‌دهد و شعر نيز به مثابه عميق‌ترين پديده مرتبط با سرشت انساني به حيات خود در اجتماع ادامه خواهد داد. چند و چون آن و به‌ طور كلي هنر، قطعا تابع مشخصه‌هاي آينده خواهد بود. اين را به عنوان يك منظر كلي مي‌گويم، بي‌آنكه اينجا فرصت پرداختن به تاثيرات فضاي مجازي و نقش آن بر وضعيت امروز و آينده وجود داشته باشد.

شما در جايي گفته‌ايد كه چخوف را بيش از نويسندگان ديگر دوست داريد. چرا؟

چخوف بزرگ در آستانه ورود به قرن بيستم درست به منزله نقطه عطفي است كه از يك سو از پشتوانه ادبيات كلاسيك جهان و به ويژه روسيه قرن نوزدهم برخوردار است و از سويي شاخص‌ترين نماينده داستان كوتاه روسيه است و تاثيرگذار بر ادبيات داستاني پس از خود در قرن بيستم. او پزشك بود و به خاطر تعليماتي كه ديده بود عميقا با طبيعت و ويژگي‌هاي انسان آشنايي داشت. بي‌آنكه نياز داشته باشد حوادثي هيجان‌انگيز در داستان‌هاي خود بگنجاند، بسيار عادي اما عميق و سنجشگرانه از درون مردمان عادي كه زندگي‌هاي عادي داشتند، مي‌نوشت. به خاطر حرفه‌اش با همه جور آدم از هر قشر و طبقه ارتباط گرفته بود و حوادث داستان‌هايش ريشه در واقعيتي خارق‌العاده داشت. آميزه طنز و اندوه و حسرت در داستان‌ها و نمايشنامه‌هايش بي‌مانند است. بعيد است كسي داستان‌هاي شوخي، ملموس، در راه سفر، آگافيا، اندوه يا نمايش‌هاي مرغ دريايي و باغ آلبالو را از او خوانده باشد و تاثيرشان را براي همه عمر، بر ضمير خود از ياد ببرد.

به عنوان يك دست‌اندركار چند جايزه ادبي، مي‌خواهم نظرتان را درباره چرايي افت كيفي اين جوايز و كم‌ شدن ميزان تاثيرگذاري‌شان در جامعه بپرسم. به نظر شما چه بايد كرد تا اين جوايز مجددا ارزش پيشين خود را بازيابند؟

من به راستي با چند و چون همه اين جوايزي كه مي‌گوييد افت كيفي كرده‌اند، آشنايي ندارم. اما در اين ميان استنباطم اين است كه جايزه شعر احمد شاملو و جايزه داستان احمد محمود - به‌رغم نقدهايي كه بر آنها وارد است - به لحاظ كيفي در حال رشد و ارتقا‌ هستند. به گمان من در صورتي كه بي‌طرفي و دموكراسي در بينش و گزينش داوري‌ها حاكم باشد و با اجتناب از گذاشتن برخي قيد و بندهاي بازدارنده و وضع ضوابط و قالب‌هاي جهت‌ دهنده و مجال دادن به وسعت عرصه انديشه و خيال، مي‌توان به مفيد و موثر بودن چنين جوايزي اميدوار بود. منوط به اينكه اين جوايز هدف غايي تلقي نشود، بلكه به منزله مشوقي باشد براي هرچه جدي‌تر گرفتن شعر، ادبيات و مقولات هنري و فرهنگي.

نام شما علاوه بر سرايش و ترجمه شعر با ترجمه آثاري از شكسپير نيز گره‌ خورده ‌است. نمايشنامه‌نويسي كه شما علاقه‌ زيادي به كارهايش داريد. از شكسپير بگوييد و جايگاه آثارش در رشد ادبيات نمايشي ايران.

جايگاه شكسپير در رشد ادبيات نمايشي جهان در پي تاثيراتش بر ادبيات نمايشي ايران را بايد شناخت و ارج نهاد. او بي‌اغراق يك اعجاز در تاريخ حيات و تمدن بشر است. برخوردار از ابعادي غول‌آسا در وجوه انديشه و خيال و زبان به منزله انسان. شاعر- نمايشنامه‌نويسي كه ژانرهاي گونه‌گون آثارش در عين شاعرانگي، به شكلي حيرت‌انگيز و روانكاوانه، اعماق وجود آدمي را به هنگام خلق كاراكترهايش مي‌كاود و تحليل مي‌كند. تاكيد دارم به شاعرانگي آثارش كه اين نكته نه فقط معطوف بر زبان فاخرانه او بلكه ناظر بر سرشت تغزلي انديشه‌اش در خلق آثارش است. پيشكسوتاني در برگردان آثارش خوش درخشيده‌اند و برخي نيز به كلي ناكام مانده‌اند. راز موفقيت آن مقدار معدود، به تناسب برخورداري از يك «جان» و آنِ» شاعرانه بوده است و شكست برخي نيز بيگانگي با سرشت و جوهره شعر. شكسپير شاعر و نويسنده‌اي انديشمند و به تعبير يان كات، معاصر ما است كه به دليل اهميت وسعت و ژرفاي آثارش جا دارد، در دوران‌هاي گوناگون و از منظرهاي گونه‌گون زبان مورد برگردان قرار گيرد. تمركز بر او و آثارش بي‌گمان به تعالي ادبيات نمايشي ما بسيار ياري خواهد رساند.

يكي از شاعران ايراني كه شما هميشه از آن به عنوان شاعري بزرگ ياد كرده‌ايد، احمد شاملو است. مي‌خواهم بپرسم ازديدگاه شما سروده‌هاي اين شاعر چه ويژگي‌هايي دارد كه تا به اين حد از ماندگاري رسيده‌اند؟

شاملو شاعري بسيار نيرومند و هنرمندي جامع‌الاطراف است. شعر و نوشتن براي او در سراسر طول عمر ادبي‌اش هرگز تفنن نبوده، بلكه بزرگ‌ترين انگيزه و ضرورت ماندن و زيستن بوده است. تعريفي از مشخصه او، نيرومند‌تر از «شعري كه زندگي است» سراغ ندارم. اين شعر، مانيفست شاملو در زندگي و سرايش و آفرينش اوست. دو مولفه بسيار نيرومند در حكم دو شاهبال حيات شعري و فرهنگي اوست. تسلط و اتكا به ريشه‌ها و ژرفاي زبان و توانايي حيرت‌انگيزش در كشف و به‌كارگيري كرشمه‌ها، شگردها و توانمندي‌هاي واژگان و ديگر برخورداري از جهان‌بيني متكي بر توان و اراده انسان و ارتباط تنگاتنگ با اجتماع و تحولات تاريخي- اجتماعي دوران خود، از منظري گره‌ خورده و متاثر از رخدادها و چشم‌اندازهاي جهاني. ژرف و جهاني نگريستن راز ماندگاري شاملو و شعر و آثار او است.

از كارهاي تازه‌تان بگوييد و اينكه كي منتظر اثري تازه از شما باشيم؟

تازه‌ترين كاري كه داشته‌ام انتشار ترجمه توفان، آخرين نمايشنامه شكسپير در همين يكي دو ماه پاياني سال 97 بود. دو، سه سال است بيشتر تمركز كرده‌ام بر انتشار دفترهايي از اشعار خودم. در حال حاضر كه با شما صحبت مي‌كنم، پنجمين دفتر سروده‌هايم با عنوان «لحظه در تو و ماه» در ارشاد مرحله بررسي را طي مي‌كند و به موازات آن در حال آماده‌سازي و تنظيم يك دفتر ديگرم. ترجمه نمايشي ديگر از شكسپير و اشعار دو، سه شاعر معاصر جهان را نيز در دست و برنامه انجام دارم.

و حرف آخر

به فرض محال تا ابدالدهر هم كه امكان زيستن داشته باشيم، مجال براي خواندن كم مي‌آوريم. پس تا هستيم، بخوانيم، بخوانيم، بخوانيم...

 

نظيري به قلم نظيري

كودكي‌ام ميان گندمزارها و بالاي درخت‌هاي گشن و بلند حياط خانه گذشت. بسيار سال‌ها بعد رمان «بارون درخت‌نشين» ايتالو كالوينو را كه مي‌خواندم برايم بسيار آشنا بود. تا 6 سالگي كه خواندن و نوشتن ياد بگيرم مادرم برايم هر شب قصه مي‌گفت و كتاب مي‌خريد و مي‌خواند. 6 ساله كه شدم الفبا و مقدمات خواندن را در همان مدرسه دخترانه مادرم آموخته بودم و ديگر خودم بالاي درخت‌ها كتاب مي‌خواندم. 6 سال دوره ابتدايي را در دبستان هاتف خواندم و سه سال دوره اول متوسطه را در دبيرستان ابن‌سينا. از همان زمان مادرم برادر بزرگ‌تر و مرا به كلاس خصوصي زبان انگليسي مي‌فرستاد و از قضا همان دوران مواجه شده بود با اوج جنگ ويتنام. امريكايي‌ها گروه‌هاي وسيعي از جوانان خود را در پوشش گروه صلح به جاي اعزام به جنگ روانه كشورهاي خاورميانه و به خصوص ايران مي‌كردند تا زبان انگليسي را تدريس كنند. پايه اصلي زبان من همانجا شكل گرفت. سال 1349 به تهران كوچ كرديم و در اين شهر مانديم تا امروز كه هستيم. سه سال آخر دوره متوسطه را در دبيرستان خوارزمي شميران خواندم و ديپلم رياضي گرفتم. عشقم كتاب بود و فوتبال. سال اول بعد ديپلم دانشجوي رشته‌ زبان انگليسي مدرسه عالي پارس شدم كه ادامه ندادم و سال 53 رشته‌ مهندسي راه و ساختمان دانشكده علم و صنعت ايران قبول شدم و رفتم به فضاي دانشجويي ملتهب آن سال‌ها، به خصوص دانشجويان دانشگاه‌هاي مهندسي. حين تحصيل اما آنچه بيشتر برايم اهميت داشت، ادبيات بود و تئاتر و سينما. يك‌باره مي‌ديدي از كلاس هيدروليك، به فرض مي‌زدم بيرون، مي‌رفتم نمايش «آدم آدم است» برشت را مي‌ديدم و با يه بغل پر از كتاب داستان و شعر به خانه برمي‌گشتم. جشنواره بين‌المللي سينمايي كه شروع مي‌شد، دانشكده را مي‌گذاشتيم و يك ضرب خيمه مي‌زديم از سينمايي به سينمايي ديگر. ذهنيت ادبي و هنري من همان سال‌ها با ياراني شكل مي‌گرفت و قوام مي‌يافت كه چند نفرشان ديگر در اين دنيا نيستند. يكي از شاخص‌ترين‌ها، زنده‌ياد ايرج كريمي بود، دانشجوي مكانيك پلي‌تكنيك و بعدها منتقد بسيار برجسته سينما، فيلمساز و مترجم و شاعر. پس از فارغ‌التحصيلي كار و روزمرّ‌گي و معيشت را از همان رشته مهندسي و بيشتر در شركت‌هاي مهندسي مشاور تامين مي‌كردم. عمر كاري‌ام در آن رشته بيشتر در جنوب يا شمال سرزمين، از بوشهر و خوزستان و هرمزگان گرفته تا سراسر خطه مازندران و 6 سال آخر دوران كاري‌ام در جزيره كيش طي شد و در اينجا چقدر مي‌رفتم به بندرگاه تاريخي و دنبال ردپاي سعدي، در خيال مي‌گشتم كه ‌اي بسا برخي عقيده دارند اصلا گذارش به كيش نيفتاده بوده يا به جاهايي كه در شرح سفرهايش حكايت كرده است، اما همه اين سال‌ها عاشق شعر و ادبيات بودم و عاشق شاملو كه هميشه حسرت ديدارش را داشتم، تا سال 58 كه نخست‌بار، يكي از شعرهايم در كتاب جمعه چاپ شد بخت‌ ياري ديدارها از آن پس دست داد. سال 1361 با چند نفري از دوستان پولي سر هم گذاشتيم و انتشارات كوچكي به اسم «واژه» راه‌اندازي كرديم. سرمايه ما از قيمت يك بند كاغذ معمولي اين روزها كمتر بود! آرم بسيار زيباي آن انتشاراتي و نقاشي روي جلد اولين كتاب ما را كه دفتر كوچكي بود با عنوان «ارمغان جليل خرمن‌ها» و گزينه‌اي بود از شعر جهان به ترجمه من، استاد آيدين آغداشلو كشيدند، به دستمزد مطلقا هيچ! و اين بزرگ‌ترين لطف بود به ما در آن زمان. اما بازتاب آن كتاب كوچك هم در فضاي آن روزها وسيع بود و هم راه دوستي و ارتباط بسيار غيرقابل انتظاري را براي من با بسياري از بزرگان اهل قلم و هنر گشود. عزيزاني كه هنوز بسياري از آنان هستند و چشم و چراغ عمر من‌اند. ديگر از آن به بعد ادامه راه من به سوي پرداختن به شعر و ادبيات بسيار جدي و قاطع شد.

 


شعر و ادبيات امروز و حتي تاثيراتي كه بر شناخت عميق و دگرگونه ما از شعر كلاسيك‌مان خواهد داشت. من كوشيده‌ام سوابق و شاخصه‌هايي از اهميت اين نقش را در مقاله‌اي كه در شماره نوروز 98 مجله سينما و ادبيات نوشته‌ام ريشه‌يابي و تبيين كنم. در مورد استقلال مخاطبين شعر هم به ‌طور كلي تاكيد دارم بر اقبال عمومي كه در مقوله ترجمه شعر در اين چند دهه رو به افزايش بوده و اين جاي خوشوقتي بسيار است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون