• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4383 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۸ خرداد

حس و قريحه شاعرانه و نقش آن در ترجمه شعر

هنرمندي‌هاي فواد نظيري

عبدالعلي (مجيد) براتي

 

 

هر شعري مهر زمانه خود را داراست. حال و هوا و ذائقه مخاطب از نسلي به نسل ديگر و از خانه‌اي به زمانه ديگر متحول و دگرگون مي‌شود. بنا به گفته كليفتون فديمان در مقدمه كتاب «شعرجهان» در دوران ما نگرش جهان‌شمول به شعر مي‌رود كه وجه غالب را از آن خود سازد. تصور نمي‌كنم اين ناشي از افزايش حس شهروندي جهاني باشد. برعكس اين ناسيوناليسم است كه در منحني خيزش قرار گرفته است. علاقه فزاينده ما به ديگر فرهنگ‌ها عمدتا حاصل تكنولوژي و تنوع روزافزون اشكال ارتباطي است. براي ارضاي حس كنجكاوي فزاينده ما به شناخت ديگر فرهنگ‌ها، اغلب رويكردمان به ترجمه است و ترجمه شعر يكي از بهترين راه‌ها براي نزديك شدن به خصوصي‌ترين الهامات و دروني‌ترين حس‌هاي ديگر مردمان آن سوي مرزهاست.

معيار بسيار متغيري كه اينجا ترجمه مي‌ناميم، نياز به كمي بسط و توضيح دارد. شايد راهگشاترين رده‌بندي را جان دريدان در كتاب قرن هفدهمي خود به نام «مقدمه‌اي بر رساله‌هاي اوويد» به دست داده باشد. در اين رده‌بندي سه‌گانه ترجمه اين‌ گونه طبقه‌بندي شده است:

دوره نخست ترجمه كلمه به كلمه نام‌گذاري شده كه برگردان واژه به واژه به هيچ دخل و تصرف و حذف و اضافه‌اي است. رده بعد «ترجمه آزاد» يا مفهومي است كه به مترجم اجازه مي‌دهد برخي واژگان و عبارت‌ها را تغيير دهد اما حس متن اصلي را حفظ كند. رده سوم شامل استفاده از امكانات «تقليد و شبيه‌سازي» است. در اين رده، مترجم متن اصلي را در نظر دارد اما هر جا كه مناسب بداند به وراي واژگان و حس مستتر در متن مي‌رود و شعر و حس كهن شاعر را امروزي مي‌كند. در خصوص ترجمه شعر، مترجمي كه هر 3 عرصه زبان(زبان مبدا، زبان مقصد و داشتن حس شاعرانه و شاعر بودن) را با خود دارد، گوي بيان بهتر تواند زد و حاصل انتقال بخش عمده حس شاعرانه پنهان در زبان مبدا خواهد بود.

فوآد نظيري نمونه بارز شاعر و مترجمي است كه شعر را زندگي كرده و حس شاعرانه ذاتي خود را از سرچشمه‌هاي زندگي پر فراز و نشيب و در بطن رنج و كار گرفته است. او نخست شاعر است، شاعري بس فروتن و سرشار از حس‌هاي عميقا شاعرانه. به قول خودش زيباترين منظره‌اي كه هنوز مي‌بيند، خواب گندمزارهاي رقصان در بادهاي بي‌پايان همدان است با بي‌شمار شقايق‌هاي گل‌ گندم‌هاي آبي و ارغواني دهان گشوده به سوي آبي‌ترين آسمان جهان. عرصه‌هاي عمده در كارنامه ادبي او 4 دفتر شعر به نام‌هاي «روزنه‌هاي خزاني»، «در پناه تعبير آبي عشق»، «آوازهايي براي گله گنجشك‌ها» و «بالي از عقيق، بالي از چخماق است».

در صداي تو/ پرنده كوچكي است/ كه بالاتر از سيمرغ مي‌پرد و

زيباتر از قناري/ آواز/ مي‌خواند./ دلدارم!/ پرنده كوچك آواز تو/ آسمان بزرگ مرا/ پرواز / مي‌دهد.

و نيز ترجمه شعر از شاعران بنام جهان را داريم: «ارمغان جليل خرمن‌ها»(گزينه‌اي از شهر نرودا، جيمز جويس، هوشي مين و...)، سنگ‌هاي آسماني از نرودا، «تكلم ميلاد تابناك فنا(18 شعر از ديلن تامس)»، «غوطه خاطرات، در چشمه خيال» از فدريكو گارسيا لوركا، سمندر، وراي عشق از اوكتاويو پاز، «در توفان گل سرخ» از اينگر بورگ باخمن و «خوردن عسل كلمات» از رابرت بلاي و...

و اما در عرصه ترجمه نمايشنامه فوآد نظيري كاري كرده كارستان. ترجمه كارهاي ويليام شكسپير به حق عرق‌ريزان روح مترجم است. «رومئو و ژوليت»، «شيمون آتني»، «حكايت زمستاني» و ترجمه اخير او از «توفان».فوآد نظيري در ادبيات كودك و نوجوان هم آثار بسيار خوب و خواندي ترجمه كرده شامل:«داستان‌هايي از هزار و يك‌شب»، خاندان زمين(شيم شيمل)، مادر زمين(نانسي لوئن) و...

با نگاهي اجمالي در دفترهاي شعر او مي‌بينيم كه شعرها عمق داشتن مضامين عميق اجتماعي- سياسي به اوج‌هاي عاشقانه و تغزلي فراز مي‌يابند و بسته به حس شاعر در آن لحظه خاص زايش شعر، تصاوير بديع و رنگارنگي مي‌آفرينند. شعر بيان زندگي است و شاعر فرزند زمانه خويش. بعد از «روزنه‌هاي خزاني» شعر نظيري بيشتر و بيشتر مضموني عاشقانه به خود مي‌گيرد. قصدم تأويل و بيان عرصه‌هاي متفاوت در شعر و ترجمه ايشان نيست. در اين يادداشت كوتاه تاكيدم بر اين نكته است كه چگونه حس شاعرانه شاعر به او ياري مي‌رساند تا برگرداني متفاوت از شعر شاعر غيرفارسي زبان به دست دهد. آيا ترجمه‌هاي شاملوي بزرگ از شعرهاي مارگوت بيگل و لوركا و... با ترجمه مترجمي غيرشاعر يكسان است؟ ترجمه شعر شاعران بزرگي چون لوركا، اوكتاويو پاز، نرودا و... را تنها شاعري مي‌تواند به فارسي جاندار برگرداند كه شعر را زيسته باشد و در عوالم شاعرانه با شعر دست در دست و همدل زندگي كرده باشد. همزادپنداري و مستحيل شدن در حس شاعرانه شاعر غيرقومي از يك سو و شناخت دقايق و ظرايف شعر فارسي و داشتن حس شاعرانه از ديگر سو است كه از ترجمه شعر حاصلي عطرآگين و نشاط‌آور به دست مي‌دهد. ناگزير تركيبي از زبان و حس شعر در ترجمه خلق مي‌شود. تجربه شاعر در زندگي، زيستن شعرگونه او، شجاعت و آمادگي در پذيرفتن تاوان صراحت در شعرش، همه و همه وزن و بهاي خاصي به شعر و ترجمه او مي‌‌دهد و همين در ترجمه شعر تاثير كيفي بي‌بديلي مي‌گذارد. صرف‌نظر از شعر سپيد، فوآد نظيري در شعر موزون و منظوم نيز تبحر و چيره‌دستي زبانزدي دارد. شعر «رثاي سهراب» او در دفتر «روزنه‌هاي خزاني» بس زيبا و آهنگين است با همان شور و ضرباهنگ فضاي شاهنامه:

يكي روز سوزان، دل پر ز داغ/ زمين را فرو خفت ديگر چراغ/ جهان را به شادي دگر راه نيست/ دم مادران را به جز آه نيست/ كه سر وي بيفتاد و در خاك شد/ دل پاك آزادگان چاك شد/ يا اين رباعي زيبا:/ درياي جهان را بنگر، آب ندارد!/ چشمان شب سوخته جان خواب ندارد/

يا اين هايكو زيبا:

مرغان دريايي مهاجر/ بي‌آشيانه به هنگام زندگي،/ بي‌گور وقت مرگ.

نمايشنامه‌هاي شكسپير سرشارند از چكامه‌ها، غزل‌ها، سوگنامه‌ها، طنز و هزل و فضاهاي عميقا شاعرانه. گويا همين شعرگونگي و همين نقاشي‌هاي شورانگيز فوآد نظيري شاعر را ترغيب كرده كه ترجمه‌هايي بس شاعرانه و سترگ از اين آثار در اختيار شيفتگان ادبيات بگذارد:

سرآغاز مجلس سوم رومئو و ژوليت:

صبح با چشمان سر بي‌فام، لبخنده بر شبِ كژ خلق مي‌زند،

ابرهاي خاوران را با اشعه‌ نور، نقش و نگار مي‌بندد؛

و ظلماتِ پاره‌ پاره همچو مستي ك‍ژ رو،

پا برون مي‌كشد از معبرِ روز؛

معبري از گذر چرخ خدايِ خورشيد:

اينك كه آفتاب چشمان شعله‌ور خويش را فراز مي‌دارد و،

روز به شور مي‌آيد و، ژاله نمسارِ شبانگاه خشك مي‌گردد،

بايد كه زنبيل بافته از تركه‌هاي بيد را

لبريزِ هرزه علف‌هاي زهرناك و عصاره گرانبهاي گُل‌ها كنم.

به‌ حق كه شاعر مترجم است كه اين‌گونه فاخر و زيبا كلام سترگ شكسپير را در زبان زيبا و پر توان فارسي به سترگي بازآفريني مي‌كند.در فرازهايي از همين ترجمه‌ها فوآد نظيري از وزن‌هاي اخوان‌ ثالث و نيما و نيز وزن‌هاي امروزي با استادي استفاده كرده و همين دليل ديگري است كه حاصل كار مترجم شاعر از شعر و آثار ادبي شعرگونه بس متفاوت از حاصل كار ديگر مترجماني است كه با شعر ميانه‌اي ندارند. چنين ظرافت و زيبايي را در كارهاي ارزشمند بزرگاني چون شاملو، داريوش آشوري و شاهرخ مسكوب و به‌آذين و... هم مي‌بينيم.در حكايت زمستاني( ص 99) با فرازهايي روبه‌روييم كه مترجم توانسته با تسلط و دل‌انگيزي خاصي كلام موزون شكسپير را به شعر موزون بازآفريني كند. زبان گاه فاخر، گاه هزل‌گونه، گاه عاشقانه و گاه كوبنده و پرطنين و شاهانه چون موج برمي‌آيد و باز فرو مي‌افتد. فرازي از مقدمه مترجم(فوآد نظيري) بر حكايت زمستاني كه نويد ترجمه «توفان» را مي‌دهد و پايان كلام:در توفان انديشه و كلامِ نبوغ‌آساي ويليام شكسپير بزرگ، عجيب نيرومند است و به خودكِشنده و در خود فرو برنده! به گمانم، آوايي، از جايي، به وسوسه باز مرا به خويش مي‌خواند!

درنگي كنم، و نفسي تازه كنم! كه:

گر بمانديم زنده بردوزيم/ جامه‌اي كز فِراق چاك شده،/ ور بمُرديم عذرِ ما بپذير/ اي ‌بسا آرزو كه خاك شده!

منسوب به فخرالدين دهراجي، قرن ششم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون