• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4388 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ خرداد

كتاب مستطاب حسین كرد شبستري/ 17

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

در ضربت زدن حسین نامدار بر فرق پیل‌دندان نابه‌کار و به درک فرستادن آن غدار بدکردار فرماید:

تهمتن با همان تیغ برهنه

بزد یک نعره چون شیر گرسنه

سپس شمشیر را بالای سر برد

فرود آورد و تیغش بر سپر خورد

سپر را چون پنیر تر دوتا کرد

گذر کرد از سپر، بر خُود جا کرد

ز خُود و نیم‌خود و از عرق‌چین

گذشت و فرق سر را کرد همچین

ز سر بگذشت و آمد سوی گردن

ز گردن هم گذشت آن تیغ آهن

به شانه آمد و بر سینه او

ز هم بشکافت چار آیینه او

وز آن‌جا هم به سوی ناف آمد

وز آن‌جا هم به پایین صاف آمد

ز تنگ اسب، شمشیرش برون رفت

خلاصه، تا به «فیها خالدون» رفت

شد از شمشیر او با یک اشاره

به میدان، مرد و مرکب چارپاره

 

در پوزش از خوانندگان کرام و استمداد از روح استاد عالی‌مقام فرماید:

اگر در گفته‌ام اغراق افتاد

مگیر ای دوست،‌ بر گفتارم ایراد

مکن بر عقل و هوش بنده، خنده

که فردوسی بوَد استاد بنده

برو بگشا کتاب شاهنامه

ببین با خامه عنبرشمامه

نوشته اوستاد نام‌آور

که روز در نبرد هفت لشکر

تهمتن در کمین‌گاهی کمین کرد

از آن‌جا رو سوی خاقان چین کرد

سوار فیل بود آن روز خاقان

ابا تیغ و درفش و خُود و خفتان

به پیش فیل، تختی چارده زرع

در این‌جا اصل باشد کمتر از فرع

نشسته پیش رویش فیل‌بانی

قوی‌اندام مردی، پهلوانی

غرض،‌ آن‌گاه رستم نیزه بگرفت

کمربند خودش را کرد هم سفت

به نیزه، فیل را از جای برداشت

به روی سر، علم‌آسا بیفراشت

نمایش داد مر بینندگان را

سوار و فیل و تخت و فیل‌بان را

خدایا، نیزه او از چه جنس است؟

که بالاتر ز درک جن و انس است

اگر خود از چدن بوده‌است و فولاد

که این قدرت به فولاد و چدن داد؟

مگر یک نیزه قدرت دارد، ای وای!

که صد خروار را بردارد از جای؟!

 

قسمت بیست‌وهشتم:

در شکست خوردن لشکر جرار از دست حسین نامدار و فرار قدرخان نابه‌کار از میدان کارزار فرماید:

از آن یک ضربه شمشیر تهمتن

ز هم پاشیده شد افواج دشمن

دلیران پشت بر میدان نمودند

حریفان، خویش را پنهان نمودند

همه نام‌آوران گرد و قلدر

به سر انداختند از ترس، چادر

همه گردن‌کشان با شور و با جوش

فرو بردند سر در لانه موش

سواران تاختند از راه حیله

ز خط جبهه تا کنج طویله

بیفکندند مردان دلاور

سپر، شمشیر، نیزه، خود، خنجر

در آن ناوردگه با یک اشاره

علم شد سرنگون و طبل، پاره

در آن میدان نماند از خیل دشمن

به غیر از یک‌نفر، آن هم تهمتن

قدرخان نیز با اوضاع پنچر

همی تازید پیشاپیش لشکر

دلش با محنت و درد و الم جفت

سرشک از دیده می‌بارید و می‌گفت:

«اگر دستم رسد بر چرخ گردون»

به او گویم که ای نامرد ملعون!

یکی را می‌دهی آن‌قدر نیرو

که فوجی را کند یک‌باره جارو

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون