زرنگها و بيچارهها
اسمعيل اميني
پدرم وقتي از آدمهاي خوب و راستگو و بيشيله پيله حرف ميزد ميگفت: فلاني «بيچاره» است. اين «بيچاره» غير از صفت مشهورِ «بيچاره» است كه بيشتر به معناي درمانده و آس و پاس و مفلوك است. اين را به تدريج دريافتم كه پدرم وقتي ميگويد «بيچاره» منظورش توصيف كساني است كه اهل دوز و كلك و دروغ و دگرنمايي نيستند. كساني كه فرصتطلب و حريص و بيرحم نيستند. و از همه مهمتر كساني كه موقعيتها، تواناييها و مناصب را دستاويز سلطهجويي نميكنند. انسان البته به خاطر هوش و دانش و خلاقيتش، اهل چارهگري است و در برابر مشكلات، تسليم و درمانده نميشود. پس انسان ذاتا بيچاره نيست. اما سخن بر سر اين است كه چارهگريهاي انسان، گاهي براي حل مشكلات و كاهش رنج انسانهاست و گاهي براي تامين خواهشهاي نفساني و برتري طلبي در ازاي پايمال كردن حق ديگران. من اين گروه اخير را «زرنگ» مينامم و به نظرم تقابل اصلي در روابط اجتماعي رويارويي ميانِ زرنگها و بيچارههاست. وقتي بيچارهها در صف ايستادهاند تا نوبتشان برسد، زرنگها از در پشتي وارد ميشوند و با سرعت تمام كارشان راه ميافتد. بيچارهها سالها درس ميخوانند و آزمون به آزمون و دانشگاه به دانشگاه، درپي دانش و تخصص و مدرك ميدوند. زرنگها با يك تلفن، صاحب منصب ميشوند و با تلفن بعدي مدركشان و بورسشان جور ميشود. بيچارهها، براي يك وام دو ميليون توماني، 200 صفحه مدارك و 10 تا ضامن بايد بياورند. زرنگها، وام سه ميلياردي را در كمتر از سه سوت ميگيرند. بي رنج جور كردن مدارك و ضامن و وثيقه. بيچارهها اگر در و پنجره خانهشان را تغيير بدهند، تخلف ساختماني كردهاند و بايد دو، سه سال اسير ادارات پروندهساز بشوند. زرنگها در كوه و جنگل و مزرعه و رودخانه، ويلا و مركز تجاري ميسازند با لبخند و شادماني. بيچارهها بايد فرزندشان را بفرستند به سربازي تا برود در شهرهاي دوردست و كوه و بيابان، به مملكت خدمت كند. زرنگها، اگر نتوانستند با پول و ترفند، سربازي نورچشمي را بپيچانند، نامهاي جور ميكنند تا فرزند برومندشان، برود در اداره باجناقشان پشت ميز بنشيند و به مملكت خدمت كند در محدوده ساعات اداري و در خنكاي تهويه مطبوع. بيچارهها سالها حق بيمه ميدهند اما همين كه با هزينه سنگين درمان يا داروي گران مواجه شدند، بيمه ميزند زير تعهداتش و درمان و داروي گرانقيمت را از فهرست حذف ميكند. زرنگها كه برخيشان طراحان همين عهدشكنيها هستند، براي خودشان بيمه خاص و بيمه تكميلي خواص، جور كردهاند در حدي كه ژلگونه مخدرات و مستورهها را نيز پوشش بدهد. خيليهاشان حتي بيمارستان اختصاصي زرنگها دارند كه ورود بيچارهها به آن ممنوع است. بيچارهها دهها سال پساندازشان را به بانك سپردهاند براي تامين آتيه روشن فرزندان برومندشان.زرنگها همه آن پساندازها را وام دادهاند به زرنگهاي ديگر تا سكه بخرند و زمين بخرند و دلار بخرند و خودرو بخرند و نگه دارند چند وقت بعد به چند برابر قيمت بفروشند و حال كنند و حال و آتيهشان تامين بشود. تازه يك گروه زرنگتر و متخصصتر هم نشستهاند و تمام هوش و حواس و تخصصشان را روي هم گذاشتهاند كه ببينند چگونه چارهگري كنند تا ارزش همان پساندازهاي بيچارهها هر روز كمتر از ديروز بشود. زرنگها، تلفن دارند. رابطه دارند. آشنا دارند. خودشان و حتي كودكانشان گذرنامه خارجي دارند. خبرهاي مهم دارند. جناح بندي و تحليل دارند. حزب دارند. اسناد و مدارك دارند. زبان چرب و گويا دارند. بيچارهها، سواد دارند.ايمان دارند. توسل و دعا دارند. توكل دارند. صبر دارند و به چيزي فراتر از تلفن و رابطه و آشنا و سهام و گذرنامه خارجي و حساب ارزي خارجي اميد دارند.