• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4405 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۳ تير

«سیدکریم امیری‌ فیروزکوهی» که بود و چه کرد

جهان، سفله‌جوی است و دلقک‌نواز

سیدعمادالدین قرشی

 

 

سیدکریم امیری‌ فیروزکوهی در فرح‌آباد فیروزکوه به سال 1289 متولد شد. پدرش سیدمصطفی‌قلی منتظم‌الدوله از رجال اروپارفته عهد مظفری و آشنا به تمدن جدید، و جد اعلایش امیرمحمدحسین‌خان سردار ازجمله فاتحان هرات و بانی دبستان خیریه ایتام در تهران بود که به دبستان فیروزکوهی مشهور است. سیدکریم در هفت‌سالگی به تهران آمد. پدرش همان‌سال به مرض حصبه درگذشت و او تحت تربیت مادر قرار گرفت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران در «مدارس سیروس»، «ثروت»، «سلطانی» و «کالج آمریکایی» گذراند. سپس به تحصیل منطق و کلام و حکمت همت گماشت و از محضر استادانی چون «آقا شیخ عبدالبنی کجوری» و «آقا سیدحسین مجتهد کاشانی» استفاده کرد. در سال 1308، پس از گذراندن دوره اول کلاس ثبت، به عضویت اداره ثبت کل اسناد و املاک درآمد و این خدمت تا سال 1319 به طول انجامید. از همان سال‌ها دوستی‌اش با «رهی ‌معیری» و «صادق هدایت» نیز آغاز شد و به‌مرور در بسیاری از انجمن‌ها ازجمله «انجمن ادبی ایران»، «انجمن حکیم ‌نظامی»، «انجمن ادبی فرهنگستان ایران» و... رفت‌وآمد داشت. آثارش در بسیاری از مطبوعات روز منعکس می‌شد. امیری‌ فیروزکوهی، شاعر غزل و قصیده و از شیفتگان صائب بود و به سبک هندی شعر می‌سرود. در زبان عربی تبحر داشت و به آن زبان نیز شعر می‌سرود. در دیوانش (منتشر در دهه پنجاه) کم‌وبیش نیم‌نگاهی به طنز و مطایبه داشت. در شعر به «امیر» تخلص می‌کرد. فرجام زندگانی امیری ‌فیروزکوهی، که از کودکی با بیماری و کسالت هم‌جوار و به لکنت‌زبان مبتلا شد، 19 مهرماه 1363 بود و در آستانه امامزاده طاهر در صحن حضرت عبدالعظیم مدفون گردید. یاد و خاطرش گرامی. نمونه‌ای از اشعار طنز و انتقادی وی چنین است:

چه بودی که من دلقکی بودمی/ وزین نیک‌بختان یکی بودمی/ جهان سفله‌جوی است و دلقک‌نواز/ نه این گفتمی گر شکی بودمی/ نمی‌داشتم پاس هر دلقکی/ اگر خود از ایشان یکی بودمی/ نبودی غم نان‌خورش هرگزم/ که نان‌چربی از چربکی بودمی/ چه بودی به دانشوری مزد من/ وگر فی‌المثل مزدکی بودمی/ نه بسیار اندک شمردی کسم/ اگر زین هنر اندکی بودمی/ وزان برترم پایه بودی بزرگ/ اگر قلتبان خردکی بودمی.

 

[در نابسامانی پس از شهریور 1320]: نابسامانی این ملک از اندازه گذشت/ نگذرد کاری الا که به بی‌سامانی/ همه را ذلت و خواری، همه را بیزاری/ همه‌جا تیره و تاری، همه‌جا ظلمانی/ هرکجا بی‌پدری، پر شده از حیله‌گری/ هرکجا دیده‌وری، گم‌شده در حیرانی/ هر طرف رندی بر دست سخن‌پردازی/ هر کران دزدی بر صدر سیاست‌دانی/ بانگ اصلاح ز هر مفسد مغرض شنوی/ خط ارشاد ز هر گمره نادان خوانی/ جمعی از اراذل اوباش درین ملک خراب/ برده دست از بد هر حادثه در ویرانی/ با اراذل همه‌دم مست فضیحت‌جویی/ با افاضل همه‌جا گرم خصومت‌رانی/ آن یکی کرده براهین خدا را باطل/ وآن دگر گشته قوانین ریا را بانی/ پای تا سر همه تزویر و سراپا همه مکر/ مکر شیطانی با منقصت حیوانی/ کهنه‌دزدانی با سیطره فرعونی/ زن‌به‌مزدانی با وسوسه شیطانی/ همه را خنده استهزا بر لب ز ریاست/ پس گفتار عیانی، عمل پنهانی/ گرچه پرورده جهل‌اند و برآورده ننگ/ علم اگر هست درین بدعملان، تقوی نی/ ثانی شیطان در مکر و فریب‌اند این قوم/ بلکه اینان به فریب اول، شیطان ثانی/ هرکجا لاف ز آبادی و آبادانی است/ گرچه، نه آب به‌جا ماند و نه آبادانی/ نه کسی مالک اموال و نه کس صاحب حال/ حال، آشفته ز غم، مال به دزد ارزانی/ کار ما جمله پریشانی و سرگردانی است/ تا چه زاید ز پریشانی و سرگردانی/ سخت وامانده چو حیوان شوی از بار ستم/ گر به حیوان‌صفتی زین دغلان وامانی/ دیگران را سر آزادگی از چرخ گذشت/ ما همان بنده بی ‌پا و سر زندانی/ یارب از هستی ما گرد عدم برخیزد/ گر به آب کرم این فتنه فروننشانی/ گرچه دانم که نبخشد اثر از بدگهری/ نفس شیطانی ما را نفس رحمانی/ دیگر امید بهی جز به فنا نتوان داشت/ گر رهایی ز اجل جز به فنا نتوانی/ یأس خوش‌تر که به امّید عبث دل‌بندی/ مرگ بهتر چو ز درمان مرض‌ درمانی

 

مرده‌خواران شعر و ماترکش/ سخت با یکدیگر به پیکارند/ چنگ و ناخن به‌هم درافکنده/ راست چون کرکسان و مردارند/ در همه شعرها ز هر زن و مرد/ دعوی ارث امّ و اب دارند/ با متاعی ز دستمایه غیر/ شکم‌انباشته چو انبارند/ از زمین‌خوارگان اگر سخنی‌است/ این زمین‌خوردگان سخن‌خوارند/ پخته‌خواران رنج سوختگان/ خام‌طبعان دلقک‌اطوارند/ روزه‌داران خوان فکرت خویش/ ریزه‌خواران خوان اغیارند/ طوطیانند از آن ز فهم سقیم/ مال قصاب و ملک عطارند/ بر سر حرفی از در سخنی/ صد سخن یاوه بر زبان آرند/ همه‌حرفی به مدعا گویند/ همه‌علمی به ادعا دارند/ آنچه شاعر به صد مدیحه نبرد/ می‌برند این خسان که عیارند/ حبس مسعود سعد سلمان را/ کینه‌خواه از جهان پسروارند/ صله اوحدی و حافظ را/ در طلبکاری از جهان‌ دارند/ زجر هفتادساله حرمان را/ اجر از اینان بوَد که در کارند/ مزد آن خفتگان محنت و رنج/ هم بدینان رسد که بیدارند/ بالله این قوم پر ز مکر و فریب/ نه ادب‌دوست نه سخن‌یارند/ نه سخن‌سنج و نه سخن‌پرداز/ بل دلیل سخن به بازارند/ زان به توصیف جزء‌جزء متاع/ نثرپرداز عقدِ اشعارند/ ورنه در جنب بانیان سخن/ در چه حدّند و در چه مقدارند/ هم به خصلت ز شاعران به کنار/ هم به ‌فطرت ز شعر بیزارند/ یک تن از شاعران حاضر را/ بازنشناخته ز بسیارند/ وز چنین شاعران نادره‌گوی/ هیچ‌یک را به هیچ نشمارند/ .../ شاعر درگذشته را این قوم/ زآن سزاوار حرمت انگارند/ کز عزاداری گرسنگی‌اش/ شکمی از عزا برون آرند!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون