• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4405 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۳ تير

درباره كتاب ادبيات عليه استبداد

حكايت دوران خفقان

اشكان مجللي |خواننده محترم بايد قبل از مطالعه اين كتاب، رمان دكتر ژيواگو شاهكار بوريس پاسترناك را مطالعه كند؛ زيرا ادبيات عليه استبداد به تاثير از اين اثر در دوران خفقان پس از استالين در شوروي و سراسر جهان است. رمان دكتر ژيواگو، كتاب سختي است به جهت نثر نويسنده. دو ترجمه اصلي از اين كتاب در دسترس ماست؛ يكي ترجمه علي‌اصغر خبره‎زاده در دوران اخير و ديگري ترجمه علي محيط كه قديمي و متعلق به دهه 40 شمسي است. ترجمه‎ها تفاوت چنداني ندارند؛ به‌ گيرنده‎هاي خود دست نزنيد. اشكال از متن سخت اصلي ماست. رمان تا نيمه داستان بسيار كند پيش مي‎رود اما از نيمه دوم و به خصوص در يك سوم پاياني توفاني‏ مي‎شود. داستان اما درباره يك پزشك به نام ژيواگو است. از كودكي تا به كهنسالي و مرگ، از ورود وي به ارتش در جنگ جهاني اول سپس جنگ‌هاي داخلي بلشويك‎ها با گاردهاي سفيد. داستان عشقي خفته، عشق به زني به نام لارا. دكتر كه داراي همسر و خانواده است اما روابطش را با لارا ادامه مي‎دهد. نهايتا داستان به دوران جنگ جهاني دوم و پس از آن و فروپاشي رواني دكتر و رها كردن خانواده همچنين دوري از لارا و خانواده جديد و مرگ... مي‎رسد. اما چه چيزي ژيواگو و پاسترناك را به اين حد مشهور كرد كه اين رمان در سال 1958 برنده جايزه نوبل ادبي شد؛ متن فاخر و داستان زيبا يا دلايل سياسي؟ فين و كووي در كتاب عليه استبداد به اين سوال پاسخ مي‎دهند. بوريس پاسترناك شهرتش را در روسيه مديون ديوان‎هاي متعدد شعرش است. وي يك شاعر برجسته بود. پاسترناك به همراه ميخاييل بولگاكف و آنا آخماتووا از جمله معدود نويسندگان و شعراي مشهوري بودند كه از تسويه حساب‎هاي خونين استالين جان سالم به در بردند. نويسندگان و شعراي بزرگي همچون ايزاك بابل و اوسيپ مانلدشتام و بسياري ديگر در اواخر دهه 30 ميلادي محاكمه، اعدام يا در اردوگاه‌هاي كار اجباري درگذشتند. معدود نويسندگاني مشابه سولژنيتسين از اين مسلخ جان سالم به در بردند. علت جان سالم به در بردن اين 3 نويسنده با هم متفاوت بود. در مورد پاسترناك چون وي اوايل از انقلاب بلشويكي حمايت كرده بود و در مدح استالين شعر سروده بود، جان سالم به در برد. پاسترناك در ادامه با پروپاگانداي حكومت استالين و اسلاف وي همگام نشد. هيچگاه در مدح حكومت وي شعر نسرود و عضو فعالي از كانون نويسندگان رسمي حكومت نشد. اما وي همانند بولگاكف و اخماتووا شغل مناسبي پيدا نكرد و ادامه زندگي خود و خانواده‎اش با سختي توام بود. البته از دو نفر فوق اوضاعش بهتر بود. پاسترناك اما در ذهن چيز ديگري را مي‎پروراند، دكتر ژيواگو! وي سال‌ها خود را زنداني كرد و اين رمان را نوشت. وي گفته بود كه همه زندگي حرفه‎اي و ادبي‏اش يك طرف و دكتر ژيواگو يك طرف. پاسترناك البته در سال 1957 كتاب را تمام كرد. يعني 4 سال پس از فوت استالين و به قدرت رسيدن خروشچف و آزادي نسبي در فضاي بسته كشور. دكتر ژيواگو، اما اثري ضد نظام شوروي و ماركسيسم و... نبود. بيشتر به احوالات خود ژيواگو كه از قضا مشابه زندگي خود پاسترناك بود، پرداخته مي‎شد. در صورتي كه به شكلي بسيار سطحي از بلشويك انتقاد مي‌كرد در عوض انتقاد بسياري هم از گاردها و ارتش سفيد(مخالف سرخ‎ها) كرده بود اما چاپ اين رمان تا سال 1988 در شوروي ممنوع بود. علت اين ممنوعيت را بيشتر مي‎توان در لجبازي طرفين و ساختار بروكراسي پيچ در پيچ شوروي دانست. پاسترناك حدود يك سال صبر كرد و مخفيانه دست‌نوشته‎هايش را به يك ناشر كمونيست ايتاليايي(فيلترنيلي) سپرد و وي آن را به طور آزاد در ايتاليا چاپ كرد و البته دچار مشكلات فراواني با حزب كمونيست ايتاليا هم شد. انتشار اين رمان مثل بمبي در جهان صدا كرد و سريع به زبان‎هاي مختلف از جمله انگليسي چاپ شد و در سال 1958 با فشار سازمان سيا كه درگير جنگ تازه شروع شده سرد بود، موفق به دريافت جايزه نوبل شد. سازمان سيا هم نسخه‎هاي بسيار كوچك و جيبي و ميكروفيلم‎هايي از اين كتاب تهيه و پنهاني وارد خاك اتحاد جماهير شوروي كرد. انتشار اين كتاب موجب شروع كارزارهاي فراواني عليه ماركسيسم و نظام حاكم شوروي شد. خروشچف اما نسخه روسي كتاب را خواند و اعلام كرد كه بي‎دليل در شوروي چاپ آن ممنوع شده بود. شايد به اين دليل كه تبديل به كتاب سياسي شده بود، جلوي انتشارش گرفته شد و فشارهاي زيادي بر پاسترناك وارد آمد كه عليه اخذ جايزه نوبل موضع بگيرد. اما پاسترناك طبق معمول مواضعي دو پهلو گرفت و حاضر به تكفير كتاب خود و جايزه نوبل نشد. لازم به ذكر است كه وي هرگز مجاز به خروج از كشور و دريافت اين جايزه نشد. در قسمت‌هايي از كتاب ادبيات عليه استبداد مي‎خوانيم: پيام انسان‌دوستانه پاسترناك مبني بر اينكه هر انساني صرف‎نظر از ميزان وفاداري‌اش به دولت، شايسته بهره‎مندي از زندگي خصوصي است و به عنوان يك انسان... است به صورت بنيادين اين اصل اخلاقي شوروي را كه فرد بايد قرباني نظام جمع‎گراي كمونيستي شود به چالش مي‎كشد. (ص 217، چاپ سوم) در هر نسلي بايد يك احمق وجود داشته باشد تا حقايقي را كه مي‎بيند به صداي بلند بر زبان آورد.(ص 364، چاپ سوم) بوريس پاسترناك در سال 1960 در اثر سرطان درگذشت و خانواده و معشوقه وي(ايوانيسكا) به مقدار كمي از مبلغ هنگفت جايزه نوبل دست يافتند و همواره در سختي زندگي كردند. ايوانيسكا و دخترش هم بازداشت شدند و ايوانيسكا مجبور به اعتراف و تقبيح عليه خود به علت انتقال اسكناس‌هاي دلار ناشي از جايزه نوبل شد. ايوانيسكا در حقيقت همان لاراي ژيواگو بوده است.

در پايان قسمت‎هايي از يكي از اشعار پاسترناك را كه در باب دكتر ژيواگو سروده با هم مي‎خوانيم:

مردي در آستانه خانه‌اش/مي‌نگرد بي‌اينكه ببيند/آثار آشفتگي را كه بر اثر عزيمت آن زن به جا مانده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون