• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4422 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲ مرداد

در ستايشِ فراموشي

سيد علي صالحي

چه غايت و قيامتي دارد «فراموشي»... غرق شدن در اقيانوسِ بي‌يادهاست. خاصه در واپسين سال‌هاي كهولت كه كلمات چهره دگر مي‌كنند تا از ذهن و ضمير آدمي بگريزند. فراموشي، خواب شفابخشي است كه خستگي در هر خراب‌آبادي را قابل تحمل مي‌كند؛ هم ناخواسته به قصد كاستن رنج‌هايي كه در مقام اندوه در سينه آدمي احتكار شده است! فراموشي...عطيه عدالت هستي است كه مي‌كوشد تا با سرقت يادها از بار مصائب ويرانگر چنان بكاهد كه حتي كلمات در پيوند بعضي مفاهيم را از خاطر ببريم.

از بي‌يادها مي‌آييم تا در غايت و داع و قيامت بي‌بازگشت بلعيده شويم. فراموشي ابدا زوال نيست، زوال عقل نيست، تنها امكاني براي تحمل مصائب در پيرسالي است. گريزگاهي طبيعي براي نجات از گريوه‌هاي ويرانگر است. فراموشي... ملال نيست، محبت است، تمرين براي ورود به خاموشي ابديت است. اگر نعمت بي‌يادي‌ها را از آدمي بگيرند، با كدام طاقت مي‌تواند خودآگاه مجروح و خسته ساليان را به صبوري دعوت كند؟ ما عميق مي‌خوابيم تا از حرص خزانه‌ دردها دور شويم.

در ورود به دروازه كهنسالي، تنها فراموشي فرشته‌وش است كه به تكرار تاريكي‌ها و خوف خطاها و يادآورد تلخي‌ها و تجربه‌هاي جنون‌زده پايان مي‌دهد. اين پايان ِ «عقل آزاد» است. فراموشي، سپر مفهوم متغيري به نام «تقصير» مي‌شود تا ختم همه «ارزش- داوري»هاي ضد آزادي را اعلام كند. فراموشي همان رهايي غايت و قيامت ِ گريز از قوانين بيمارزاده است. يقينا فراموشي، تعريف شريف بهشت در همين دنياي بيهوده است. شگفتا كه فراموشي، بستر خوش‌ترين خاطره‌هاست. تنها مي‌آيد تا ما را از دوزخي‌ترين يادها دور كند. اين بي‌يادي درمانگر، مولود محبت ملكوتِ همين خاكستانِ خسته است.

اين تبعيد از مجمع‌الجزاير عقل سبك ‌سر و خطاي ناخواسته و اسارت اندوه است. اين كيمياي كرامت هستي است كه در ايام پيري و ناتواني ناروا، ثقلِ ستم ِ يادها را از دوش ما برمي‌دارد. به ياد آر... كه زيستن در يادهاي سياهي‌نشين، پذيرفتن فرمان ستمگري به نام زمان است كه ما را از ستايش فراموشي باز مي‌دارد تا در نبرد ضمير خفيه با داده‌هاي بازمانده از گذشته، شكست مطلق را بپذيريم. زنهار... فراموشي، زوال ذهن زنده و زبان منجي نيست. اتفاقا برعكس تعبير عمومي، «فراموشي» نجات از آزار عقلِ يادها و يادهاي عقل است. فراموشي همان يادآوردنِ آزادي آدمي است. زنده باد فراموشي كه غايت ِ بخشش و قيام براي رسيدن به رهايي است. مهيا شدن براي هجرت حيرت‌آور از همه رنج‌هاست. پيري و پرده‌نشيني از سر اجبار، بدون فراموشي، جهان اجبار را غير قابل تحمل مي‌كند. اين ابزار عجيب، عالي‌ترين واكنش موجود در برابر «درد» است. فراموشي تنها در شرايطي به قبول تعبير «زوال» تن در مي‌دهد كه دو پديده بي‌جانشين ِ لذت و عشق را براي هميشه از ياد برده باشد. پيوند لذت و عشق به درك درست از مبارزه براي آزادي منتهي مي‌شود. مبارزه‌اي كه با هر ناموس و قاموس و قصه‌اي قادر است شايسته‌ترين رخسار زندگي را از مقنعه مرگ نجات دهد. آنها كه در كهنسالي به ظالمان ذليل مآب بدل مي‌شوند، هنوز در دوزخ هراس از هجوم ستمگري به نام «زمان» به سر مي‌برند: سرزمين شلعه‌وري كه بويي از بهشت شفقت نبرده است. زنهار... «فراموشي» بازگشت به گهواره معصوميت است. بدون فراموشي، عطيه‌اي به نام بخشش وجود ندارد. ما در حضورِ‌ بي‌يادي‌ها، همچنان به رنجي به نام «انتقام» ادامه مي‌دهيم. اين يادآوري بي‌رحمانه... ما را از ستايش آزادي باز مي‌دارد. فراموش كن! سعادت فراموشي نمي‌گذارد آدمي به فراموشي ِ سعادت عادت كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون