• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4428 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۹ مرداد

وضعيت سياسي انگلستان روشن مي‌كند كه چرا فيلمسازها در يكي، دو سال اخير مدام از كسي مثل وينستون چرچيل ياد كرده‌اند

احضار روح چرچيل در روزگار قحط‌الرجال

بهار سرلك

 

 

وقتي بوريس جانسون در سمت نخست‌وزيري انگلستان قرار گرفت، همه او را مردي شبيه دونالد ترامپ مي‌دانستند. آنهايي كه حوصله روزنامه خواندن نداشتند، عكس‌ها و فيلم‌هايش را دست به دست كردند، كساني هم كه هنوز ترجيح مي‌دادند تحليل‌ها را از رسانه‌هاي رسمي تحويل بگيرند، چشم‌شان به تيترهايي افتاد كه جانسون را يكي مثل ترامپ مي‌دانستند؛ شباهتي كه فقط به ظاهر آنها محدود نمي‌شد، بلكه در خلق و خو هم تا حدودي عين هم بودند. اين‌هماني ترامپ و جانسون ولي براي گروهي كه سياست در جهان را جدي‌تر تعقيب مي‌كردند، پيام ديگري هم داشت: بريتانياي كبير با آن اهن و تلپ تاريخي به كجا رسيده است كه كسي مثل جانسون روي صندلي مي‌نشيند كه پيش از اين سياستمداراني بزرگ- ولو اينكه آنها را دوست نداشته باشيم - روي آن مي‌نشستند. وقتي به سينما رجوع مي‌كنيم، مي‌بينيم بوي اين قحط‌الرجال تاريخي را خيلي زودتر فيلمسازان و نويسندگان شنيده‌اند، دليلش هم فيلم‌هايي است كه ظرف اين سال‌ها در مرد چرچيل ساخته شده است.

79 سال قبل، زماني كه رويارويي بريتانيا و آلمان در آغاز جنگ جهاني دوم موجب شد كه دوسوم ارتش بريتانيا در دانكرك - بندري در شمال فرانسه – گرفتار شود، آدولف هيتلر فرصتي تاريخي را براي شكست بريتانيا در جنگ جهاني دوم از دست داد. وينستون چرچيل در آن زمان تازه نخست‌وزير بريتانيا شده بود و اگرچه او نقش پررنگي در نجات ارتش بريتانيا از بندر دانكرك ايفا كرد، ولي واقعيت اين است كه رهايي سربازان بريتانيايي در جهنم دانكرك، در اصل محصول اشتباه استراتژيك عجيب آدولف هيتلر بود. نيروهاي ارتش بريتانيا و فرانسه در تقابل با ارتش آلمان به دانكرك عقب‌نشيني كرده بودند و در آنجا نه راه پس داشتند نه راه پيش؛ ولي هيتلر ناگهان دستور توقف عمليات و پيشروي ارتش آلمان را صادر كرد. فرماندهان ارتش آلمان خواستار بمباران كامل دانكرك و نابودي بخش اعظم ارتش بريتانيا در آن فرصت تاريخي بودند، ولي هيتلر به دلايلي نامعلوم از صدور چنين دستوري امتناع كرد؛ امتناعي كه از نظر نظاميان آلماني، محصول ناآشنايي آدولف هيتلر با اصول جنگي و بزنگاه‌هاي استراتژيك در جنگ بود. هر چه بود، تعلل هيتلر اين فرصت را نصيب چرچيل كرد كه سربازانش را از دانكرك نجات دهد. بريتانيايي‌ها امروزه در بازخواني واقعه دانكرك، بر توانمندي ديپلماتيك و هوش سياسي و قدرت رهبري چرچيل انگشت تاكيد مي‌نهند و خطاي استراتژيك هيتلر را چندان برجسته نمي‌كنند. اين رويكرد به ماجراي دانكرك، در فيلم‌هايي كه طي يكي، دو سال گذشته ساخته شده‌اند، آشكارا پيداست. جاناتان تپليتزكي، كارگردان استراليايي هم اخيرا پيشنهاد كرد همه بازيگراني كه شخصيت چرچيل را ايفا كرده‌اند، دور هم جمع شوند و يك ميزگرد تشكيل بدهند و از آنها بخواهيم درباره چگونگي آماده شدن‌شان براي جاي‌ گرفتن در شخصيت چرچيل صحبت كنند.

نوستالژي وجود رهبري تاثيرگذار، اميددهنده در سرزميني كه برگزيت سايه‌اي بر سرنوشت اين كشور انداخته، بدون شك نقشي اساسي در رويكرد اين فيلمسازان داشته است؛ فيلمسازاني كه براي برجسته كردن رهبري سياسي در بريتانيا، خطاهاي نظامي و استراتژيك هيتلر را در آثارشان چندان پررنگ نمي‌كنند تا تماشاگر را به اين نتيجه برسانند كه تاريخ ظفرمند جنگ جهاني دوم بيش از هر چيز محصول قدرت و هوشمندي رهبري سياسي بريتانيا بود. چنين رويكردي به جنگ جهاني دوم، علاوه بر اينكه حس ناسيوناليستي بريتانيايي‌ها را برمي‌انگيزد، مرهمي است بر استيصال ناشي از خلأ رهبري سياسي توانمند و كارآمد در بريتانياي كنوني.

از جمله فيلم‌هايي كه در سال‌هاي گذشته در همين راستا ساخته شدند، مي‌توان به «چرچيل» ساخته جاناتان تپليتزكي، «دانكرك» به كارگرداني كريستوفر نولان فيلمساز امريكايي و «تاريك‌ترين ساعت» به كارگرداني جو رايت اشاره كرد. اين گزارش متضمن نگاهي به اين آثار است.

 

چرچيل

جاناتان تپليتزكي در سال 2017 تصويري از وينستون چرچيل را در ژوئن 1944 روي پرده برد. در اين درام بيوگرافيك و تاريخي كه نويسندگي آن بر عهده الكس فون تانزلمن، مورخ و فيلمنامه‌نويس بود، برايان كاكس نقش چرچيل نخست‌وزير و ميراندا ريچاردسون و جان اسلتري نقش‌هاي مكمل را ايفا كردند.

برايان كاكس بازيگر اسكاتلندي كه طي 50 سال فعاليت در دنياي بازيگري نقش‌هاي دشواري را همچون شاه لير، هملت، تروتسكي، استالين، هانيبال لكتر، جي. ادگار هوور و هرمان گورينگ بازي كرده است، در اين فيلم نقش بزرگ‌ترين سياستمدار تاريخ بريتانيا و بلكه بزرگ‌ترين بريتانيايي تاريخ را جلوي دوربين تپليتزكي ايفا كرد. مردم بريتانيا در نوامبر 2002، در راي‌گيري شبكه خبري بي‌بي‌سي، چرچيل را به عنوان «بزرگ‌ترين بريتانيايي تمام تاريخ» انتخاب كردند. كاكس براي ايفاي نقش چرچيل سعي كرد جنبه‌هاي انساني شخصيت چرچيل را درك كند؛ چراكه اين فيلم چرچيل را به عنوان نخست‌وزيري به تصوير مي‌كشد كه مخالف سرسخت كشته شدن هزاران سرباز بود. اين بازيگر در مصاحبه با
MovieMaker چرچيل را فردي توصيف مي‌كند؛ يادآور ضوابطي بود كه سازنده كشورهاي بزرگ است و حالا در بريتانيا چنين فردي را سراغ نداريم: «به نظرم زماني كه روي لبه تيغ قرار داريم، چرچيل يك يادآوري است. او رويايي از معناي كشورش براي خود داشت؛ رويايي از آنچه مي‌توانست به اين كشور بدهد. او اصلا فردي نبود كه روزي با برگزيت موافقت كند. او به ايالات متحده اروپا اعتقاد داشت.»

انگيزه ساخت اين فيلم از نظر تپليتزكي تناقض ميان چهره مردمي و چهره خصوصي چرچيل بود. او در اين فيلم سعي دارد، كشمكش‌هاي او با سياستمداران، همسر و حتي خودش را به نمايش بگذارد. «چرچيل» تپليتزكي سياستمداري سالخورده است كه كنترل كشور و امورات جنگ را در دست جوان‌ترها مي‌بيند، اما نمي‌تواند نقشي ايفا كند و در نهايت ناگزير مي‌شود چهره كاريزماتيك خود را در پيامي كه به مردم كشورش مي‌دهد، حفظ كند.

در اين فيلم چرچيل را در آخرين روزها و ساعات پيش از عمليات «پياده‌سازي در نرماندي» مي‌بينيم. چرچيل شديدا مخالف اشغال فرانسه توسط متفقين بود و چند هفته پيش از عمليات خود را مخالف سرسخت اين عمليات نشان مي‌دهد، اما زماني كه نيروهاي انگليسي در نرماندي پياده مي‌شوند، او با اين تصميم موافقت مي‌كند و به تدريج احساس مي‌كند بايد خارج از ميدان بايستد و در اين مهلكه جز اميد دادن نبايد نقش ديگري داشته باشد.

تپليتزكي دليل ساخت اين فيلم را موضوع داغ «رهبري» اعلام كرده و گفته بود: «فكر مي‌كنم چرچيل هميشه انعكاس يكي از بزرگ‌ترين رهبرها بوده است.» او با مطرح كردن اين سوال كه «چرا ديگر رهبري شبيه او را نداريم؟» تاكيد مي‌كند: ديگر مثل چنين رهبري وجود ندارد؛ «زمان زيادي از مرگ او مي‌گذرد و مردم به اين چيزها فكر مي‌كنند. خصيصه‌هاي وينستون چرچيل و همچنين برخي شكست‌هاي او با دقت و علاقه بيشتري مورد توجه قرار گرفته‌اند.»

اما پس از اكران فيلم «چرچيل»، آندرو رابرتز مورخ انگليسي كه مشغول نوشتن زندگينامه چرچيل بود، اين فيلم را «كاتالوگي از اشتباهاتي كه تصويري نادرست از چرچيل ارايه مي‌دهند» ناميد. رابرتز، استاد مهمان دپارتمان مطالعات جنگ در كينگز كالج لندن روي پيرنگ اين فيلم، تصور اينكه چرچيل در روزهاي منتهي به عمليات پياده‌سازي در نرماندي مخالف آن بود- دست گذاشت و گفت: «اين داستان مفهومي ندارد و با تمام مستندات تاريخي‌اي كه در دسترس است، مغايرت دارد.» رابرتز گفت: شايد يكي، دو سال پيش از اشغال اروپاي غربي در 1944، چرچيل از انجام اين عمليات اطمينان نداشت اما در زمان پياده‌سازي نيروها از اين استراتژي حمايت كرد و به اين معنا نيست كه شك ‌و ترديدي نداشت. او در آخرين لحظات به آيزنهاور، فرمانده عالي نيروهاي متفقين در اروپا پيشنهاد كرد نيروها را در بوردو و نروژ پياده كنند تا متفقين فقط بر يك نقطه متمركز نباشند. اما در اين فيلم مي‌بينيم كه آيزنهاور، ژنرال مارشال مونتگومري و بروك سعي مي‌كنند پيرمردي را كه سعي دارد در نقشه‌هاي آنها مداخله كند، كنار بزنند. از نظر رابرتز، چرچيل در اين فيلم رهبر دليري نيست كه نقشه پيروزي را بكشد، بلكه سد راه اين پيروزي شده و زماني كه راه به جايي نمي‌برد در آستانه ششم ژوئن براي ادامه بارش باران دست به دعا برمي‌دارد تا اشغال فرانسه صورت نگيرد.

اوون گليبرمن، منتقد ورايتي معتقد است؛ «چرچيل» فيلمي كوچك و تماشايي از پشت پرده‌ اين ماجراست كه چطور چرچيل طي چهار روز با تمام توانش با اين عمليات مخالفت كرد تا سرانجام تسليم اين ايده شود كه چقدر عقب ‌مانده است.

دانكرك

دانكرك نخستين فيلم جنگي كريستوفر نولان درباره نبرد دانكرك و روايت هزاران سرباز متفقين است كه در سواحل منطقه دانكرك فرانسه در محاصره ارتش آلمان قرار مي‌گيرند. خود نولان در مصاحبه‌اي داستان فيلم را اين‌گونه تعريف كرده بود: « 400 هزار سرباز- كل ارتش بريتانيا - در سواحل دانكرك زنداني شده‌اند. پشت آنها درياست و 42 كيلومتر از خانه‌شان دور شده‌اند و بازگشت به آنجا امكان‌پذير نيست. دشمن در حال پيشروي است و سربازان بايد ميان نابودي يا تسليم يكي را انتخاب كنند. فكر مي‌كنم اين شرايط غيرعادي‌ترين تعليق را پيش مي‌آورد.» نولان «دانكرك» را از سه زاويه ديد روايت مي‌كند: هواپيماها در آسمان، سربازان در ساحل و ناوگان نظامي روي دريا.

كوين ماهر منتقد نشريه تايمز دو ستاره از پنج ستاره به اين فيلم امتياز داد و نوشت: «دانكرك فيلمي 106 دقيقه‌اي و پرسروصداست. نوعي گزافه‌گويي سينمايي كه آن‌ قدر نمايش و صحنه را چيره كرده كه ارايه مهم‌ترين المان يعني درام را ناديده گرفته است.» او همچنين مي‌گويد: «دانكرك» شبيه بازي ويديويي «Call of Duty» است. ديويد كاكس منتقد گاردين در نقد دانكرك به اشتباهات تاريخي، حضور كمرنگ شخصيت‌هاي زن، شخصيت‌پردازي ضعيف بازيگران و به كار نبردن تكنيك تعليق اشاره كرده است.

بدون شك «دانكرك» فيلم خوش‌ساختي است كه احساسات بيننده را در همدردي با سربازان و مردم بريتانيا برمي‌انگيزد اما بيگانه‌هراسي در اين فيلم موج مي‌زند؛ فرمانده‌ نيروي دريايي فرياد مي‌زند: «فقط انگليسي‌ها!» و فرانسوي‌ها را از كشتي‌هاي نجات دور مي‌كند. انگار كه انگليس، تك‌وتنها، در برابر دنيا ايستاده‌ است. پني موردات، وزير حزب محافظه‌كار در ديلي‌تلگراف نوشت: «روح دانكرك بيرون آمدن ما را از اتحاديه اروپا پيش‌بيني كرده بود.» او گفت: در تاريخ جزيره بارها بريتانيا از همراهي با اروپايي‌ها شكست‌ خورده است: «زماني كه بريتانيا در سال 1940 پس از شكست در دانكرك تنها ماند، كنار گذاشته شديم. رهبري درست گاهي احساس انزوا مي‌دهد. با اين حال هرگز براي رسيدن به آن رنج نكشيده‌ايم.» اما اين گفته وزير حزب محافظه‌كار اشتباه محض است، چرا كه بريتانيا در آن برهه زماني در جنگ جهاني دوم تنها نبود. در فيلم «دانكرك» همچنين ديدگاهي بارز است؛ جز چند چهره سياهپوست بقيه سربازها همه سفيدپوست هستند. اين فيلم شامل سربازهاي هندي هم نمي‌شود. حدود هزار سرباز در چهار لشكر از سوي ارتش هند در دانكرك حضور داشتند. شايد نسبت به سربازان بريتانيايي درصد كمي از هندي‌ها در اين نقطه حضور داشتند اما در فيلم نشاني از آنها نمي‌بينيم.

از طرفي حضور كمرنگ فرانسوي‌ها هم معترضاني داشت. در حالي كه تمركز فيلم روي تخليه دانكرك است و نه نبردي كه سربازهاي بريتانيايي و فرانسوي براي حفظ سنگرشان در دانكرك به جان خريدند، فرانسوي‌ها نقشي كمرنگ در «دانكرك» نولان نصيب‌شان شده است. حقيقت اين است كه حدود 120 هزار سرباز فرانسوي به همان شكلي كه بريتانيايي‌ها تخليه شدند، از اين ساحل تخليه شدند اما در فيلم نشاني از آنها نمي‌بينيم. در فيلم مي‌بينيم كه صدها هزار سرباز بخت‌برگشته در ساحل جمع شده‌‌ و اميدوارند كشتي‌ها از راه برسند تا آنها را از آن مهلكه نجات بدهند. سربازان مدام از خانه مي‌گويند و در آرزوي بازگشت به خانه هستند اما نولان هيچ تصويري از خانه و خانواده آنها نشان نمي‌دهد. در انتها زماني كه قطار سربازان به شهر مي‌رسد، سربازها از جبن خود شرمسارند. آنها روزنامه‌اي را كه سخنان چرچيل خطاب به پارلمان و دنيا را منتشر كرده بود، مي‌خوانند. چرچيل در اين خطابه گفته بود؛ اين نبرد ادامه خواهد داشت تا نازي‌ها عقب بكشند. چرچيل در اينجا نقش رهبري را ايفا مي‌كند كه شجاعت و دليري سربازان را ستايش كرد و در واقع اين سخنراني يكي از برجسته‌ترين سخنراني‌هاي چرچيل است. او پيشواي سربازان و مردمي بود كه حاضر بودند جان خود را در جبهه‌هاي جنگ فدا كنند.

 

تاريك‌ترين ساعت

فيلم درام جنگي «تاريك‌ترين ساعت» به كارگرداني جو رايت و نويسندگي آنتوني مك‌كارتن يك ماه پس از اكران «دانكرك» نولان روي پرده رفت. وقايع داستان در مه 1940 روي مي‌دهد. و‌گري اولدمن شخصيت وينستون چرچيل را ايفا مي‌كند. اين فيلم شرح روزهاي نخست حضور چرچيل به عنوان نخست‌وزير طي جنگ جهاني دوم و «بحران كابينه جنگ» است؛ ايامي كه ارتش آلمان نازي اروپاي غربي را درنورديده بود. پيش از چرچيل، نويل چمبرلين نخست‌وزير اين كشور بود. چرچيل سياستمداري مصمم و مرموز است كه خيال كنار آمدن با آلمان را ندارد اما بايد به هر نحوي كه شده مخالفانش در پارلمان را به حمايت از سياست‌هايش راضي كند.

با وجود اينكه فيلم بر شرح زندگي چرچيل استوار است و آن را يك اثر زندگينامه‌اي ناميده‌اند اما سازندگان اين فيلم از پرداخت به بخش‌هاي مهم زندگي چرچيل پرهيز كرده‌اند تا روي پارلمان و اتفاقات درون آن متمركز شود و همين موضوع تصويري ناقص از اين سياستمدار كه مشهور است هر اقدامش به چند اقدام ديگرش مرتبط بود، ارايه مي‌دهد.

محور فيلم، اتصال خط پارلمان بريتانيا در سال‌هاي جنگ جهاني دوم به وضعيت سياسي كنوني اين كشور است كه بريتانيا از اتحاديه اروپا خارج شده و درگيري‌هاي مختص به خود را پشت سر مي‌گذارد. هدف داستان روايت بخش مهمي از تاريخ بريتانيا نيست، بلكه قصد دارد وضعيت گذشته و حال بريتانيا را به همديگر وصل كند. بنابراين در مقاطعي از فيلم سخنراني‌ها به مثابه بيانيه‌اي به خورد بيننده داده مي‌شوند.

فشار پارلمان به سياست‌هايي كه چرچيل پيش گرفته، به خوبي نمايش داده مي‌شود. همچنين اختلاف ديدگاه او با چمبرلين بر سر رايزني با هيتلر و مدارا با او نيز عنوان مي‌شود اما فيلم سياهي را سرنوشت پارلمان و سياستمداران بريتانيا قلمداد مي‌كند و از سوي ديگر چرچيل را نماد سياست‌هاي درست و محترم‌ترين عضو سياسي آن زمان بريتانيا مي‌نامد. رويه فيلم با شواهد به جا مانده از تاريخ، در تضاد است. چرچيل واقعي هرگز حرفه سياستمداري‌اش را يكدست، قابل اطمينان و بدون شكست طي نكرد.


نوستالژي وجود رهبري تاثيرگذار، اميددهنده در سرزميني كه برگزيت سايه‌اي بر سرنوشت اين كشور انداخته، بدون شك نقشي اساسي در رويكرد اين فيلمسازان داشته است؛ فيلمسازاني كه براي برجسته كردن رهبري سياسي در بريتانيا، خطاهاي نظامي و استراتژيك هيتلر را در آثارشان چندان پررنگ نمي‌كنند تا تماشاگر را به اين نتيجه برسانند كه تاريخ ظفرمند جنگ جهاني دوم بيش از هر چيز محصول قدرت و هوشمندي رهبري سياسي بريتانيا بود. چنين رويكردي به جنگ جهاني دوم، علاوه بر اينكه حس ناسيوناليستي بريتانيايي‌ها را برمي‌انگيزد، مرهمي است بر استيصال ناشي از خلأ رهبري سياسي توانمند و كارآمد در بريتانياي كنوني.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون