• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4435 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۷ مرداد

روزنامه‌نگاري با عشق و نكبت

امير جديدي

 

تقديم به والتر برنز، سردبير روزنامه فرانت پيج

ما روزنامه‌نگاران موجودات ساده‌دلي هستيم. آنقدر ساده كه بابت يك تيتر جذاب بالاي مطلب‌مان شب خواب‌مان نمي‌برد. آنقدر چلمن كه بابت حذف چند كلمه در گزارش‌مان اوقات‌مان تلخ مي‌شود. آنقدر دل‌نازك كه بابت كراپ كردن عكس‌مان گوشه چشم‌مان ‌تر مي‌شود. آنقدر پپه كه از خروس‌خوان تا زوزه‌كشان تنها براي حقوقي بخور و نمير بدون اضافه‌كار و حق ماموريت خودمان را به آب و آتش مي‌زنيم. آنقدر ببو كه براي تردد در طرح ترافيك با سهميه خبرنگاري به آشنا و غريبه پز مي‌دهيم. آنقدر فضول كه به محض شنيدن خبري كه هنوز صحت و سقمش معلوم نيست، كوله‌مان را روي دوش‌مان مي‌اندازيم و خانه و خانواده‌مان را به امان خدا مي‌سپاريم و مي‌رويم تا ته و توي قضيه را در بياوريم. آنقدر بي‌خيال كه غير از روزنامه همه‌چيزمان را به آينده‌اي نامعلوم احاله مي‌دهيم. آنقدر بيكار كه هميشه صف اول آوار و آتش‌سوزي و جشن و عزاييم. آنقدر بي‌كله كه براي افشاي يك حقيقت تلخ پيه هر برخورد ناخوشايندي را به تن‌مان مي‌ماليم. آنقدر بي‌چيز كه توي هر دادگاهي درخواست اعسارمان درجا پذيرفته مي‌شود. آنقدر رواني كه در نهايت بي‌پولي با اينكه شپش ته جيب‌مان قاپ مي‌اندازد اگر به مناسبت روز خبرنگار از فلان اداره كارت هديه بدهند بهمان برمي‌خورد و هديه را باز نكرده پس مي‌فرستيم. آنقدر بي‌چيز كه اگر محكوم شويم حتي يك سند ناقابل براي وثيقه نداشته باشيم. آنقدر تلخ‌زبان كه كمتر دوستي براي‌مان مي‌ماند. آنقدر عيب‌جو كه يك فيلم معمولي به تن‌مان زهر مي‌شود. آنقدر بي‌فكر كه ذهن و ضميرمان مي‌شود پر كردن صفحه و پياده كردن يادداشت و انتخاب عكسي مناسب و پيدا كردن يك لغت بهتر براي تيتري خوش‌آهنگ. آنقدر بي‌ذوق كه اگر مجبور باشيم جمعه‌اي را در خانه بمانيم حال‌مان بد مي‌شود.

آنقدر علاف كه با تلفن يك شهروند ناشناس دنبال كارش را مي‌گيريم يا لااقل سعي مي‌كنيم دنبال كارش بيفتيم و براي دردش دوا پيدا كنيم. آنقدر بي‌خود كه حتي روز عروسي‌مان هم به حوزه خبري سر مي‌زنيم. آنقدر ديوانه كه صبح و شب جز خبر چيز ديگري را پي نمي‌گيريم. آنقدر بيمار كه همان اخبار را تا شب 10بار ديگر هم مي‌خوانيم تا رمزگشايي‌اش كنيم. آنقدر نكته‌سنج كه با ذره‌بين مي‌افتيم به جان حرف وزير و وكيل و رييس‌جمهور تا بفهميم اين جمله‌اي كه گفته ضميرش به چه كسي برمي‌گردد. آنقدر عقب‌افتاده كه وقتي به قرار معهودي با رفقاي دانشگاه و مدرسه مي‌رويم تازه مي‌فهميم كه از همه بچه‌ها جا مانده‌ايم. آنقدر سرخوش كه با يك نخ بهمن كوچك و يك وعده نان و پنير عصرانه در تحريريه ته دل‌مان غنج مي‌رود. آنقدر طفلي كه با اين اوضاع و احوال بهمان بگويند روزماله‌نگار. آنقدر، كه‌ گر روي جهان تمام شادي گيرد/ ما را نبود به نيم جو بهره از آن. اينها كه گفتم هستيم و صد پله از آن بالاتر شايد هم پايين‌تر، منتها با چلمني و ساده‌دلي و بلاهت و سرخوشي‌ و ... مانديم و مي‌مانيم تا حقيقت را از دل دروغ بيرون بكشيم و سره را از ناسره جداكنيم و دنيا را آنچنان كه هست به مردم نشان دهيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون